Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

112

فک کنم بهش می گن شاخ نصفه نیمه. نشکست خب. تو اوج آسمونم نیست.  اون وسط مسطا. شاخ/ نصفه شاخ.

صد و دوازده تا از دویست.

اون یدونه رم از قصد غلط زدم که نحسی ۱۱۳ نیاد سراغم ... :-"

حالا برم بگردم ببینم ۱۱۲ چه ویژگی هایی داره بین اعداد، یکم علی الحساب باهاش حال کنم. 

ولی خوشحالم. حالا قرار بود باهاش پوز چند نفرو بزنم که به درک اگه هم نشد. والا با اون وضعی که من خوندم تو این یه ماه آخر... دیشب وژدانا اصلا امید به قبولی نداشتم، نمره بالا صد که به کفشمم نبود حتّی. به گه خوردن افتاده بودم رسما! به خودم می گفتم فقط همین یه بار خرم از پل بگذره قول می دم آدم شم!


الآن با توجه به تجربیاتم چند تا نتیجه می گیریم واسه شب پره انترنی اگه زنده بودم می آم می خونم اینا رو دوباره روانم شاد شه.............> 

.:. دو هفته بکوب خوندن لازم و کافی بود.

.:. همه ی سوالا ها تکراری بود و نکته ی جدید هیچ جا نبود. با قطعیت اینو می نویسم، هیچ جا! صرفا همون منبعی که داشتی رو باید کامل مسلّط می شدی. تسلّط مهم تر بود. 

.:. شب آخر خواندن خیلی هم اثر داره! دیشب اگه تا سه بیدار نمی موندم الآن ده تا سوال کم تر زده بودم! دیشب تو نیم ساعت سه تا جدول جنین خوندم، باهاش چهار تا از شیش تای جنین رو درست زدم! دو تا جدول روان خوندم باهاش دو تا از روان هام رو درست زدم.

.:. جمع بندی کردن خیلی اثر داره. هر درسی که دیروز جمش کردم ترکید...

.:. بدون حتی یک دونه آزمون سال های گذشته زدن و صرفا متن خوانی هم می شه پاس شد. الکی به بچه ی مردم استرس ندید که وای برو تست بزن چرا هیچی تست نزدی! هر کی ورژن خودشو داره! من یدونه هم از آزمون های سال گذشته رو وقت نکردم نگاه کنم. والا چیزی هم نشد.

.:. حرف مفته که ژنتیک و تغذیه و دینی و زبان رو باید ول کرد! بیایید ببینید دینی مو. یه نصف روز خوندم فقط! بیایید ببریدم حوزه دیگه. وقتشه!

.:. تفکر غلطیه وقتو فقط بذاری سر مهم ها و سخت ها. اینا همه بارم هاشون برابره. الآن هیشکی نمی فهمه من از دینی و ژنتیکم نمره آوردم... درسی که واسه همه حذفه از اول...و مثلا یه درسی مثل بیوشیمی م تو جوب بوده!

.:. حرف مفته که دیگه هفته ی آخر مطلب جدید نخون و فقط دور کن! من اگه هفته ی آخر درس جدید نمی خوندم الآن حداقل چهل تا سوال کمتر زده بودم و مردود شده بودم... می فهمی؟ مردووود! اصلش به همین مطالب جدیدی بود که هفته ی آخر کردم تو کلّه م. اصل درس خوندنم تو همین هفته ی آخر نجاتم داد.

بازم چیزی به ذهنم رسید اضاف می کنم. 


ولی خب حیف شد. یه شانسی باید می داشتم واسه ترکوندنش که نداشتم. ماه آخر خیلی اثر داشت. متاسفانه با یه سری تفکّر چرت از دستش دادم ماه آخرمو. دست خودم بود؟ نبود؟ نمی دونم واقعا!


و اینم از سرانجام پنجاه و هشتمین آزمون علوم پایه ی فلان. 

پنجاه و هشت. که بر عکسش کنی هشتاد و پنجه. 


رمز های عدد دوازده: ویکی می گه عدد اورژانس جهانیه. اورژانس جهاااانی. اورژانس من.


آخ راستی... بابام هفته ی پیش با دو تا لپ تاپ قدیمی درب و داغون اومد خونه. گفت اینا تو انبار همکارم بود، می خواسته انبار رو خالی ش کنه بندازه دور، من گفتم بده من یکی رو می شناسم که با اینا حال کنه!

و  به ریش مرلین که من فقط به امید همین دو تا زنده موندم. به عمرم چیز به این هیجان انگیزی به دستم نیومده بود. چشمام یه هفته س داره برق می زنه....! 

مثال بزنم؟

مثل یه کارتن خوابی که یه نصفه ساندویچ گرم و دست نخورده از تو سطل آشغال پیدا می کنه که صاحاب قبلی ش تو یه شب زمستونی صرفا  از طعمش خوشش نیومده و ترجیح داده نخوردش...


واااای جدی... دو تا لپ تاپ که دل و روده ش رو بریزم بیرون و عشق کنم... واسه خود خودم. ای خدااااا. کابل. سوکت. جووون.  همه چیشم از بیرون ظاهرا سالمه کاملا فقط قدیمیه. پورتاش و حتّی جای پیچاش اصلا انگولک نشده! فکر کنم تا حالا بازش نکرده کسی.

اگه بتونم سر حالش کنم، دو تا لپ تاپ دارم... دو تا آی پی جدییید! دو تا هارد که هر وقت دلم خواست روش ویندوز بریزم زرتی عوض کنم جیگرم حال بیاد با ویندوز جدید! دو تا خونه حافظه ی اضافی مفت که اگه هم گند خورد حین اکتشافات به کفشم نباشه! دو تا اسکرین بی منّت! دو تا تستر واسه ویروس نوشتن. :)))))  دو تا سیستم مفت اضافه واسه خود خودم. خداااا.

گویا باید برم تجهیزات بخرم واسش یکم فقط...

بعد یکی شون... شت... ازیناس که مینی لپ تاپه... و عجیب سبکککک. در حد لالیگا اسپانیا. از شنبه می رم سروقتش تا درستش کنم. خیلی به کار می آد. وای عاشق پورت هاشم. اندازه کله ی گاو پورت داره یکیش. شاید شیش تا هفت تا یو اس بی فقط، بقیه ش بماند! عاشق این مدل لپ تاپ هام که پر از سوراخن واسه وسیله جانبی های مختلف.

بعد از طرفی چون خودم قراره درستش کنم حس سربار بودن بهم دست نمی ده و بدم نمی آد و حس نمی کنم باد آورده س. اینش قابل ستایشه. که عرق می ریزی مزدشم می گیری. می خوام از آشغال برق تولید کنم. :)))) و کسی هم بعدش نمی تونه بهم بگه فلان! چون آشغال بوده خودم بهش هویت دادم.


الآنم خاله م زنگ زده به مادرم می گه به کیلگ بگو حالا تا می تونه بشینه غم بخوره و بره تو هر فازی که می خواد دیگه مانعی نداره! چون هفته ی پیش زنگ زد شخصا به خودم گفت خوب مانع داره الآن بچه جون. ولی الآن می گه دیگه مانعی نداره... این حالم رو... بعدا ازش می نویسم... بیا فعلا وانمود کنیم وجود نداره و بریم سر پیچ گوشتی چهارسو ها.


پ.ن. آخ آخ اینو بنویسم،

برا اولین بار، صبح که خواستم جمع کنم برم سر امتحان، مداد نداشتم. 

هیچی نبود! تو این خونه مداد نبود. منم جعبه مداد سیاها رو معلوم نیست کجای این دشت غریب انداخته بودم. 

خنده م گرفته بود شدیییید. اینکه چرا من یه مداد نمی تونم پیدا کنم تو این اتاق؟

در حالت عادی که هی پا می ذارم رو سر تیز مداد سوراخ می شه کف پام هی. بعد امروز اینجور!

تهش از تو کیف بابام یه مداد کشیدم بیرون، از تو ته کیف داداشم هم یکی دیگه... 

اینقد به خودم افتخار کردم که بالاخره تبدیل به دانشجو شدم...

خیلی حرکت شاخی بود. حس اینکه شما دانشجو ها اداشو در می آرید گشادید تا کول باشید ولی من واقعا خودم هم نفهمیدم چی شد که تبدیل شدم به آدمی که روز مهم ترین آزمون دانشگاهیش نیم ساعت (دقیقا نیم ساعت) دنبال یه مداد مشکی ساده اتاق رو زیر و رو کرد و نبود.

نظرات 63 + ارسال نظر
Thoi یکشنبه 20 اسفند 1396 ساعت 09:55

میم:
من هیچی نمیگم! تو نگاه کن این دو تا رو فقط.بله من همیشه همین داستانا رو دارم از دست اینا.بعضا تو خیابون هم یقه ی همو ول نمیکنن بعد قهر میکنن منو میفرستن هی پیغوم پسغوم ببرم بیارم تهش دو دیقه ی روتو اونور میکنی میبینی دست در گردن هم دارن میرن مام بوقیم اون وسط! جدی شون نگیر...دو دقیقه به احترامم سکوت کن فقط ! آه...
:)))
آفرین درسته‌.الان نامبرده باس ول کنه بره حقیقتا.این انگل اجتماع هم با توجه به آهنگی که یادش اومد باید بیاد قر بده با من.خلاصه که اوضاع قاراشمیشه.
الان من چه کاره بیدم که قول فحش دادن به منو دادی بهش؟ :))قشنگ یه گوشه وایساده بودم واسه خودم فقط ترکش دریافت میکردم.خیلی حال داد.آروم بایستی بعد یهو سطل نور سبز با وِرد آوداکاداورا بریزه رو سرت و نفهمی از کجا خوردی.یه لحظه حس کردم رفتم تو دنیای ماگلی.فقط ده تا اوپال حروم شد تا الان منو اینجوری میبینید :))
و اینکه فارغ از همه چیز؛ من فقط یه سوال دارم.جناب نامبرده، میشه بفرمایید که این سیمرغ خانوم رو از کجا میشناسی؟!

سه هفته ی دیگه مدت زمان قهر تمدید شد.
بیا بریم کیلگ‌.
دم کیلگ را گرفته و با خود میکشاند.

مگه من دسته ی خرم؟
دم رو ول بکن آقا جان!
کاملا حس عروسک اسباب بازی بودن بهم دست داد آقا، نکنین این کارو. این سینه ی خفته ی منو بیدار نکنین جزغاله می شید یهو!
فردا هم که چارشمبه سوریه همچین مناسبت داره...

Thoi یکشنبه 20 اسفند 1396 ساعت 10:22

شت! من فک کردم به من گفتی انگل :))
یهو گفتم بسم الله چیشده یهو ، قرار بود فحش انگلی به هم بدیم و من یادم نیست؟بعد بیش از این نتونستم بی ادب شم و گفتم در جواب بگم انگل اجتماع که به منظور عامه معتاد تلقی میشه و تو هم که دائم الخمر :))
ضمن اینکه دارم برمیگردم به اصل خویش.ترتیب اسمم هم به گونه ای درومده امروز که کاملا متناسبه....تویی! ینی هر فحشی بم بدی خودتی!

تادا!
دقت نمیکنی فرزندم.
به حرفای این حقیر دقت نمی کنی...
به اون نامی بدبختم یکم توجه می کردی کارتون الآن به دادگاه تنظیم خانواده نکشیده بود.

Thoi یکشنبه 20 اسفند 1396 ساعت 10:44

بزرگ بود یا کوچیک؟سوسکه رو میگم.
اهلیِ خودت کردیش بعد لهش کردی آره؟با یه دستمال آروم میگرفتیش مینداختیش تو چاه.دوستی ت دوستیِ خاله خرسه س؟
واسه همین من دشمنت شدم.

که دوستانه و مسالمت آمیز و بی دخالت بقیه؛ آره؟
د نه د...تو اگه ریگی به کفشت نباشه که مشکلی نداری در حضور بقیه تقدیمم کنی.محبوبیتت هم میره بالاتر. این وسط منم که اسمم بد در رفته و الان هر بحث زورگیری ایی پیش بیاد اول قیافه ی من میاد جلو چشِ همه!

به فر های دمت نگاه کنم چی میشه؟فروغ جذابیتت در قلبم رسوخ میکنه؟من عمرا این اژدهای به گل نشسته ی بدبختو رها نمیکنم.جهنمم که بری بیخ ریشتم.نشستم رو فرهای دمت اصلا! اژدها سواری...چی فک کردی؟نقاشی مو زدی زیر بغلت و بعدم میگی برو؟من از اینجا جم نمیخورم!
امید نمیاد پیشت...شادی رو بفرستم؟رویا چی؟
ببین این امید عاشق رویاعه...رویا بیاد اونم میاد.
آرزو رو ول کن ، آرزو محاله ، جنگیدن نداره و واسه همین باد میارتش و باد هم میبرتش...

بهت گفتم! تو حالت بی هوشی خفه می شد اگه می نداختمش تو چاه! می فهمی؟ می فهمییی؟ خفه می شد. خفه.

و اینکه بله. دم من هیپنوتیزم می کنه. فکر کردی چه جوری تو و نامبرده رو معتاد وبلاگم کردم؟ (ابرو بالا بالا)

نامبرده یکشنبه 20 اسفند 1396 ساعت 12:17

دوئل*

حله.با همشیره ققنوس هماهنگ شد،از وجنات و کمالاتت که گفتم نزدیک بود دومنشون از کف بره...
دیگه ما گفتیم به اعصاب خودتون مثلث باشین همشیره گرامی.
در همان لحظات با چشمانی قلب قلبی شکل در حالی که به من نگاه میکرد،یه دونه پر از کناری بکند و با صدایی لرزان بفرمود: بیه! این رو برسون به دستش و بگو: هر وقت خواستی رخ بنمایانم آتیشش بزن.
تاکید کرد آدرس و شماره رو لو ندم باباش کار دستتون میده،بعد نظامی باید بشینه باز منظومه سرایی کنه واسه شماها دیگه...

در مورد شام شب عیدت هم:
والا من دارم به همه بذل و بخشش های اخیرت فکر میکنم،اشکم در اومده :دی
خونه دادی...کیلیلی کردی...اوپال ریزونم که واسمون داری میگیری!
در برابر مهر تو جون منو خانوم بچه ها چه قابل؟
فقط یه مسئله وجود داره اونم اینه که:
چار پاره استخوون که خوردن نداره.شما لطف کنین ما رو وقتی داریم میایم دومن عفت جواهرمون رو از اوپال پر کنیم؛ ندید بگیرین مارو...
چاق و چله که شدیم مزاحم اوقات شریفتون میشیم ایشالا :دی
قربان دم فرفری و دَمِ آتشینتون، جان نثار... نامبرده!

[#ستاد دست به سر کردن اژدهامون اینا و حتی: #ستاد شکارچیان اژدها]

پر ققنووووس؟
پر ققنوووووووووس؟
خداااااااااوندگااااااااراااااااااا.
پر ققنوس.
آخ.
قلبم گرفت.
به خوابم نمی دیدم همچین چیزی رو...

فقط از همین اوّلش یکم با دید باز جلو بریم.
اژدها و ققنوس چی می شه بچه شون؟
خر اژدها نشه مثل مورد خره و اژدها قرمزه ی تو شرک؟
ققنوسم رو بدین، برم.
[پر را به آتش چهارشمبه سوری می اندازد.]
[جمعیت محو نور خیره کننده ی غریبانه ی پر آتشین]

نامبرده یکشنبه 20 اسفند 1396 ساعت 12:35

@Thio اسبق

که باس ول کنم برم هان؟
گفته بودم پا رو دم من نذار ها!گوش نکردی...
تا به وصیت اخوی سیبیل قشنگِ فقیدم،نیچه عمل نکردم اون شراره های آتش رِ بکن تو و برگرد خونه.
دشمن شادم نکن تو این هیری ویری! [این جمله با عجز خونده بشه.]

اون قر دادن رو هم سعی میکنم ندید بگیرم.
حالا ذهن کیلگ یه خبطی کرد نصف شبی،اکسیژن نرسید بهش یه تزی ارائه داد! تو چرا تو هوا گرفتیش؟ این بود دومن عفت اینات؟

همون نامی صدام کن،از بی مهریت اشکم در میاد :دی
از هم کلاسیای دانشگامون بود اون قدیما،
اون گوشه موشه های ذهنم داشتمش واسه این روزا...
همون که میگه: "هر چیز که خوار آید،روزی به کار آید!"
اینجوریاس خلاصه.
اون امید و آرزو و رویا رو غلاف کن فعلا،همین ققنوس کیس خوبیه، جواب نداد اونا گزینه های بعدی روی میزن...

برگرد... :دی

آرزو و رویا رو بریز دور آقا،
خود امید. فقط امید!
به خدا من هر سال که این تنه لش خودشو برسونه به تالاب انزلی یا هرجا که هست... می میرم و زنده می شم.

.:. و حتی اینو! کلا یه دقیقه دیلی داره کامنتات...

Thoi یکشنبه 20 اسفند 1396 ساعت 23:53

آره ارواح سیبیل های اخویت...نگهش داشتی واسه همچین روزی؟اون روزی که تو بوفه دانشگاه نیگا نیگا میکردی و استرس داشتی کسی ما رو با هم ببینه و گفتی از ترس سربازان گمنام و دیوانه ساز حراستیه ؛ باور کنم دلت پی ققنوسِ جومه قرمزی نبود؟[با اخم]

من گردنم از مو باریک تره.داشتم روند داستانو واسه بچه تعریف میکردم.که تطبیق داد با یادگاران مرگ :)) نمیدونی بدون که من با دومن گل قرمزیم نشسته بودم رو سکو و از دوری و رفتنت چیکه چیکه اشک میریختم که واسه بهتر شدن حالم که افاقه ای هم نکرد کیلگ میاد قر میده باهام.[با آه عمیق]

میرم بمب میسازم میترکوندم تو دهنش.خوبه؟انقاشیمو گروگان گرفته بابا.آرتمیس فاول بازی داره درمیاره همش...گرچه خودش اژدهاس...نیروشو بیشتر میکنه :)) ولی مهم نیته که میخوام نابودش کنم!
من اینهمه سال با نداریت ساختم.اینه مزدم؟با سیب زمینی آب پز و تخم مرغ آب پز این توله سگا رو بزرگ کردم.تهش موی سفید ما رو دیدی دلت رفت پی ققنوسِ قر و فر دار و کوفت و زهرماری؟[با بغض]
سرخاب سفیداب به خودش میمالد و یادش می آید که زیبایی خیره کننده ش مردانِ جادو را افسون میکرده.ردا را بر تن میکند و با قامتی بلند در کوچه پس کوچه های خیابان دیاگون خرامان خرامان قدم میزند و یکدفعه لات بازی اش گل میکند و زیر قوطی لقد میزند و تف میکند بر این روزگار نامرد....وی شیرزنی بود از شیرزنان جادوگر :))

آخ دست گذاشتی رو جای حساس دوباره! دوم راهنمایی و سوم حتّی، بهم پول ندادن آرتمیس فاول بخرم. نخوندم. مونده تو گلوم.

در ضمن من این آهنگه رو از حفظ برات دارم می نویسم، اگه کمکی می کنه... [چشمک های زیر زیرکی]
Hey little train, we're jumping on
The train that goes to the Kingdom
We're happy, Ma, we're having fun
And the train, it ain't even left the station

Hey, little train, wait for me
I once was blind but now I see
Have you left a seat for me?
Is that such a stretch of the imagination?

هوم؟ نظر؟

نامبرده دوشنبه 21 اسفند 1396 ساعت 00:21

@Thio

آره به روح پر فتوح نیچه.توعه "دومن قرمزی دل منو بردی" کجا و اون همشیره، ققنوس کجا؟
شاعر میگِد که: دانه ی فلفل سیاه و خال مه رویان سیاه / هر دو جان سوزند، اما این کجا و آن کجا!
این توله سگا دمار از روزگارم در آوردن،بیا اینا رو ببر حداقل. :دی
چیکه چیکه های اشکت به قربون نامی،نکن این کارو با اون چشا :دی
تخم مرغ میفمی غذای لاکچری قرن حاضر محسوب میشه؟
هیچ وقت اصن پای درد و دل من نشستی؟
هیچ وقت جورابای سوراخمو دوختی؟
شلوارای پارمو چی؟

سرخاب سفیداباتم مال دیگرونه.
[هق!]
بیا و نمک رو زخم نباش ضعیفه.

همین لات بازیات شوریده و مجنونمون کرد :(((



@kilgh
یه خونه دادی بهمون،خونه خراب شدیم رفت!

اون شعره
اون شعره فقط.
دانه ی فلفل! عاشقشم.

فقط خاطر نشان کنم، این مورد خیاط رو پیدا کردی، به رسم رفاقت و این خونه ای که بهت دادم، بش بگو این جوراب و شلوارای منم هس. ای قربونت. پاره ام. رسما پاره!

نامبرده دوشنبه 21 اسفند 1396 ساعت 13:15

@ Thio

فهمیده بودستم که کدوم تیکه هری پاتر رو میگی،اما هرچی به ذهنم فشار میاوردم تیکه بعد رقصشون یادم نمیومد.
بنابراین،خیلی تمیز! بدون اینکه کسی شک کنه،جمش کردم قضیه رو :)))
حالام دوشنبه‌اس! کلیسام بسته‌اس. ولی اومدم اعتراف :))))

ولی هیچ کدومتون نفهمیدید من کدوم تیکه شو گفتم. ها ها ها.

Thio دوشنبه 21 اسفند 1396 ساعت 13:23

نامبرده:
قشنگ قُرُق کردیم اینجا رو واسه خودمون :))

هاااا توله سگا رو ببرم که جا واسه تو و ققنوس خانوم آزاد شه؟
برو داداش برو....برو خودتو رنگ کن‌.من خودم ختم روزگارم‌
چیکه چیکه اشکام به قربونت یا تو به قربون چیکه چیکه اشکام؟ :دی
نمیخواد ناز بکشی خب؟ :)) همونجور که بودی خوبه :))

بعدشم بابا، عزیز دل ، آتیش به جونمون نزن.روز مرد نزدیکه دووم بیار سه چار جفت جوراب گیرت میاد :دی

و اینکه جدی این ظرافت بازیا رو من برنمیتابم حقیقتا...ناز و کرشمه بلد نیستیم.ما گیس میکشیم فقط! با اجازه تموم پرهای ققنوس خانومتون هم نیست و نابود شد.دیگه همین :)) اعصاب منم به هم نریز.
ختم جلسه!
دو تا مرغ عشق دارم اسم سبزه رو گذاشتم نامی.برو حال کن :دی
سفید_آبیه هم خودمم.تیو...ت! ت! تتتتتیو...خدا بگم اون اولین نفری که به من گفت ثیو رو چیکار نکنه.کی خواست لهجه دارم کنین؟بابا لاندن بیبی ها!

شت روز مرد؟
قبول نیست آقا تازه از تو روز مادر درومدیم... چه خبره؟
کی هست؟
تاریخ بدید من جورابامو کادو کنم تا اون روز.

و ببین هی یارو... نگاه به پرای ققنوس من کردی نکردیااا. دیگه دارم خشمگین می شم. عفت کلام حسود جان! عفت کلام!

Thio دوشنبه 21 اسفند 1396 ساعت 13:37

نامبرده:
شانس منه دیگه...فقط حافظه ت تا لکه دار کردن دومن عفت من یاری میکنه باهات ! باقی ش صحنه های قر و فر ققنوس خانومو میاره!
دفعه ی بعدی بد نومم کردی بی پاسخ و برو برگرد ول میکنم میرم عشقِ برو بیمیر شده ی کیلگ میشم! گفته باشم! تا حالا تو عمرمون انقد توضیح نداده بودیم! اَی بابا... من هی میگفتم به درد این قضایا و درگیری جاتی هاش نمیخورم و اعصاب ندارما ، کسی گوش نداد.هی گفتن برو زنش شو پسر خوبیه.خون اصالت جادوگری داره ، نامبرده س.جد اندر جد امانت دار زیر شلواری های مرلین بودن خونوادگی، بیا...بعد هزار و دویست و بیست و یک سال زد ترکوند اصن ؛))
یه قهر کردیم و یه اوپال خواستیمم...تا دم مرگ و دهن اژدها برد ما رو !

:))
سالگردمون هم مبارک!

من کیسه ی زاپاس شما دو تا نیستم.
اتاق بگیرید هرچه سریع تر. :-"

و در ضمن خیلی بی عرضه اید! اینقدر نیومدید هی حرف زدید که تا وقته از همین خواننده ها یکی دیگه اومد اوپال ها رو برد! تمام شد. سولد اوت. نچ نچ نچ.

نامبرده دوشنبه 21 اسفند 1396 ساعت 15:58

@Thio

از قصد بود اون :)))
واسه پشه اون شکلی عذاب وجدان گرفتی،من اگه میمردم واسه چارتا چیکه اشک که اتفاقات جبران ناپذیری می افتاد!

اشکال نداره،فدای یه تار موی سفید شپش زده‌ات.مهم کیلگه که بتونه باهاش کنار بیاد :دی

جدا؟! خیلی خفن بود این حرکت :))))
بسی مشعوف گشتیم.دو تا به جونام اضافه شد :دی
حرکتت هوشمندانه بوده،در کل هم سبز ارجح تره :)))

حالا همش درست،اما اون امانت دار رو اشتباه به سمع و نظرت رسوندن عزیز دلم. ما خانوادگی کلکسیونر چوب دستی های گریفیندور ایناییم :)))

اوپال چیه؟ پلن چیدم کیلگ رو کت بسته تحویلت بدم :)))

[من اونور تبریک گفتم :] ]

Thio سه‌شنبه 22 اسفند 1396 ساعت 03:44

کیلگ:
لعنتی :))) شت شت شت!
یادته هنوز؟حفظشی هنوز آخه؟حفظشیییی؟ :))))))
بابااااا...الان یقه مو جر میدم :))

باورم نمیشه به جز خودم روانیه دیگه ای هم تا این حد! تو دنیا مونده باشه هنوز :))
خودشه! خود خودشه :)) مردم از خنده وقتی میخوندمش :))

نامبرده سه‌شنبه 22 اسفند 1396 ساعت 08:42

طبق تحقیقات، عطار [بر عکس باور عمومی]معتقده ققنوس عمر جاودان نداره متاسفانه،
بعد ذکر کردن که جفت هم نداره!
تو اولیش باش ببینم چه میکنی. :دی
در مورد نسل بعدتونم هیچ ایده ای ندارم حالا اگه سدهای پیش زیگوتی اجازه دادن بعدا بیا و ما رو روشن کن که نتیجه چیه!

دادگاه تنظیم خانواده خدااا بود :دی
*کلکسیونر چوب دستی های اسلایترین.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد