Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

ساعت پنج عصر

   "هم اکنون ساعت پنج عصره که من می خوام اعلام کنم چند روز پیش فیلم ساعت پنج عصر رو راس ساعت پنج عصر روی پرده ی سینما دیدم."


و سه چهار روزه عین کفتار دام پهن کردم که بتونم ساعت پنج عصر آن لاین شم و همین یه خط بالا رو روی وبلاگم آپلود کنم.

و الآن خیلی حس خوبی داره واسم اون جمله ی اوّلی. کاملا ذهنم رو ارضا می کنه. کاربرد یک گروه اسمی ثابت در سه نقش گزاره، گروه مفعولی و قید زمان در یک جمله ی مستقل مرکّب که حکمش از نظر علم منطق کاملا درسته.

شد بالاخره. یس.

اینتر.


نظرات 6 + ارسال نظر
شن های ساحل یکشنبه 29 مرداد 1396 ساعت 23:05

http://up19.saridownload.org/de/8/R-sha%20-%20Vanak%20Tajrish.mp3

آیا همون آهنگه ست که می گه:
یه روز اگه نباشی تجریش برات بمیره، ونک همینکه رفتی ذات الرّیه بگیره؟

اگه اونه که من باهاش خاطره ها دارم. سوم دبیرستان بودم بیرون اومد. برام یه احساس های مدفونی رو یاد آوری می کنه.

شن های ساحل دوشنبه 30 مرداد 1396 ساعت 00:51

اره خودشه دقیقا با ساعت 5 عصره شروع میشه:))

جدّی؟ کامل حفظ نبودم متنش رو.
پس دیگه درجه ی کیفور شدن حاصله ی من در این پست به ماکسیمم حد خودش میل می کنه الآن منفجر می شم از دیدن این همه هم آرایی عدد.
هم متن هم موسیقی. یک پست کامل و بی نقص. حاوی ساعت های پنج عصر...

رها سه‌شنبه 31 مرداد 1396 ساعت 01:00 http://raha-bash.blogsky.com

ادبیات کنکورتو چند زدی؟؟!!

چه طور؟ با چی می خوای مقایسه ش کنی؟
حضور ذهن ندارم. پنجاه و اندی... شایدم شصت و اندی...
خفن نبود ولی اصلا.
حیف درس به اون قشنگی، هر چی داشتم از صدقه سر قرابت معنایی ها داشتم.
دیکته سوراخ. تاریخ ادبیات سوراخ. دستور سوراخ. آبکشی بودم برای خودم. تقصیر خودم هم بودا، هیچ وقت زمان نذاشتم پاش. طبیعتا انتظار بیشتر از این هم نمی شه داشت.
من ادبیات و عربی، ریاضی و فیزکم رو فدا کردم. شدیدا فداشون کردم پای دو تا درس چندش زیست و شیمی. و مثل چی پشیمونم... هعی.

رها چهارشنبه 1 شهریور 1396 ساعت 01:26

دستور زبانت به نظر خوب میرسه :)
من تو کنکور ید طولایی دارم. فکر کنم میشه دربارش یه کتاب نوشت
ادبیات منم همین بود هر چی داشتم از قرابت بود و زبان فارسی برعکس اکثر بچه ها که معنی لغات و املا و تاریخ ادبیات واسشون راحتتره.

تا دستور چی باشه. سعی می کنم یه حداقل قواعدی رو رعایت کنم تو نوشتن. ولی اون دستوری که تو کنکور بود، خوندن می خواست، تجربی نبود اصلا.

قرابت واسه منم همیشه یکی از نقطه های فخر و مباهتم بوده. باهاش پوز خیلی ها رو زدم. خصوصا خرخونا. :))) خرخونای کلاسمون نمی دونم چرا ولی همیشه با قرابت مشکل داشتن. مثلا داشتیم طرف می رفت ده مدل کتاب از هامون سبطی می خوند بازم من قرابت ها رو لوله می کردم جلوش. حال می داد همچین.
البته با جدّی نگرفتن بقیه ی بخش ها، این استعداد خدادادی م توفیری به حالم نداشت و تهش درصدم بسیار معمولی شد.

رها پنج‌شنبه 2 شهریور 1396 ساعت 01:05

درک قرابت یکم ذوق میخواد و علاقه به شعر و نثر. خرخونا از بس سرشون تو کتاب درسیه معمولا تو قسمت ذوق میلنگن
الان یه خرخون پیدا میشه منو دار میزنه!

من خودمم پاش بیفته خرخونم اتفاقا. آخرین فرصت قبل از اعدامته. :)))) گاهی اینقدر خر می زنم حال خودمم به هم می خوره. به نسبت صبر و حوصله و توانی ای که از خودم سراغ دارم، این چند سال خیلی درس خوندم ناموسا.

ولی آدم خرخون همه جانبه باشه، هزار تا کتاب درسی می خونی وقت بذار دو تا غیر درسی هم بخون ذوقت مثل الکل تو شیشه نپره آدم ماشینی بشی!
دو تا بیت شعر بلد نیستن اکثر خرخونا، کاملا بی ذوق. اینگار که کل دنیا حفظ کردن فرم گسترده ی اتیل بوتانوآته!!!

امیر پنج‌شنبه 2 شهریور 1396 ساعت 13:07 http://seire-takamole-man.blogsky.com

هووورااااا
بالاخره موفق شدی

این موفقیت عظیم الجثه را به شما و خانواده ی محترم وبلاگی تان تبریک و تحنیت عرض می نماییم

از طرف امیر وبلاگی و شرکاء

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد