Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

 

 مُرده لاشخور کثافت عوضی

مُرده

می فهمی اینو

دوست ما

رفیق ما

یا هر خر دیگه ای که بود مرده الان

تموم شد

کو؟

نیستش

تیکه پاره شده

به فجیع ترین و دردناک ترین وضع هم کشته شده

مرگ معمولی نبوده

از رو کهولت سن نبوده

سهل انگاری خودش نبوده

یه چیزیه که اینقدر واسه همه غیر قابل درکه که فقط می تونن بهش بگن قسمت

دقیقا واسه چیزای ناباورانه این واژه رو به کار می برن

که قسمتش بوده


قسمتش بوده لحظه ی آخر از ترس چنگ زده به صندلی کنارش

کسی چه می دونه فریاد زده باشه شاید حتی

و هیشکی

هیچ دوست و آشنایی کنارش نبوده

هیشکی رو نداشته تو اون لحظه

همه رو خودش کشیده

ترس تا ذره ذره ی وجودش رسوخ کرده

تنها تنها

و تنهایی مرده

بی کس مرده

روی یه کوه پر از برف

یا تو چی می دونی

شاید نمرده

شاید با یه بدن نیمه جون ساعت ها بین برف سینه خیز کرده

و کسی نیومده کمکش

خونش روی برفا مالیده

شاید یخ زده

دقیقا همون شبی که تو سرتو گذاشتی رو بالش و تخت خوابیدی

شاید این داشته جون می داده

همون شبی که من داشتم به این ایده ی تهوع آورم فکر می کردم که اگه گرسنه ش شد ادم خواری کنه


درکش اینقدر سخت بود

یا اینقدر آسون بود

کدومشه

نه موندم وژدانا

به من بگو منم یاد بگیرم

چه جوری اینقد یخی

چه جور اینقد حس نداری

چه جور اینقدر

اینقدر

اینقدددددر

اینقدر عوضی ای؟


حالا می فهمم چرا کنکور من اون شکلی شد 

در صورتی که از بچگی قرار بود با هم یه جا قبول شیم

چون من هیچ وقت نتونستم عین تو یه روبات زشت و کریه و وقیح و بی مثرف باشم

خودتم تو اون هواپیما تیکه شدی بودی همینو می گفتی آخه

بازم فکر سوالای علوم پایه بودی

بازم فکر پولی که باید بدی می بودی

واقعا تو چه طور به خودت اجازه می دی

دوازده شب

چنین پیامی برای من بفرستی

خیلی آشغالی

خیلی حالم ازت به هم می خوره

نمی تونم نفس بکشم 

نفسم رو بریدی

نفس نذاشتی برام


کاش یه روز زجر کشیدنت رو ببینم به چشمام

و بعد مثل خودت نگاه کنم و هیچ نگم

سکوت کنم و حال ببرم

دم نزنم

انگار که عادیه

انگار که روتینه

انگار که اکی حله همینه قسمتشه

آره پس چی زجر کشیدن قسمته!


حتی تفم نمی تونم تو روت بکنم

شرمم می آد

حیف تف که تو روی تو کنن

دارم آتیش می گیرم

کاش هیچ وقت صفحه ی اون گوشی فاکیده رو نگاه نمی کردم


می دونی دردم چیه

اینکه اگه خود عوضی ت هم جا اون توی هواپیما بودی

بازم همین بود

وضع من بازم همین بود

بازم من تمام روح و روان و مغزم رو به خاطرت به فاک می دادم

با وجودی که می دونم همه تون همینید

خودشم همین بود حتی

همه تون یه شکلید

قیافه های مختلف

قلب های جهنمی  لجنی یکسان

و خودخواه

خودخواهی ای که بوی لجنش آدمو به عق زدن بندازه


یه دیقه تا حالا خودتو تصور کردی جا اون؟

دقیقا واسه همینه از همه تون تنفر دارم


ما حداقل چهار سال کف زمین ولو شدیم، هر ظهر کنار هم غذا خوردیم

کنار هم نشستیم

هم دیگه رو انگولک کردیم

ما با هم رو چمن ها دراز کشیدیم

پشت سر معلم ها با هم فحش دادیم

ما نوشابه ی همو گذاشتیم دم دهنمون

ما از عمقی ترین چیزایی که دلشو نداشتیم با پدر مادرمون مطرح کنیم پیش هم حرف زدیم

ما دست انداختیم گردن هم!

ما تو آغوش هم عکس گرفتیم!

ما قد کشیدن همو به چشمامون دیدیم


وای لاشخور چقد تو می تونی کثافت باشی

کاش فحش بهتر بلد بودم

یه واژه ای صد برابر اونور تر از کثافت

هزار برابر کثافت تر از کثاففففت

لامصب تو قدر ارزن احساس نداری؟


همین جا باشید که می خوام الآن کل دنیااااا  رو به قضاوت بشینم

دقیقا همین الآن

دقیقا تو همین نصفه ی شب

با خط کش خودم

با میزان خودم

می خوام گنده ترین قضاوت دنیا رو بکنم

مثل مستا که هیچی حالیشون نیست و می بافن

اتفاقا من نه مستم نه هیچی

ولی اینا رو با حال خرابم تایپ می کنم

و شاید فردا بیام بگم که واقعی نیست

ولی هست 

بدونین که هس

الآن می گم که هست که فردا راه فراری واسم نمونه

و حس واقعی م

به کل دنیا همینه


شما آدما واقعا کثیفید

منم آدمم؟

منم همه ی اینایی که می گم هستم اکی. دردی نیس

من سردسته تونم اصلا

ولی شما آدما واقعا وقیحید

کثیفید

گه اید

دیگه نمی تونم اینا رو ببینم و رد شم

شما واقعا حالم رو به هم می زنید

تک تک تون

و اون قدر خود خواهید 

و اون قدر خود بینید 

و اون قدر دو رو عید

و اون قدر به فکر منافع خودتون هستید

که دلم میخواد ثانیه ای سی بار از دست همه ی جهان هستی بالا بیارم تو کاسه ی توالت

آدما حالم از تک تک تون به هم می خوره

از بند بند وجودتون که اینقدر کثیفه


کل عمرم تا حالا دو بار مجبور شدم دیازپام بخورم که از حال برم

اتفاقا هر دو بارش  همین امسال بود

سومی رو نمی خورم

چهار و ده دقیقه ی صبحه

و بمیرم هم نمی خورم

دیگه نمی خورم

شده تا صبح به همین منوال عین گرگا تو خودم بپیچم و زوزه بکشم و بازم بیهوش نشم هم نمی خورم

چون مشکل دیگه از مغز من نیست

مشکل قطعا ازین دنیا و آدماشه


پ.ن. هشتا بازدید؟ چی کار می کنید واقعا؟

هشت نفر اینو خوندن؟

نه خب الآن روز بعده،

و اومدم بگم حرفام زیادم واقعی نبود.

دیشب طبق معمول دچار حمله ی روانی شده بودم.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد