Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

اینم در نوع خودش جالب بود

که می گن افشین یداللّهی دقیقا امروز یک ساله که مرده.

می دونی... من حس می کنم... قرن هاست... قرن هاست که مرده!


پشت خروار ها اتفاق دیگه... که هی موقع افتادن هر کدومشون به خودت می گی آره افشین یداللّهی هم که خیلی وقته مُرده.

حالا این از نظر دیدگاهم نسبت به گذر زمان خوبه یا نه شو نمی دونم.


آهان آقا این خیلی تو دل من مونده. افشین یداللّهی از وقتی مُرد افشین یداللّهی شد. می دونی چی می گم؟ تو اطراف من، جمع هایی که من بودم... قشنگ همین بود.

این جمع شاعر ها رو که نگاه می کنی دور هم اند... این قدر فوکوس می کنند رو این قضیه که وای افشین مرد افشین مرد! می دونی. خب اون مُرد؛ اکی؛ حیف شد؛ خیلی داغون شد... ولی بقیه چی؟ زنده ها چی؟ خود همینا که الآن به اصطلاح متاثّر مرگ افشین ید الّلهی اند، اگه فردا پس فردا شفیعی کدکنی یا نمی دونم محمّد علی بهمنی بزنه بمیرن  که خوب بعیدم نیست با توجّه به سن هاشون، باز جامه به هم نمی درند که ای وای شفیعی مرد... بهمنی مرد؟

تمام حسّم اینه که کسی رو نمی بینم افشین یداللّهی رو به خاطر خودش دوست داشته باشه و واقعا دل تنگش باشه. خیلی بیش از حدّی که لازمه دارن گنده ش می کنن، که نه بگم نبود... من غلط بکنم. قطعا بود. ولی ما الآن قدر شاخ تر از اوناش رو نمی دونیم حتّی. نمی بینم! چه برسه به شاعر هایی که اگه بالاتر از افشین یداللّهی نباشن، چیزی کم ندارن ازش. و فرقش اینه... اونا زنده اند... افشین یداللّهی دیگه مُرده و گریبان عدم و دست خلقت و دریدگی و این حرفا!


حالا تو خودت رو پاره کن... هزار تا شعر بنویس واسه افشین... هزار تا مراسم درست کن به یادش... اون نیست اینا رو ببینه. ولی یداللّهی هایی هستن که می تونن با دیدن همچین چیزایی در زمان زنده بودنشون به خودشون امیدوار بشن و قوی تر کار کنند و حس کنن که مخاطب دارند نه این که رها شدن و کتاباشون نفروشه!


خلاصه زیاد خوشم نمی آد ازین جو. خودمم نهایتا ده تا ترانه بیشتر ازش نخونده بودما. اینم  همچین بد نیست که بت بشن بعد مرگشون. حداقل  یادشون تو ذهن می مونه. ولی  ازین دلم می سوزه که یه سری ها اون پتانسیل بت شدن بعد مرگ رو ندارن. تو مقایسه س که دلم می گیره از این نوع رفتار...

اینکه یکی به مرگ طبیعی ش می میره ولی حداقل به واسطه ی این جو همه گیری که حالا توسّط رسانه به وجود می آد مردم یه جور می فهمن وجود داشت، در عوض یکی به فجیع ترین حالت می میره و تهش هیشکی نمی فهمه این دسته ی خر اصلا بود یه زمانی تو این دنیا. 

حالا نه در مورد خود افشین یداللهی... اونم خیلی داغون بود مرگش و له کننده.


کلا... ازین جور اظهار نظرات. 


ولی واقعا ها افشین یداللّهی یه سال نیست که مرده، یه دنیاست که مرده... واسه من یکی... قشنگ یه دنیا گذشته از اون زمان تا حالا که گفتن یک ساله مُرده. 


اندوه بزرگی هست، وقتی که نباشی تو

ما برکه و تو ماهی، افشین یداللّهی...


نظرات 3 + ارسال نظر
شهرزاد شنبه 26 اسفند 1396 ساعت 01:08

آقا شفیعی کدکنی و وحشی بافقی شاعرای محبوب منن! وحشی که هیچی ولی کدکنی بمیره ناراحت میشما! بگم که اون موقع نگید جوگیر شد D:

شن های ساحل یکشنبه 27 اسفند 1396 ساعت 20:39

من در ابن حد از ماجرا پرتم که می تونم بگم who?

پرتی نیست خب به نظرم،
تو اون زمینه مطالعه نداشتی و اخبار و اینا رو دنبال نکردی صرفا .
بیا یکم توضیح بدم برات شاید یه نفر دیگه ای هم بود که کامل نفهمیده باشه اینو:

ببین این افشین یداللّهی که گفتم، یه شاعر یا شاید بهتر باشه بگم ترانه نویس بود. از طرفی پزشک و متخصص روان هم بود.
بعد خوب واقعا کم کسی نبود. خیلی از تیتراژ های معروف و متن آهنگ های احسان خواجه امیری کار این بشر بود.
معروف ترین تیتراژش فکر کنم تیتراژ سریال مدار صفر درجه س که اگه گوش ندادی دانلود کن لذّت ببر به شدّت زیباست. "وقتی گریبان عدم با دست خلقت می درید..."
بعد از یه سالی این افشین یداللّهی همراه با چند تا ترانه سرای دیگه مثل یغما و بقیه، رفتن یه حالت کانون طوری تاسیس کردن برای ترانه نویس ها به نام خانه ی ترانه که هنوزم اون برنامه های فرهنگی ش رو برای ترانه سرا ها برگزار می کنن و جلسات نقد و بررسی ترانه و فلان دارند.
حتّی برای دانشجو های علوم پزشکی هم استارت این جشنواره فرهنگی وزارت بهداشت رو زد که روحشون خشک نشه.
و کلا خفن بود دیگه. ولی خیلی ها هم نمی شناختنش...
جوونم بود. چهل و هشت سال فکر کنم. سنّی نداشت به اون صورت.
شد تا زمان اینکه مُرد.
اسفند سال پیش به همین تاریخ پست، با ماشین تو اتوبان قزوین (؟) تصادف کرد و مُرد.
همسرش هم یک ماه بعد خودش مُرد.
و حالا اینی که من نوشتم نقدی بود بر چیزهایی که دیدم و شنیدم تو این یک سال که دیگه نبود و اتفاقاتی که افتاد و فلان.

شن های ساحل دوشنبه 28 اسفند 1396 ساعت 00:04

جالب بود نمی دونستم کیه ولی خب اره یادم می اد میگفتن یه پزشک توی جاده قزوین تصادف کرد خبرش یادمه اون ماه انگار سه تا پزشک فوت کردن!

اون دو تای دیگه رو از تو می شنوم الآن،
ولی این یکی اینجور شد دیگه.
هواپیما... اتوبوس... قطار... تهش هم بچسبونیم قسمت روزگار؛ پاپیون کنیم. پیش به سوی سال جدید. یی.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد