Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

اگر قبری از قبر ها گیمری

- (عجله دارد، چند لحظه ی دیگر باید برود جایی) بیا هری پاتر بازی کنیم. بیا. الآن.

- باشه حالا فعلا برو کارت رو انجام بده برگرد، بعدش با هم بازی می کنیم. 

- نه بیا وقت دارم حدود پنج دقیقه بیا بیا بیا... (دست و لباسم را به زور به دنبال خودش می کشد که یعنی بیا.)

- ای بابا من که تموم نمی شم، صبح تا شب همین جا هستم ایزوفاگوس. برو، برگرد سر فرصت.

- ولی تو تموم شدی. خیلی وقته تموم شدی!


سکوت ناگهانی تو ذوق زننده ی من را می بیند که به همین سادگی در فکر هایم غوطه ور می شوم با چنین حرف ساده ای که همین طوری محض فان پرانده بود.


- شوخی کردم بابا! کیلگ!

... می دانم شوخی خیلی ساده ای بود، ولی دیگر حرفم نمی آید. مرکز ایجاد کلام مغز فیوز پرانده، سکوت بیشتر...

- بابا اصلا منظورم اون نبود. منظورم از نظر سنّی بود. 


(می زند چشم را کور می کند و ابرو که دیگر ول معطّل.)


*عنوانم، به تقلید محشری از اسم کتاب اگر شبی از شب های زمستان مسافری.

نظرات 3 + ارسال نظر
Jud دوشنبه 9 مرداد 1396 ساعت 05:43

کیلگ من خودم وقتی بچه بودم فکر میکردم چقدر ۲۰ساله ها بزرگن و ۲۰چه عدد بزرگیه توی سن.اما الان که خودم دارم۲۱میشم دیگه کم کم میدونم که حداقل در مورد خودم هیچ فرقی با چند سال اخیرم ندارم و خودمو خیلیم بچه حساب میکنم-___-
ایزوفاگوسم دیدگاه(!)بچگیای منو داره:)

من خودم هنوز دیدگاه بچّگیای همه تون رو دارم آخه. :(((
از یه ور عددش گنده س، از یه ور خودم احساس بچّگی می کنم و تغییر که نکردم هیچ خنک مغزانه ادای بچّه ها رو هم در می آرم جدیدا. به خودم می گم خوب پس شاید هنوز بیست سالت نشده. دوباره انگشتی می شمارم می رسم به همین بیست. دچار تناقض می شم. یا بیست دیگه اون بیست بچّگی ها نیست، یا من بیست نیستم.

شایان سه‌شنبه 10 مرداد 1396 ساعت 14:13

سن باید بر حسب خوشحالی حساب شه..هر کی خوشحال تر مسن تر و محترم تر. دقیقا مثه نمره. باحال میشه ...فک کن..تو دو سالته من چون یکم **خل میزنم گاهی فوق فوقش سه و نیم.. ایزوفاگوس دوتا کمپرسی و لودر پلاستیکی میگرفت واسمون میفرستادمون خاک بازی!

الآن با این تفاسیر من خوشحال ترم یا تو؟
شما که با آهنگای خندوانه پنج انگشتی دست نمی زدی عمو جون. من بودم دست می زدم. من بودم. من بودم. الآنم دارم می زنم باز. کی خوشحال تره حالا؟
حالا کاری به اونش ندارم. ولی می دونم اگه این ایده ای که زدی واقعا عملی می شد من تا آخر عمرم در خردسالی و طفولیت می موندم به سنّ مدرسه رفتن نمی رسیدم حتّی هیچ وقت. دنیای خوبی می شد. اپیزود این قسمت دو نقطه دو نقطه:: طفلان همیشه مغموم.

شایان پنج‌شنبه 12 مرداد 1396 ساعت 22:47

نه واقعا تو شاد بودن رقابت سنگینی داریم..شاید یه روز همو دیدیم..اون روز متوجه میشیم کی دیوونه تره!

:{
کی از همه دیوونه تره؟
من من من من! (با لحن عموپورنگی و شاید حتّی خاله شادونه ای که خاک کل عالم بر فرق سر من برای تفهیم لحن به چه صرافت ها که نیفتادم!!!!)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد