Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

بحث های تقریبا همیشگی

# پرده ی اوّل:


- بهت می گم برو حموم ایزوفاگوس.

- نمی خوام.

- گفتم برو، عرق کردی بوی گند گرفتی...

- گفتم نمی رم.

تق تق تق...

- ای بابا کیلگ تو هنوز تو حمومی؟ بیا بیرون ایزوفاگوس باید بره.

- گفتم منننننن نمی رم الآن حموم.

- می بینی که نمی خواد بره. من همین الآن اومدم حموم.

- کیلگ بهت می گم سریع  بیا بیرون. به حرفاش گوش نده. نیم ساعته اون تویی مگه وسواس داری؟

- اه من  الآن نمی تونم  بیام بیرون. چرا اینجوری می کنی تو؟ نمی شه که هی هولم می کنی.

- منم که نمی خوام امروز برم حموم ولش کن.

جیغ جیغ جیغ داد هوار... حرص خوردن مادر.


_________________________________


# پرده ی دوم: 


- ایزوفاگوس امروز عصر باید با بابات بری آرایشگاه.

- نه نمی خوام.

- بهت گفتم باید بری... موهات مثل سر جنگل شده. حمومم که نمی ری.

- نه هنوز خیلی کوتاهه دوست دارم بلند تر شه. مثل دوستم.

- یعنی چی خجالت بکش به عنوان مادر بچّه ی بی انضباط از مدرسه تون منو  فردا پس فردا می خوان.

- نمی خوام نمی خوام نمی خوام. گفتم که نِ می رم.

- من می رم به جاش.

- کیلگ کی گفت تو خودتو بندازی وسط؟

- خیلی موهام بلند شده.

- آره بذار بره به جای من.

- یعنی چی دیوونه ها؟

- چند روزیه که حس می کنم باید سریع تر کوتاهشون کنم.

- کیلگ من که پول اضافی ندارم بدم تو هر دو هفته یه بار بری موهاتو کوتاه کنی.

- ولی خیلی بلند شده...! چه طور برای ایزوفاگوس پول داری؟

- اون فرق می کنه موهاش بلند شده. ایزوفاگوس با تو ام لباس هات رو پوشیدی؟ آماده شدی؟

- من که گفتم نمی رم.

- خب من آماده شدم بریم.

- کیلگ داری دیوونم می کنی بشین سر جات. تو هیچ جا نمی ری.

- من می رم.

- گفتم نمی ری.  وای ایزوفاگوس تو داری اون پشت چه غلطی می کنی... بجنب دیگه.

- گفتم که نمی رم.

- من رفتم. خداحافظ مامان.

{تق و صدای بسته شدن در}

جیغ جیغ جیغ داد هوار... حرص خوردن مادر.


_________________________________


# پرده ی سوم:


- کیلگ چک کردی ببینی کی انتخاب واحدتون کی شروع می شه؟

- چی من..؟ نه. شروع می شه یه زمانی بالاخره دیگه.

- یعنی این همه ما جز می زنیم تو  بی خیالی هنوز؟

- خب من چون شرایطم خاصّه انتخاب واحدم دستی ه اتفاقی نمی افته غمت نباشه.

- خب تو اون کانالتون چی گفتن؟ به هر حال که شماها هم یه تاریخی دارین واسه انتخاب واحد.

- کانال؟ نمی دونم چهار پنج روزه چک نکردم رو تبلت ایزوفاگوسه. اونم تبلتش رو نمی ده به من.

- کیلگ تو هنوز خودت تلگرام نصب نکردی؟ مگه بهت نگفتم نصب کن؟

- منم بهت گفتم که نمی خوام.

- یعنی چی؟

- یعنی همین نمی خوام.

- خسته م از دستت. وای ایزوفاگوس تو هنوز پای اون تبلتی؟ بیار بده این انتخاب واحدش رو چک کنه.

- نمی خوام خودم کار دارم.

- چه قدر کار داری؟ خجالت بکش ول کن اون تلگرام و بازی ها رو از صبح تا شب کلّه ت اون توعه!!! یکم بیا پیش ما، اونم بده دست این بی عرضه که بیشتر از این از دنیا جا نمونه.

- خودتو مسخره کن. من کجا از دنیا جا موندم؟ نمی خوام استرس بی خود به خودم وارد کنم... هنوز وقتش نشده.

- کیلگ همین فردا تلگرام لعنتی رو نصب می کنی. ایزوفاگوس تو هم از فردا از تبلت محروم می شی تا دو روز! تلگرامت پاک می شه.

- گفتم نصب نمی کنم.

- یعنی چی؟ به من چه مربوطه؟ من چرا محروم بشم؟ برو بابا! عمرا.

- گفتم که شما نصب می کنی. شما حذف می کنی از فردا!

- یعنی چی؟ گفتم نمی کنم...

- یعنی چی؟ منم گفتم نمی کنم...

- برو بابا.

- برو بابا.

جیغ جیغ جیغ داد هوار... حرص خوردن مادر.


_________________________________


می دونی کیلگ اگه بخوام تا صبح می تونم از این موارد بنویسم و تموم نشه. گاهی... گاهی با خودم حس می کنم... پدر مادر ها فقط نشستن ببینن بچّه می خواد چی کار کنه، دقیقا از همون کار منعش کنن و زور بکنن تو پاچه ش.

الآن اگه جای من و ایزوفاگوس عوض بشه مشکلش حل می شه؟ د نمی شه دیگه! دوباره می آد حرف های برعکس رو به من می زنه حرف های برعکس تر رو به اون.

ولی خب حیوونکی هی  حرص می خوره دیگه. چی کنم. فردا پس فردا پشت سرمون می گن دو تا بچّه ش دق ش دادن.

نظرات 5 + ارسال نظر
شن های ساحل یکشنبه 19 شهریور 1396 ساعت 06:57

:)))))فکر کنم پدر و مادرت وقتی جوون بودن همین قدر حرف گوش نکن بودن!

والّا هی خود ایده آل جوونی شون رو می کوبن وسط فرق سر ما که.
حالا راست دروغش پا خودشون.

سالادفصل یکشنبه 19 شهریور 1396 ساعت 12:51

مامانا عموما اگر از صبح تا شب چند بار حرص نخورن روزشون شب نمیشه...یه امر خیلیییییییییییی عادیه،اگر یه روزی خلاف این بود باید تعجب کنی.
هر هفته میری موهات رو کوتاه میکنی؟؟؟؟؟؟کچلی همچنان؟؟؟؟؟؟
چرا نمیخوای تلگرام روی تبلت یا گوشیت داشته باشی؟؟؟خدایی تو این یه مورد تا حدودی حق با مامانته

آدم دلش می خواد بهشون بگه هانی! هانی! ریلکسسسس. ریلکسسسسسس بابا جان من. :))))

کچل که نمی شه بهش گفت. ولی آره. حدودا دو ساله که سیخم گرفته موهام از یه حدّی نباید بلند تر بشن. وسواسه شاید. به حدّی رسیده که بهم می گن بهت پول نمی دیم بری آرایشگاه. ها ها که البتّه من کار خودم رو می کنم هم چنان. دست خودم بود پول داشتم هر هفته می رفتم واقعا. ولی نه هر هفته نه.

و تلگرام هم هیشکی درک نمی کنه متاسّفانه. دلم نمی خواد. واقعا دلم نمی خواد. قصّه ش درازه. شاید یکی از همین روزا ازش نوشتم. ولی اینکه بخوام تو چند خط بنویسم، خودم هم دلیلش رو درست نمی دونم که بتونم الآن واکاوی ش کنم. یه سری دلایل ماژور دارم واسه خودم و با همونا می رم جلو ببینم چی سرم می آد. سر همین قضیه با نصف کائنات دورو برم دعوا داشتم تا حالا. :)))) از اونا اصرار، از عروس خانوم ناز و عشوه و انکار.

شایان یکشنبه 19 شهریور 1396 ساعت 15:01

مامانت آدم عجیبیه که حوصله تو رو داره. چرا اتقد ریلکسی عزیز؟؟
من جاش بودم هفته ای دو مرتبه تنبیه بدنی ت میکردم آدم شی یکم استرس به خودت بدی.
تو تلگرامم آدمو نمیخورن. زیاد نگرانی یه تب لت ۲۰۰ تومنی بخر فقط روش تلگرام نصب کن. هفته ای هم سه بار حذف و نصبش کن!

مگه من چمه؟
نگا پرچممون رو دادیم دست کیا.
این قدر به خودم تنش بی جهت وارد کردم تو این چند سال هر روز باید بشینم موهام رو تو آینه بشمارم که نقره ای سفید نباشه بینشون. واقعا می گم می خوام رد بدم شدید و واسه هیچ چیزی روح و روانمو گند نزنم بش دیگه. حیفه به ریش مرلین. جوونیم حیفه حداقل.

و اینکه. تو تلگرام آدم رو نمی خورن. جاش روح و روان آدمو می خورن.
من اصلا ازینایی نیستم که بتونم اکانت تلگرام مدیریت کنم. سر دو روز دیوونه شده م رو باید بیان تحویل بگیرن. بذار باشه واسه اهلش. واسه هرکی که باهاش حال می کنه.من نمی کنم.

باید به زودی یه پست مفصّل بنویسم در باره ش ولی جدّی. الآن کم کم شما ها هم ناخودآگاه دارین به این سمت هدایت می شید که اصلا درک نکنید.

Bluish یکشنبه 19 شهریور 1396 ساعت 18:17

واااای عالی ئین شما دو تا برادر! :))))))

تلگرامتو درک میکنم. کاش منم نداشتم، یه آرامش خاصی داره تلگرام نداشتن که فقط بعد از تلگرام داشتن آدم میفهمتش!

پس این اخلاق من از کجا می آد؟ من از اوّل کلا تلگرام نداشتم. :)))) ولی آره. حسّم با کمی اختلاف تقریبا همینه.

*بیایید منو ببرین تو موزه ای دیرینه شناس ها.گونه ی نادر انسانی.*

شایان دوشنبه 20 شهریور 1396 ساعت 01:16

نوشته قبلی هامو میخونم میبینم آرامش بیشتری داشتم. زندگی قبلیمو میبینم میفهمم آروم تر بود. وقتی موبایل نداشتم بهترین فرم زندگی رو داشتم. همه رو میفهمم. همیشه هم عقیده م این بوده که ارتباط با جمع و تو جمع بودن آدمو سمت معمولی بودن و دغدغه های معمولی داشتن سوق میده، چه میدونم مثلا اخلاقت سگ باشه جنس مخالف جذبت میشه ماست و ماهی بخوری سردی میکنی یا قلیون هیچ ضرری نداره دکترا چون تو شرکت تنباکو سازی سهام ندارن میگن مضره!
چن روز دیگه هم نتیجه کنکور بیاد سیم کارتمو از این گوشی میکشم بیرون اون گوشی چراغ قوه ای رو روشن میکنم.
زندگی با این مجازی که کاملا قاطی شده با زندگی آدم صرف نداره. دو ساله قشنگ گند زدم به زندگیم با چت و اینستاگرام و توییتر..
میفهمم چی میگی، نترس کله مکعبی!

اتفاقا یکی رو داشتیم تو دانشگامون ازین نوکیا چراغ قوه ای ها داشت ترم یک. این قدر بد بخت رو زدن تو سرش و مسخره ش کردن که ترم دو گوشیش رو عوض کرد.
حتّی یه بار سر امتحان کنارش بودم، نوکیاهه بین صندلی مون بود. مراقبه اومد نوکیا هه رو دید و نمی دونم چه کرمی داشت که وحشت ناک طرفو خوردش کرد. فرض کن تو ترم یک که آدم واقعا نیاز داره یه شخصیتی جلو بقیه ی دوستاش دست و پا کنه و یه انجل غروری واسش بمونه. دلم می خواست پاشم بزنم تو دهن مراقبه بگم به تو چه مربوط عوضی خانوم؟ به هر حال گفتم بدونی چی انتظارت رو می کشه اگه ازین تصمیم ها گرفتی.

به هر حال از هر چیزی اگه ادم بتونه استفاده ی مفید بکنه به نظرم واقعا اکیه. مثلا نیگا من واقعا دارم از وبلاگم استفاده ی مفید می کنم و راضیم از کاربردی که واسم داره. ولی از اون ور هم کاملا می دونم که هیچ وقت آدم تله نبوده و نیستم. تو اون محیط همین یه ذره چیزی هم که از خودم زنده نگه داشتم کاملا کشته می شه.

و اینکه واو. از کی تا حالا کلمه رمزای منو یاد گرفتی تو؟ مفتخرم. بله. کلّه مکعبی تایید می کنه. :))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد