- می گم این برنجه داره خش خش می کنه ها.
خودم که نفهمیدم چرا اینجوری توصیف کردم صداشو، ولی اونی که باید می گرفت، گرفت.
دستش رو گذاشت رو دهنی تلفنی که داشتن با هم پشت سر عروس چرت و پرت می گفتن، سوزنی سوزنی توک پا پرواز کرد به سمت آشپزخونه در حالی که با صدای میوت ایما اشاره ای بهم گفت:
- هی وای من، چرا زود تر نگفتی کیلگ؟ عح. :(((
از دیدگاه تئوریک راضی ام از وجودم تو کائنات. جون یه قابلمه برنجو نجات دادم امروز. کم کاری نیس لامصّب. کم کاری نیست...!
میخواستم خودم رو بکشم که تو اشپزی بلدی و من هیچی نمیدونم..که دیدم تو هم ازش سر در نمیاری
امروز چه پیله کردی به رابطه ی خواهرشوهر و عروس:/خوبه قرارم نیس هیچ کدوم از این نقشا رو داشته باشه
مُجازی، چون واقعا یه چیزایی بلدم. سفید سفید نیستم که.
به هر حال وقتایی که زیاد مامان تو خونه نداشته باشی خود به خود یه سری کار ها رو یاد می گیری چه بخوای چه نخوای.
من پیله می کنم به چیزی که در اون لحظه تو ذهنمه. اون روز ما رو نمودن اینقدر بد این عروس خانوم رو گفتن. دیگه می خواستم صداشونو بگیرم پست کنم واسه عروسه، جزای دورویی ها.
فک کنم جلز ولز میگفتی بهتر بود
بعله از نظر ادبیات نوشتاری همین کاملا قابل قبوله،
منتها صدایی که من می شنیدم بیشتر داشت می گفت خش خش...
اصلا نمی گفت جلز ولز. :دال
جون یه قابلمه برنج اصطلاح جالبی شده آقای کیلگ
خودم روش تعصّب دارم حتّی بس که ترکیب خفنی شده از نظرم. :دی