Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

اشارت های ابرو

والّا چیزی ندارم واسه این پستم بنویسم،

ولی عنوانش رو می خواستم با قبلی جور شه.  :◇


بذار ببینم چیز میز جالب چی پیدا می کنم واستون کپی پیست کنم.

اممم. آهان کلّه ی صبح درباره ی فیزیک کوآنتوم چند خط خوندم، اوّل ک مغزم پاشید اینقدر باحال بود برام، بعدش مغموم رفتم سر در گریبان شدم ک چرا درسای رشته م این شکلی نیست و کلا خیلی حالم گرفته شد دیگه. دردناک بود، من زمانی به ریاضی دان  یا فیزیک دان شدنم اعتماد حتم داشتم. هنوزم دست نکشیدم ازش ها ینی هنوز اون قدری پیر نشدم ک بگم اوکی تمومه از من گذشته، ولی الآن کلا توی یه گوشه ی متفاوتی از دنیای دیگه ای افتادم. حس می کنم فرصت هام دارن از کف دستم می رن. مثل دونه های شن. دستمو کردم پر دونه ی شن و از لای انگشتام سر می خورن. و فقط می تونم بشینم سرخوردن دونه شن ها رو نگاه کنم. شیرجه می زنم بگیرمشون، ولی بد تر از لای دستم می ریزن پایین. اینایی ک نوشتمو تو یه کتاب نخوندم؟ یا یه وبلاگ؟ یه لحظه حس کردم خودم ننوشتمش.:))) کلیشه. 


این چند خط خیلی باحال بود:


"... پارادوکس های فیزیک کوانتومی گویی آنقدر حل ناشدنی اند که برنده ی نوبل ریچارد فاینمن دوست داشت بگوید که هیچکس واقعا از نظریه کوانتوم سر در نمی آورد. گزنده ترین مثال این معمّا عبارت است از مسئله ی مشهور « گربه شرودینگر ». شرودینگر با گفتن اینکه « اگر کسی مجبور شود که سراغ این پرسش کوانتومی لعنتی برود، آنگاه تاسّف می خورم که چرا در این کار دست داشته ام .» پاردوکس خود را بدین نحو بیان می کند: گربه ای در جعبه ای سر بسته گذاشته می شود. درون جعبه تفنگی به سمت گربه نشانه روی شده ( و ماشه ی آن به شمارنده ی گایگری در کنار تکّه ای اورانیوم متصّل است. ) بطور عادّی زمانی که اتم اورانیوم واپاشی کند، شمارنده ی گایگر و سپس ماشه ی تفنگ را بکار می اندازد و گربه کشته می شود. اتم اورانیوم می تواند واپاشی کند یا نکند. گربه یا زنده است یا مرده. عقل سلیم چنین می گوید. امّا در نظریه کوانتوم، با اطمینان نمی دانیم که اورانیوم واپاشی کرده باشد. پس مجبوریم دو احتمال را جمع بزنیم، تابع موج اتم واپاشی کرده به اضافه ی تابع اتم دست نخورده. اما این بدین معناست که، برای توصیف گربه، مجبوریم دو حالت گربه را جمع بزنیم. پس گربه نه زنده است نه مرده. جانور، بصورت مجموع گربه ی زنده و مرده ارائه می شود."


منبع اصلی هم اینجا.


می دونی کیلگ. یکم من من کنم؟

"برای توصیف کیلگ مجبوریم دو حالت کیلگ را جمع بزنیم. پس کیلگ نه زنده است و نه مرده. وی به صورت مجموعه ای از کیلگ زنده و مرده ارائه می شود."


شایدم کنار یه شمارنده ی گایگر مولر وایستادم، یه ماشه نشونه رفته شده سمتم. کی می دونه اورانیوم، تا کی دووم می آره ک واپاشی نکنه؟ 


سیمپل سال آخر بهمون می گفت ینی گربه ی شرودینگر از همه ی ما خوش شانس تر بوده بچّه ها، به واسطه ی همین مال شرودینگر بودنش تا آخر تاریخ معروف می مونه! ما چی؟ راست می گفت سیمپل.

نظرات 4 + ارسال نظر
شن های ساحل سه‌شنبه 3 بهمن 1396 ساعت 00:37

ولی تو به قسمت اصلی توجه نکردی کیلگ گربه شرودینگر تورو سوق میده به سمت نظریه جهان های موازی تو جمع زده نمیشی تو در اون لحظه دو وجود مستقل هستی هم هستی و هم نیستی ....

مرد پاییزی سه‌شنبه 3 بهمن 1396 ساعت 23:55 http://unheardarias.blogsky.com/

منم خیلی دوس دارم ولی دیگه پیر شدم، نوبت شما جوانترهاست

دال چهارشنبه 4 بهمن 1396 ساعت 14:04

احسنت احسنت!
اوصیکم به خوندن آزمایش دو شکاف و ایضن پارادوکس EPR و کلی چیز دیگه.
عدم قطعیت رو هم که نگم دیگه.

آزمایش دو شکاف رو یکم مطالعه داشتم. اون یکی رو زنگ تفریح خواستم بدم به خودم می رم سراغش. مرسی بابت معرّفی. کلّا خیلی حال می ده این چیزا، نه؟
حالا احتمالا احسنت هم به خاطر اینه ک حسّ مشابه داشتی. من قشنگ نیم ساعت فقط سکوت کردم وقتی خوندم اون پارادوکس گربه رو. بعد تازه سعی کردم مغزم رو یکم روشن کنم. خیلی حس خوبی بود. حال می داد. مثل رمّان فانتزی خوندنه...

راستی. ناین تین رو دوست داشتم. اگه برگشتی یه ندا بده.

دال پنج‌شنبه 5 بهمن 1396 ساعت 23:45

خواهش!
آره قطعن حس مشابه داشتم و دارم. ولی ماجرای من اینجوری بود که من از دنیای نجوم و ابعاد خیلی خیلی بزرگ به کوانتوم پرت شدم و شگفتیش خیلی پررنگتر به نظرم اومد. حالا هرچی بیشتر بخونی، بیشتر به کشک بودن همه چی پی میبری و کلی از مسائل روزمره خود به خود حل میشه. نجوم هم بخونی که دیگه بدتر! :))

مچکرات، نظر لطفتونه. ولی کجا برگشتم ندا بدم؟ به کی ندا بدم؟ کجا ندا بدم اصن؟! :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد