Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

سنّ تکلیف

وی هم اکنون:

"مامان... می گم ای کاش، من قبل از رسیدن به سنّ تکلیف بمیرم."


حالا هی تو مدرسه تخم هویج بکارین تو مخ این بچّه ها. این جوری می شه دیدگاهشون. قشنگه نه؟ دوست دارین؟ حال می ده الآن؟ خیلی همه چی تمومه نه؟ اینقد گرخیده داره آرزوی مرگ می کنه. 


شما اگه آدم بودین، اگه خدا وسیله تون نبود... جا اینایی که به این بچّه گفتین و اینجور هول ورش داشته الآن، شعر قیصر امین پور رو می ذاشتین جلوش که حداقل پیش داوری ذهنی ش به سمت مثبت بره تا زمانی که خودش عقلش بکشه ببینه با خودش و جهان بینی ش چند چنده. 


پیش از این ها فکر می کردم خدا...

خانه ای دارد کنار ابر ها...

مثل شهر پادشاه قصّه ها...

خشتی از الماس، خشتی از طلا...


خب دیگه وقت نیست بنویسم، نشنیدین سرچ بدین. شت.  چقد من با این شعر خاطره دارم. هوم. اول راهنمایی بودم. یک هفته وقت گذاشتم از برش کردم که برم سر صف بخونم. خلاصه آره  ارزششو داره.


نظرات 3 + ارسال نظر
نامبرده جمعه 4 اسفند 1396 ساعت 22:00

مرسی،شعر خوشمزه ای بود و تجدید خاطره شد.
من فقط چند خطش رو حفظ بودم.
ایول بهت.دست مریزاد.خدا قوت پهلوان.
[همراه با آهنگ ملی پوشاااان... در بک گروند]

در مورد نگاه اول قیصر هم حرفها بود،اما خوردمشون چون فقط انتقال حس بده.

خوشمزه اونم چه طعمی.خب یه هفته وقت گذاشتم. شوخی که نیست. یک هفته هیچ مشخ و درسی ننوشتم می چرخیدم دور خونه اینو حفظ می کردم. ته ش هم یه اتفاقی افتاد که کلا تلاشم به باد رفت ولی الآن خود شعره به یادگار مونده تو مغزم. یه روز باید پستش کنم اگه شد. :)))

نگاه اول قیصر منظورت تیکه ی اوّل شعره نه؟ خب چی بگم.
اعتراف می کنم، من الآن دقیقا وسط همون تیکه ام. نع. همون جا هم نیستم دیگه تو فضای اون شعر نیستم اصن. ولی کلا خیلی ه از تیکه دوم به اوّل رسیدن.

نامبرده جمعه 4 اسفند 1396 ساعت 23:17

چوب خطت داره پر میشه هااا!
تا کی همش وعده و وعید؟!
مطالبه داریم ما
۱-فرق چون و چوون ...
۲-فروید که بود و چه کرد؟ :دی
۳-شعر قیصر
...
دیگه حافظم یاری نمیکنه.
ولی اون فروید رو توی اولویت بذار لطفا :))

می دونی دردم چیه؟
دلم می خواد حقّ مطلب ادا شه.
بعد موضوع رو اینقد بازی بازی می کنم باهاش که دیگه یا حسّش می پره یا یه بلاگر دیگه زودتر می آد می نویسش و منم ک قراره تکراری کار نکنم اینجا.
الآن به اندازه ی اون هشتاد و اندی پستی که یه روزه درباره ی سقوط هواپیما آپلود کردم، درباره عمو فروید می تونم بنویسم. درباره ی دیدگاه خودم به دیدگاهاش. و بازم کمه. و متاسفانه... عقاید جالبی نیستن. اینم یکم متزلزلم می کنه تو ابراز کردنشون.

رابطه ی من و فرویدم یه چیزیه تو مایه های دیوانه چو دیوانه ببیند خوشش آید.

نامبرده شنبه 5 اسفند 1396 ساعت 00:20

با ملو تراش شروع کن، لول به لول بریم بالا :دی
این قضیه دیوانهه مشتاق ترم کرده حتی :)

حس و موقعش بود دریغ نکن.

حالا تا موقعی که من بنویسم... اگه وقت و علاقه داری برو یکم بخون تو همین اینترنت درباره ش که بعد من نظرم رو نوشتم درباره ی ایده هاش، مقایسه کنی با دیدگاه واقعی خودت پیش داوری نشه.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد