Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

سیب سبز

این بچه های پزشکی با این سنّشون خجالت نمی کشن اینقدر لوس و خنکن؟

بابا قدر فیل سن داری شوخی باحال بکن. اینا چیه؟ این قدر زدی تو سرت، هی  خر زدی هی خر زدی الآن شوخی هات اندازه دو رده ی سنی پایین تر از خودته.

لابد همه شونم موقع خوندن حال می کنن باهاش غش و ضعف می کنن زیرش ها؟

والا واسه من اینجوریه ک انگار به یه بچه ی دو ساله قلم دادن گفتن آفرین عمویی بنویس قشنگ شه.

حالا می دونم احتمالا هدف این بوده که خواننده موقع خوندن حوصله ش سر نره و جذاب باشه، ولی دیگه خیلی لوس نوشته کهیر می زنم به خنک بازی های مولفاش ک می رسم گاها.

حالا ناداوری نکنم، دو سه جاش باحال بود ولی بقیه ش صرفا هدر ریز کاغذه.


# فان جزوه می نوشتیم وقتی فان جزوه نوشتن مد نبود! یه کلاس نمک ریزی باید واسشون بذارم. 

نظرات 6 + ارسال نظر
شایان شنبه 5 اسفند 1396 ساعت 22:26 http://florentino.blogsky.com

پشت یکی از کتاب هاش خوندم کپی پست های خودت بود‌‌‌...بیست سال دیگه یه بچه بیست ساله نوشته های تو رو بخونه همین حس الان خودت داره!

نه رو جلداش خوبه اتفاقا خب می پسندم اونا رو. :دی
کدوم جلدشو می گی حالا؟
ولی واسه م متنش یکم تهوع آوره خب.

و حالا کلا مرسی که اینقدر پایه ای و زیرکانه روم شمشیر کشیدی فلور :)))
جون خودم من بلدم شاخ هم وبلاگ بنویسم،
ازینایی که جیک ثانیه هوادار پیدا کنه و ملّت حظ کنن و فلان،
ولی اینجا یکم سعی می کنم افکاری که قابلیت بازگو شدن جای دیگه ندارن رو به اشتراک بذارم. افکار مگو؟!! چون وجود دارن خب.

زمونه هم عوض می شه به هر حال. آره.

شایان یکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت 00:03 http://florentino.blogsky.com

شاخ وبلاگ نوشتن اعصاب میخواد...همین سخیف نویسی خودمون بهتره. کم تو این زندگی واقعی جلو زبونم نمیگیرم که درست حرف بزنم..حرف حساب بزنم..به کسی برنخوره..قشنگ باشه...و هزار کوفت و زهر مار دیگه که بیام اینجام و همون جوری حرف بزنم.
خودت میگی دیگه...دلیه و حرف دل واسه سبکی.
از ترس فیلتر نباشه هر چی دلم بخواد فحشم میدم‌... اینجا رو هم بخواد آدم جدی بگیره پیر میشه به قرآن

نگفتی کدوم کتاب
اگه یادته بگو ببینم قلمم شبیه کدوماشه

شایان یکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت 00:32 http://florentino.blogsky.com

جمعه پیش خاله م بودم دیدم. فقط پشتشم دیدم. یادم نیست!
رفتم میبینم میگم

حله،
می انتظاریم

شهرزاد یکشنبه 6 اسفند 1396 ساعت 14:20

کلاس گذاشتی بوگو مام بیایم.

شهرزاد اتفاقا می خواستم زنگ بزنم به تو واسه تدریس به این لوس و خنک ها.
وقت داری؟
یه روز در هفته هم باشه کافیه.
حقوق هم می دیم!
بیمه هم می کنیم!
اکازیون.

شهرزاد دوشنبه 7 اسفند 1396 ساعت 02:02

با کله میام! :)))

یعیییی. /D:\
هماهنگ می کنم.
ولی استاد یادت باشه به هیشکی بیشتر از من آموزش نمی دی.
من شاگرد اوّل کلاستم همیشه.
بهم هر روز صبحم تو کلاس شکلات جایزه می دی بقیه حسودی شون شه بمیرن لوسای بی نمک.

شهرزاد سه‌شنبه 8 اسفند 1396 ساعت 02:19

اوا خاک عالم! نفرمایید! استاد شمایید و بس‌. تلمذ(آره؟!) می‌کنیم در کنارتون استاااااد! :))

استاااااااااد اجازه؟
ای تلمذ که گفتید... ها... ای یعنی چَه؟ (با لحن فرهاد برَره)
و می شه لطفا هندونه ها رو با افتخار پس بگیرید و بغل بزنید، چوون که واسه من زیادی گنده س.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد