Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

کوکسیژئوسم درد می کنه

شایدم ساکروممه

از صبح تا حالا که خبرش شد 

بست نشستم رو همین مبل جلو شبکه خبر براتون کسشر می بافم


یکم مادرم اومد دلداری بده دستشو گذاشت رو پام نزدیک بود شرحه ش کنم گفتم دست نزن بهم


الآن داره به بابام گزارش می ده:

" اینا می گن صبح که فهمیده گریه هاشو کرده تو دو دیقه ی اول

ولی از وقتی من اومدم که حالش خوبه انگاری"


هورا من واقعا دارم شبیه این شخصیت اول فیلم های تین می شم که رفیقشون می میره

منزوی و خل و چل می شن

سعی می کنم در این راستا؟

 نمی دونم!

ولی حواستون هست دیگه؟

سناریو رو دارید می نویسید دیگه؟

این فیلم می شه.



نظرات 1 + ارسال نظر
شایان یکشنبه 29 بهمن 1396 ساعت 22:10 http://florentino.blogsky.com

اگه زنده موندی و موندم قول میدم یه روز با هم بریم دنا
احتمالش هست کسشر احساسی ببافم ولی الان حسم اینه

پایه ام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد