Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

یلی بود؛ در خواب هاش

و من می خوام بهتون بگم که دیشب یه نفر تو خواب جلو چشام زد با تفنگ بابابزرگم رو کشت و بعد از اون من تمام مدّت توی دادگاه صدام رو انداخته بودم رو سرم که ثابت کنم که طرف قاتله و هیشکی بهم توجّه نمی کرد چون می گفتن مجنون شدی از فقدان پدربزرگت و می خواستن معرفی م کنن به یک روان پزشک.

حتّی یک نفر هم برام دل نمی سوزوند. انگار اینکه جلوی چشمات یکی برداره با تفنگ بشوته به پدربزرگت خیلی اتّفاق عادی ای باشه!


هرچند تهش دادگاهه رو باختم، ولی خوب به هم بافتمشون. وقتی دیدم دیگه تهشه و هیشکی حرفم رو باور نمی کنه به روش خودم عدالت رو اجرا کردم. می رفتم اوّل یک جیغ تو پرده ی گوش طرف می کشیدم و بهش می گفتم: "لعنتی بابابزرگ من به خاطر تو مُرده."  و بعد حالا نزن، کی بزن. لهش می کردم.


جالبه برام، جدیدا ازین خواب ها زیاد تر می بینم. خیلی حالت مزخرفیه نمی دونم سرتون اومده یا نه. اون استرس و چیزهایی که می بینی به کنار. این که کاملا ناتوانی در امور، دیوونه ت می کنه. و ناتوانی من همیشه توی فریاد زدنم بوده. تمام قوای بدنم رو می ذارم که از روی عصبانیت فریاد بکشم ولی از توی گلوم صدایی در نمی آد. لعنتی. یا مثلا دو سه بار اوّل یه صدای خفیفی در می  آد و بقیه ی زمان در حال تلاشم که بتونم اون فریادی رو که می خوام بکشم که نمی شه. در عوض خسته می شم، گلوم شدیدا می سوزه و به خس خس سینه و سرفه و تنگ نفس می افتم و باز با همون سوزش سعی می کنم فریاد محکم تری بکشم ولی نمی شه. هیشکی نمی شنوه. انگار که کنترل تلویزیون رو برداشته باشی و میوتش کرده باشی. خب اون آقای توی استودیو خودش رو پاره هم کنه، صداش به کسی نمی رسه! و منم تو خواب هام  قشنگ سر همین قضیه ی فریاد کشیدن، خودم رو پاره می کنم و اعصابم خورد و خورد تر می شه که چرا هیچ صدایی از گلوی مزخرفم نمی زنه بیرون.


حالت هایی که تجربه می کنم شبیه پدیده ی بختک یا فلج خوابه. گویا یه جور حالت ناتوانی در خواب باشه. طوری که ذهنت بیدار و هوشیار شده، ولی بدنت هنوز خوابه و این دیوونه ت می کنه چون بدنت به ذهنت جواب نمی ده و روش اراده ای نداری! نمی تونی به اعضای بدنت دستور بدی با ذهنت. انگار که ذهنت از بدنت جدا باشه. سعی می کنی بلند شی، نمی تونی. سعی می کنی چشم هاتو باز کنی، نمی تونی. سعی می کنی فریاد بکشی هیچ صدایی از گلوت بیرون نمی آد. گاهی حتّی سعی می کنی نفس بکشی، ولی انگار شش هات رو سوراخ کرده باشن و رو هم خوابیده باشه. نفس کشیدنت هم نمی آد حتّی گاهی.


 اوّلین بار با این واژه ها توی اینترنت آشنا شدم تا قبل از اون به یه سری از موجودات کتاب هری پاتر می گفتیم بختک. :))) خوبه برام جالب بود که این حالت وجود خارجی داره و محقّق ها کشفش کردن و صرفا از خودم درش نمی آرم.

نظرات 4 + ارسال نظر
سید عماد حسینی سه‌شنبه 4 مهر 1396 ساعت 12:42 http://eh-co.ir

انشالله همیشه بلا از شما و خانواده تان دور باشد و همیشه پیروز باشید :))

ممنونم و همچنین متقابلا برای شمایی که انرژی می دی این شکلی.

نازنین سه‌شنبه 4 مهر 1396 ساعت 13:20 http://laxwriting.blogsky.com

من سالهاست فلج خواب رو تجربه میکنم
گاهی چشمام نیمه بازه روبرومو میبینم ولی نمیتونم حتی چشمامو بچرخونم!
و بله گاهی تنفس هم قطع میشه
میشه
خواب زیاد و خواب روز و رو کمر خوابیدن تو بروز این حالت خیلی موثرن

ای کاش تکرار نشه. :(
نمی خوام وژدانا دیگه. نه برای خودم نه برای کس دیگه ای. :(((
مورد خواب زیاد رو نفهمیدم درست ولی. یعنی اگر زیاد بخوابیم بیشتر دچار این حالت می شیم؟ حس می کنم منظور اون جمله ای که نوشتی همین بوده. و خب البتّه طبیعی نیست که هر کاری رو که بیشتر انجام بدیم احتمال پیشامد ها هم توش بیشتر بشن؟ طبیعیه به نظرم.

سالادفصل سه‌شنبه 4 مهر 1396 ساعت 13:40

خدا رو شکر تا حالا بختک رو تجربه نکردم..خ وحشتناکه..اگر سر من بیاد احتمالا همون موقع از ترس سکته میکنم و میمیرم:/

ببین ترس ناک نیست هیچ این مدلی که من تجربه کردم. زجره صرفا، زجر کش دار و مطمئن باش که سکته نمی کنی.

و البتّه امیدوارم هم چنان هم تجربه نکنی...

شن های ساحل سه‌شنبه 4 مهر 1396 ساعت 15:46

http://gyrusclinic.com/%D9%86%D8%A7%D8%AA%D9%88%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%BE%D8%B3-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D8%A8-%D8%B9%D9%84%D9%84%D8%8C-%D8%B9%D9%84%D8%A7%D8%A6%D9%85-%D9%88-%D8%AF%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%A2/
گیلک جدی نه واقعا نزار ذهنت ماشینی بشه مشکل داری دنبال راه حل باش حالا اینکه هیچی یه مقاله اینترنتی ولی یادم توی یه مقاله ای می خوندم همین بختک ترکیب کمبود منیزیم و یه ویتامین دیگه توی بدن نتیجه اش میشه این و یه مقدار زیادی استرس.من داشتم دنبال مشکل خودم با خواب میگشتم رسیدم به این موضوع خواب های من لوسید دریم یعنی من فاز دوم خواب ندارم همیشه توی خواب می دونم خوابم و بخاطر یه سری مدیتیشنی که قدیما انجام می دادم ولی بع خواب تو میگن خواب های عصبی فرویدم یه مشت مقاله در موردشون داره ولی من فروید قبول ندارم با یوگا کم کم این خواب هات از بین می ره ولی با مدیتیشن یاد میگیری صد درصد کنترل خواب هات دست خودت باشه.
یه راه دیگه ام داره یه مکمل دارویی میشناسم داخلش جلبک داره عالیه فقط یکم گرون بسته ای 70 کامل می تون اختلال خوابت درست کن

خوندم متنه رو، قبلا مشابهش رو دیده بودم... ببین از تمام مواردی که احتمال می دن باعث ایجادش بشه، شاید مورد افسردگی و استرسش به من بخوره. اونم شاید. چون واقعا الآن هیچ استرسی روم نیست و علّتی هم برای افسرده شدن ندارم ولی خواب هام به مراتب دارن بد و بد تر می شن. همینه که گیجم می کنه و نمی تونم به خودم کمک کنم.
سعی کردم از مادرم هم کمک بگیرم که واقعا براش مهم نبود و طوری برخورد کرد گویا خیلی عادیه و گفت زیادی فکر و خیال می کنی موقع خواب و همین یکم خیال خودم رو راحت کرد چون واقعا رسما اعلامش کردم که اگر قرار شد بلایی سرم بیاد نگن نگفته بودی. :)))

لوسید دریم ها رو منم درباره شون خوندم یکم، اتفاقا به نظرم نشانه ی یه مغز آگاه و پرتوانه که از بقیه ی مغز ها بالاتره و هیچ مشکلی نداره. ارتباطش رو با یوگا نمی دونم، ولی منم چند بار تجربه ش کردم اتّفاقی و خیلی حالت باحالیه. مثل اینه که خدا باشی و هر اتفاقی که دلت بخواد به وجود بیاری.

و اینکه از کجا این قدر با اطمینان می گی خوبم می کنه این دارو گرونه؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد