Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

قاب کنین بزنین رو دیوار ها

دی شب نمی دونم به کی داشت می گفت:


" ببین مرد باش،

مرد جنسی نه.

مرد واقعی!"


طرف سیزده سالشه ها. فقط سیزده. حرفش حرفه ولی. نیچه و شریعتی و کوئیلو رو با یه انگشت گذاشت تو جیبش دو قلپ آبم روش.


# یکی از شغل هایی که اگه عرصه رو بهم باز می ذاشتن از خودم اختراع می کردم، این بود که می رفتم تو مهد کودک، دبستان و شاید هم مدرسه های راهنمایی... صامت می نشستم یه گوشه، فقط به مکالمه هاشون گوش می دادم، تو دفترچه می نوشتم، چاپ و صحافی می کردم، کتاب تحویل ملّت می دادم.

و باور کنین که می فروخت.

حتّی خیلی بیشتر از این کتاب های سخنن بزرگان و فلان.

کلّی هم مشهور می شدم به عنوان یه کار آفرین.

جدّی چرا نشد که من این شغل رو اختراع کنم؟


می گم که، بیایید یکم بچّه باشیم. ت 

نظرات 2 + ارسال نظر
شایان شنبه 22 مهر 1396 ساعت 13:56

من شروع کردم...مثلا الان دارم باب اسفنجی میبینم

.

سالادفصل شنبه 22 مهر 1396 ساعت 15:58

ایزوفاگوس*__*

ستاره بچینی. *-*

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد