Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Robot eyes


"But I will say this: When the scientists of the future show up at my house with robot eyes and they tell me to try them on, I will tell the scientists to screw off, because I do not want to see a world without him. I don't wanna see the world without Augustus Waters...



کلا خراب بودن دیروز بلاگ اسکای خیلی گند زد! همه ی پستام فرت شد.


دی روز یاد این تیکه از این کتاب TFIOS افتادم. (کتاب The Fault in Our Stars)

 که خب آره جدا کتاب خوبی بود و یادمه از روزی که خوندمش قرار بود ازش بنویسم اینجا ولی نشد دیگه حسش نیومد و به درک واصل شد. کلا من اینجوری ام یا حسش نمی آد یا وقتی حسش می آد که دیره! از صد درصد چیزایی که به نظرم ارزش ثبت شدن توسط شخص شخیص بنده رو داشته، به جرئت می گم هشتاد و پنج درصد حسش نیومده عموما! چه محتوایی تباه شده واقعا. 

این کتاب جزو اولین تلاش هام بود برای کتاب زبان انگلیسی خوندن. و چون دیروز به خاطر همین چند خط دوباره رفتم سراغش، می تونم اینجا با اطمینان بنویسم که فصل بیست، صفحه ی ۲۵۸ پاراگراف انتهای صفحه و مطمئن باشم اگه یه خارجکی هم اینا رو بخونه پیداش می کنه. چون کتابم تطابق داره باهاش و مجبور نیستم هی متن انگلیسی رو (و نه ترجمه) از تو سایت های مختلف همیشه فیلتر سرچ بزنم.


یه فیلمم داره که بعله خوب ساختنش و می تونم پیشنهاد کنم که اکیه ببینید و احتمالا خوشتون بیاد. کم هم معروف نیست و شاید اصلا کل دنیا دیده باشن. نمی دونم. عید سال کنکور من اوج ترکوندنش بود و منم تو همون حال و هوا نصفه دیدمش و بعدم نرفتم سراغش. 



فلذا الان تو دو ثانیه می خوام کل حسی که به این کتاب رو داشتم به فنا بدم، چون به این نتیجه رسیدم اون زمانه نمی آد که سر فرصت با کیبورد و پست لینک دار و عکس دار و فلان!

خلاصه ش اینه که یه مشت بچه ی سرطانی اند و کلا عشقیه داستانش. 

ولی این تیکه که گذاشتم و باهاش کار داشتم، مربوط به زمانی ه که اگوستوس شخصیت سرطانی رو به مرگ، از دوستاش می خواد یه مراسم خاک سپاری زودهنگام براش بگیرن... چون می خواد متن سخن رانی دوستاش در مراسم خاک سپاری خودش رو بشنوه و حالا که هنوز زنده س، جلو جلو ببینه دوستاش چی می خوان بگن درباره ش.


و این تیکه دقیقا متن سخن رانی دوستشه، آیزاک، که سرطان چشم داره و کور شده، 


و همین جمله شه که قلب آدمو سوراخ می کنه تقریبا. 

آیزاک می آد می گه اگه یه روز حتّی چشمای روباتی هم واسه بیماری من اختراع بشن و مخترعینش بیان دم خونه م و بهم بگن امتحانش کن، من بهشون می گم گه اضافه نخورن و برن پی کارشون، چون نمی خوام دنیا رو بدون آگوستوس ببینم و ترجیح می دم تا آخر عمرم کور بمونم به جای دیدن دنیایی که توش آگوستوس واترز نداره.


همین دیگه، دیروز می خواستم بذارمش اینجا. امشب می ذارم. چه فرقی کرد!

قشنگه. ببینید و بخونید اگه شد و فلان. 

نظرات 6 + ارسال نظر
beny20 جمعه 22 تیر 1397 ساعت 12:38 http://beny20.blogsky.com

یه کتابی قبلا خوندم اسمش شبیه همین بود ،
ولی خب نمیدونم این بود یا نه ؟!

کیلگ ، فرانسه قهرمان نخواهد شد ،
و کرواسی انتقام بلژیک را هم خواهد گرفت ..

ایندفه رو مرامی به من اعتماد کن

آقا اگه می خوای به من لطف کنی باید مرامی طرف فرانسه رو بگیری که حداقل قهرمان جام نشه! به چه زبونی بنویسم. تو به من اعتماد کن!

Bluish جمعه 22 تیر 1397 ساعت 17:43

عخـــــــــــــــــــــــــــــی... :,

بلو جدا آخی و عخی و یا حتی عخییییی داره. مخصوصا این تیکه ش...
خوندیش/دیدیش؟

ولی این ایموجیه که ساختی رو دیگه درک نمی کنم. این:
:,
چیه آقا؟
حس می کنم داره دماغش می افته پایین.

Bluish جمعه 22 تیر 1397 ساعت 17:45

تو اینوریدر میدیدم پستاتو ها! با بعضیاشم خیلی حال میکردم! (مثلا اون پسته که درباره به یوونتوس رفتنِ رونالدوشون بود!) ولی خدایی فک نمیکردم اسم وبتو هم عوض کرده باشی واسه جام جهانی! دیروز پس از رفع قطعی بلاگ اسکای متوجه شدم!!!

عاقااااا. هندوانه قاچ کنم دور هم باشیم لختی؟ دل تنگت بودیم،
جالبه ولی حالا من خودم دو ماه سایت اینوریدر خراب شده بود و برام بالا نمی اومد و مجبورم می کرد اپ نصب کنم که منم بدم اومد از اپش و رسما دو ماه هیچی وبلاگ نخوندم.

و اینکه آره دیگه،،،
نبودی ببینی قضیه خعلی ناموسی شده بود، و یه جورایی هدفیه که برام مهمه، خیلی. بایدحتما اسمشم عوض می کردم! وقت بیشتر داشتم، هندل جدید قالب جدید با عکس توپ حتی! یه زمانی تو فیس بوک مرض گرفته بودم تمام وال هامو عکس توپ می ذاشتم. یه حالت برگشت طور به دوران گذشته داشت واسم. :دی

+ با این تیکه هم من خیلی حال کردم: "رونالدوشون"
آفرین آفرین.

Bluish شنبه 23 تیر 1397 ساعت 00:34

خیلی عخی داشت، خیلی. ایموجیه مثلاً حالت اشک بود، که یه قطره اشک داره از چشش میفته پایین.
نه ندیدم، همینی که نوشتیو خوندم. اسم چیزی که باید بخونم و ببینم چیه؟ هفته دیگه ان‌شاءالله میخونم و میبینمش. ولی خیلی عخیییییی داشت، دلم براش شرحه شرحه و تیکه تیکه شد :(
ما بیشتر! د: (دلتنگ بودیم!)
عه تو ام این مشکلو داشتی با اینوریدر؟ منم مدتها بود داشتم این مشکلو تو تبلتم که ویندوزیه، ولی با کرومِ گوشیم بالا میومد. فک کنم امروز دوباره بالا نیومد با تبلتم :||
خوش بحالت. من حس میکنم چیزای خیلی زیادیو از دست دادم که نتونستم جز بازیای ایران بازی دیگه ایو ببینم. و متاسفانه حسم به شدت درسته... شاید بشینم دانلود کنم بازیا رو، به ترتیب ببینمشون از دو هفته دیگه. شایدم نه. ولی دوست دارم ببینمشون!

+قربان شما! درس پس میدیم! د:

یِس!! جدی خوشحالم که الآن یکی که ندیده رو تونستم ترغیب کنم. اصن باورم نمی شه. بچه های دبیرستان بهم می گفتن که تو فقط بلدی اسپویل کنی و اگه نخوای اسپویل کنی هم یه طوری می گی که هیشکی هیچی نفهمه و گند می زنی کلا. منم دیگه هیچ وقت به هیچ کدومشون معرفی نکردم چیزایی که دوست داشتم رو! اصلا روزی که این وبلاگ رو زدم به این فکر کردم که آخیش دیگه هر طور دلم بخواد فیلم و کتاب معرفی می کنم و هر کی هم اعتراض کنه می زنمش چون وبلاگ خودمه! :)))
البته شاید این نکته هم کم تاثیر نداشته که من این پستو به سبک خودم ننوشتم و شاید اگه می نوشتم همون می شد که بچه ها می گفتن. :)))

و عرض شود که رسما شرمنده ام، من خودم فکر می کنم تخیلم خیلی خوب باشه ولی این ایموجی رو خیلی بد تفسیر کردم، الآن که گفتی کاملا مشخصه که اشکشه که داره چیکه می کنه، روم سیاه!

در مورد کتاب، انگلیسی ش رو خوندم، خیلی روونه و تو پست هم نوشتم اسم انگلیسی ش رو. The fault in our stars. و اول فیلمو دیدم بعد کتابو خوندم. تو اینکه کدوم ترجمه خیلی کمک نمی تونم بکنم! هزاااااار تا رسما هزااااار تا ترجمه ازش موجوده چون پر فروش بود فیلمش و هر انتشاراتی اومد فوری یه ترجمه داد بیرون. ولی اسمش همچین چیزیه: خطای ستارگان بخت ما. اشتباه در ستارگان ما. هر کی یه چیزی گفته.
فیلمش هم تا حد خیلی خوبی مطابق کتاب درآورده به نظر.
کتابش هم آبیه همیشه. آبی آسمانی.

و یه چیزی بگم، این طوری بودم که اول شروع کتاب به خودم گفتم کیلگ ما می خواهیم این عادت رو جا بندازیم و زیر جمله های زیبا و هنری ش خط بکشیم که در وقت صرفه جویی شه. بعد تو یه مرحله ای به قدری جمله ی فلسفانه و خوراک برای بیوی تلگرام و اینستاگرام و اینا داشت، که من دیدم فقط دارم خط می کشم با حرص! دیگه گذاشتم کنار گفتم چه کاریه خب کل جمله هاش رو خودم خط کشیده فرض می کنم. خط به خطش می تونست جمله ی نیچه بشه از نظر احساسی بودن. یعنی از نظر ادبیاتی هم احتمالا اثر خوبی می تونه باشه. خلاصه عادت خط کشیدن رو از بد کتابی شروع کردم و پرتش هم کردم کنار دیگه درجا.

و اینکه... خوبه! فکر می کردم خودم مشکل دارم با فیدریدره و از دنیا عقبم و سیستمم طبق معمول یه مرگی شه و اینا. نه واقعا بالا نمی اومد! فیلتر هم نبود ها. یه جوری شده بود انگار که یه سرعت فرا زمینی زیادی می خواد باز کردنش و حجمش زیاد شده! ولی الان چشم نکنیم برای من با تبلت بالا می آد.

و بازم اینکه فوتبال بیشترش جوه خب. اگه دانلود کردن جو می ده بهت، آره بابا چرا که نه. مثلا من الآن واسم فوتبال مهم تر بود و تصمیم گرفتم کل زندگیم رو تو این یه ماه قربانی کنم به خاطر گذشته. پشیمونم نیستم فعلا، چون سر دلم مونده بود و عقده شده بود رسما! ولی نتیجه شم شایان توجه دیگه.
حالا اگه خواستی یه تعداد محدودی رو دانلود کنی بگو برات لیست کنم کدوم بازیا اولویت دارن. (ادا ریش سفیدا)

+ یه چیزی... اینو نگفتم. افسرده کننده س. هپی مپی نیست. می خوای بی خیال؟ من خودم هم درگیرش بودما! شاد باشیم یکم. اصلا اثر افسرده کننده نمی فهمم دیگه چرا باید بخونیم. خیلی جمله درباره ی مرگ و زندگی و اینا داره و قشنگ مغزو درگیر می کنه... اینا رو می گم که ولش کنی نه اینکه هیجان زده بشی بگی آخ جان. یعنی تنها کسی که گریه نکرد با فیلم من بودم اونم به خاطر این بود که بهم دستور داده بودن برو درس بخون و فقط صدا داشتم و اندکی تصویر. بقیه ی خانواده زدن زیر گریه. شاید واقعا کار درستی نباشه معرفی اثر افسرده کننده.

Bluish پنج‌شنبه 28 تیر 1397 ساعت 14:10

عه ایــــــــــــــــــــن!!!! دیدمش دیدمش! ولی باید کتابشو بخونم حنما! چون اصولا! با کتابایی که ازشون فیلم ساختن خیلی بیشتر از فیلمشون حال میکنم! تازه فیلم اینو تقریبا! همزمان با اینسرجنت/ دایورجنت اینا دیدم بنظرم بازیگر نقش اصلیاش خیلی خز شده‌ن و خیلی از فیلمه نتونستم لذت ببرم به خاطر این موضوع.

چرا که نه! بیا سر فرصت یه لیست از بازیای این جام که باید ندیدیده نمرد!!!! بده دانلود کنم ببینمشون!

نفهمیدم چی شد!
از قبل دیده بودی ولی دیالوگش رو یادت نمی اومد؟ خاطره هات پاک شده بود؟
یا تو همین هفته؟

آخه تقریبا هم زمان شده بود همین فیلمه با فکر کنم دایورجنت. توی یه سال بودن. چون منم نزدیک هم دیدم این فیلما رو.
در این حد که مامانم تبلیغشو دید، برگشت گفت کیلگ این دختره که داره بپر بپر می کنه و همه رو می کشه همونی نیست که دی روز خودش داشت می مرد و سرطان داشت؟ چی شد یه روزه سالم شد تفنگ گرفت دستش؟!

و به نظرم این فیلم و کتابش خیلی شبیه هم در اومده.

اون بازیا رو هم واست می ذارم تو لیست انتظار یه روز پستش می کنم رو وبلاگ.

Bluish جمعه 29 تیر 1397 ساعت 08:13

نه همون موقعا دیده بودم و یادم نبود. الانم یه چیز کلی ازش تو ذهنمه!!!

مرسی مرسی! ت

چه عجیب. حس می کنم این از ویژگی کسایی ه که زیاد فیلم می بینند.

خِش خِش.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد