Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

لال به ابد، لال به گور

   خب دیگه واقعا وقتش شده یه فکری به حال خودم و زبون لامصبی که نمی چرخه بکنم. همین چند ساعت پیش در یه فضای کاملا شلوغ توی دانشگاه از مراقب امتحان فحش خوردم! فحش متوسط. 

سر چی؟ هیچی! واقعا هیچی. فقط اینکه یکم داشتم سعی می کردم دیر تر برگه م رو تحویل بدم. چرا؟ چون وسط امتحان ایستگاهی خودکارم تموم شد. (یه دسته از امتحان هامون اینجوریه که باید ایستگاه ایستگاه بچرخی و درهر ایستگاه به یک سوال جواب بدی و حدود سی ثانیه وقت داری واسه این کار ها) 

بله، همه می چرخیدن و به سوال ها جواب می دادن و من بدون خودکار یه لنگ در هوا مونده بودم. خلاصه باز  به نظر خودم خیلی منطقی مدیریت کردم و ایستگاه که عوض می شد همه ی جواب ها رو حفظ می کردم تا به محض اینکه کسی خودکار بهم می رسونه بنویسمشون. و تهش که داشتم واردش می کردم این یارو اومد بهم فحش داد. 

کی گفته مراقب جلسه ی امتحان، مجازه به دانشجو جلوی همه ی هم پایه ای هاش فحش بده؟ اونم بی دلیل منطقی؟ اونم مراقبی که نهایتا پنج یا شش سال با دانشجو اختلاف سنّی داره.

خلاصه وقتی فحش خوردم، یکم خیره خیره نگاهش کردم، فحش رو تحلیل کردم تو ذهنم که ببینم واقعا فحش بوده یا اشتباه شنیدم، بعدش فقط به پهنای صورتم خندیدم و رد شدم. شاید اگه خیلی حرکتی زده باشم نهایتا یکم قیافه م رو کج و معوج کرده باشم واسش.


شما ها که از بیرون نگاه می کنین شاید حس کنید چه بزرگوارانه. چه قلب بزرگی. چه روح بزرگی. چه آرامشی! شایدم اصلا ازین فکرا نکنین چه می دونم. ولی الآن تو گلوم مونده. خیلی غریبانه تو گلوم مونده. جوابی که ندادم تو گلوم مونده. موندههههه!

اینو می دونم که انصافا بلد نبودم جوابش رو بدم. اگر اراده می کردم هم بلد نبودم واکنشی در مقابل توهین بی دلیلی که بهم شد نشون بدم و این خیلی منزجر کننده س، نه؟ خندیدن تنها واکنشی هست که از بچگی نسبت به اتفاق های غیر عادی زندگی م دادم. امتحانم خراب می شه می خندم. عموم می میره قهقهه می زنم. بهم فحش می دن لبخند می زنم. عصبانی می شم و می خوام جدی صحبت کنم، نیشم باز می مونه هیشکی حرفم رو نمی خونه. استرس می گیرم به جای دو رگه شدن صدام، لحن خندیدنم یه جوری می شه. 

آره دیگه، یه آدم لال پپه که هر کی رد می شه مثل یه گونی سیب زمینی بهش لقد می زنه لذت می بره!

چرا شما آدما قدر سر قاشق مربا خوری آدم نیستین؟ یا چرا من اینقدر آدم فضایی ام؟

همه تونم مثل هم هستین، حتّی حس می کنم آدمایی که اینجا تو محیط مجازی باهاشون برخورد داشتم و حس کردم آره آدما  می تونن ایده آل باشن مثل اینا، به محض اینکه بیان نزدیک و از نزدیک لمسشون کنم همین پوسته ی تو خالی رو دارن تا بهم ثابت کنن که نژاد بشر اوّل آخرش همینه.


باید امشب چمدانی را 

که به اندازه ی پیراهن تنهایی من جا دارد، بردارم...

و به سمتی بروم،

که درختان حماسی پیداست...

مادرم خواب است،

و منو چهر و پروانه،

و شاید همه ی مردم شهر...

من که از باز ترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم،

حرفی از جنس زمان نشنیدم!

هیچ چشمی عاشقانه 

به زمین خیره نبود...

کسی از دیدن یک باغچه 

مجذوب نشد...

هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه

 جدی نگرفت...

من به اندازه ی یک ابر دلم می گیرد!!!

بوی هجرت می آید...

کفش

 هایم

 کو؟...


# و چقد خوبه که همه تون دارین بزرگ می شین و دیگه کم کم از تو سهراب می کشین بیرون و می رین سمت شاعر هایی که رو بورس ترن بین بزرگ تر ها و بیشتر می تونید باهاشون پز بیایید و ادای روشن فکر ها رو در بیارید.

ما رم ول کنین به حال خودمون با سهراب بمیریم.

سپهری بیا بمیریم. سپهری سپهری سپهری...


نظرات 7 + ارسال نظر
شایان چهارشنبه 14 تیر 1396 ساعت 23:59

عزیز ذلم تو سوئد زندگی نمیکنی که...بفهم
منم خداییش ابتدایی و راهنمایی خیلی اینجوری بود. فحش میخوردم لبخند میزدم..میزدنم لبخند میزدم...همش هم مثلا کتاب و رمان میخوندم. فک کن دو دور سه جلد پارسیان و من (رمان اسطوره ای نوشته آرمان آرین) رو خوندم که حداقل تو توهم قوی باشم.
نشد
تو توهم قوی بودن به هیچ دردی نمیخوره. اینجا تا نتونی ننه ی طرفو مورد عنایت قرار بدی کارت راه نمیوفته. یه دبیر عربی داشتیم میگفت من از فحش منزجر ام ولی بعضیا با فحش بزرگ شدن..بهشون ندی تنشون میخاره..شبشون صب نمیشه. نمیگم آدم قوی شدم یا مثلا بلدم مثه بقیه فحش بدم ولی یکم سعی کردم. یکم یاد گرفتم جواب بدم. در حدی بی غرضه م تو این زمینه من که واسه اولین بار فحش میدادم وویس میگرفتم ببینم چه طوری میشه. گوش که میدادم از خودم بدم میومد ولی مجبوره آدم گاهی..
.
.
یه پسردیوث هستو ادمین یه پیج اینستاگرام. حاجی لند. تو تلگرامش خاطره تعریف میکنه فحش میده. بیشتر فحشامو از اون یاد گرفتم و صد البته عموم..!
.
.
یه نقابی دست و پا کن داداشم..بیرون با اون بچرخ بیا اینجا کیلگ خودمون باش

من حتّی تو توهماتم هم قوی نیستم شایان.
:)))
پارسیان و من رو دوم راهنمایی از کتابخونه گرفتم، نمی دونم چرا جذبم نکرد تو اون سن زیاد نمی فهمیدم داستانش رو. ولش کردم وسطاش. باید برم بخونم ببینم اوضاع چه قد ر عوض شده تو این هفت سال!
حالا رفتم نظر مامان بابام رو هم پرسیدم، اوّلش که کلی تو سری خوردم ازشون. هی بهم می گن تو خیلی بی عرضه ای و مثل احمق ها رفتار می کنی و این حرف ها. بهم می گن یعنی تو حتّی سعی نکردی توضیح بدی چرا داری برگه ت رو دیر تحویل می دی و خودکارت وسط امتحان آسکی تموم شده؟ حتّی زحمت نکشیدی توضیح بدی که بفهمن حق داشتی؟ فقط لبخند زدی رفتی؟
بعد الآن بی نهایت عصبانی شدن، می خوان بیان باهاش صحبت کنن صافش کنن طرف رو. هی هر چی می گم نمی خوام و اگه هم اومدم براتون تعریف کردم فقط می خواستم مطمئن شم اشتباه از طرف من نبوده، حالا کوتاه نمی آن دیگه.
چون سیستم اینجوریه که همین آدم باید برگه ها رو صحیح کنه و خیلی راحت می تونه کرمش رو بریزه. خصوصا که با یه تنفر خاصی بهم گفت فکر می کنی شوخی می کنم؟تهدیدم کرد و گفت سه نمره از نمره ت کم می کنم.
یعنی دیگه ازین داغون تر نداریم، همینم کم مونده از افتخاراتم که مامان بابا کشی کنم به سمت دانشگاه. به عنوان یک آدم عاقل و بالغ بیست ساله!!!
حالا هی هرچی می گم نمی خوام مهم نیست دیگه، با اصرار هر دو تاشون می گن یا خودت می ری حقّت رو می گیری یا ما می آییم برات می گیریم. نمی شه که تا آخر عمرت همین جوری بمونی. باید یاد بگیری از مردم نخوری تو جامعه. باد یاد بگیری کوتاه نیای و اگر حق با تو هست، بگیریش.
خدایا بیا منو بخور.
به غلط کردن افتادم الآن.
چه کوفت تو کوفتی شد.
یعنی فقط یکی از رفیقام بویی ببره از این سناریویی که من در پیش رو دارم، تا سال های سال سوژه ی عام و خاص دانشگاه خواهم بود.
خدایا هنوز نیومدی منو بخوری؟

شایان پنج‌شنبه 15 تیر 1396 ساعت 00:02 http://florentino.blogsky.com

الانم صداتو بنداز تو سرت..دادا بزن بگو ایزوفاگوووووووووس
کفش هایم کو؟
.
.
داد بزن عمو ببینه..داد بزن

چه کسی بود
صدا زد
کیلگارااااااا؟

شایان پنج‌شنبه 15 تیر 1396 ساعت 00:22

یه سری راهنمایی یکی بهم فحش داد..بابام اومد مدرسه طرفو زد...فک کن...
آبرو نموند برام..!

خب دیگه، اشتباه وحشت ناکی کردم که باهاشون به اشتراک گذاشتم.
دوران راهنمایی خیلی قابل قبوله!
ولی من بعد از مهد کودک که زده بودم کله ی یکی از بچه ها رو تو شوفاژ، و بعد اینکه تو دبیرستان یکی عینکم رو دزدید و بهم پس نداد، این سومین باری می شه که مادر و پدر این قدر جدی تصمیم گرفتن در امور مربوط به فرزند دخالت کنن و خون جلو چشماشون رو گرفته.
همیشه جواب عکس می دن این مامان بابا ها.
فکر کنم الآن بیشتر این کار رو می کنن که من مجبور شم برم خودم صحبت کنم زبونم وا شه. :)))
فرض کن بذارم. نمی ذارم بیان به هر بدبختی ای شده... فوقش خودم می رم ببینم چه کاری از دستم بر می آد. اون جوری دیگه خیلی داغون می شه. تا هفت سال می خوان با انگشت نشونم بدن بگن این همون سوسول بچّه ننه ای هست. نیست خیلی روابطم هم گرمه، فقط همین یه رقم کمه.

شایان پنج‌شنبه 15 تیر 1396 ساعت 00:34 http://florentino.blogsky.com

نه خودمونیم تو این سن یکم بی عرضه بازی درآوردی. خوودت برو سر ته قضیه رو هم بیار نزار بیان دانشگاه. فاجعه میشه. فیلمتو میگیرن میزارن تلگرام ملت. بکم از فاز من به بقیه احترام میزارم بیا بیرون شاید درست شد.
خب از اینا گذشتهو تو الان بخوای بری خر طرفو بگیر میخوای چی بگی؟

خودم که معترفم من واقعا عرضه ندارم این زبون رو در دهن بچرخونم. فاز احترام گذاشتن هم ندارم انصافا، خیلی ساده فقط بلد نیستم بداهه در شرایط پیش بینی نشده حرف بزنم. نگاه می کنم فقط.
پیش خودش که دیگه عمرا برم، دوباره می رم نگاش می کنم چند تا دیگه خنده می زنم، کفرش می گیره یه وقت می ندازتم جدی جدی.
مثلا پیشنهاد مطرح شده برو به مافوقش گزارش بده.
بعد من واقعا از خود همین کار هم به شدّت متنفرم ولی الآن دیگه پای مرگ و زندگی شده، یا به قول تو یک عمر کلیپ تلگرامی شدن یا زبون وا کردن.

شایان پنج‌شنبه 15 تیر 1396 ساعت 01:10

نه بحث نمره مطرحه نمیشه هیچی گفت. پاس شو برو. ولی به مافوق گفتنم بدتره..میره میزاره کف دستش.
بزار نمره ت رو که داد یه خط بنداز تو ماشینش دلت خنک شهو خودم هیچ وقت این کارو نکردم ولی خب میتونه دله آدمو خنک کنه.
من بخوابم. فعلا

و اگر نمره م رو کم داد به علّت این که خبر مرگشون مصحّح هستند؟
چه جوری جمش کنم اون موقع؟
بعد ببین این عزیز دل من، گرفته رو روانم خط انداخته. من ماشینش رو تیکه پاره هم کنم واسم سودی نداره. چشم در برابر چشم باید باشه. می خوام روحش رو خط خطی کنم.

شن های ساحل پنج‌شنبه 15 تیر 1396 ساعت 02:09

خودمونیم چرا انقدر بزرگش می کنی!!!!اصلا انقدر جدی نیست مگه اسم تورو بلده؟اگه بلد یعنی موقع تصحیح میاد انقدر فکر کن که این فلانی بود خندید بهش نمره کم بدم نه بابا این چه فکریه...ولی اگه الان بری بهش گیر بدی الکی حساس میشه اخرش می تونی بری با مظلوم نمایی بگی ببخشید اون روز اونجوری شد نتونستم توضیح بدم خودکارم تموم شده بود شرمنده وسلام اینم فقط چون نگران نمرت هستی میگم وگرنه که اصلا بهش فکر نکن...
ولی در کل برای اینکه نمی تونی جواب بدی برای اینکه جوابی اماده توی ذهنت نداری اگه توی موقعیت های مختلف به حالت های مختلف و جواب های احتمالی فکر کنی کم کم جواب درست دستت می اد
باید یاد بگیری منطقی به طرف توضیح بدی حتی اگه بی منطق بود
نه عصبانی بشی ونه ناراحت
کنترل احساس هم مهارت حساب میشه باید یاد بگیری برخورد درست چیه...کیلگ تو خیلی خیلی باهوشی ولی هوش عاطفی پایینی داری که زود ناراحت و غمگین و ناامید میشی.یکم با خودت تمرین کن
شاید توی این مورد نتونم زیاد کمکت کنم توی فحش چون کلا بین دوستام خیلی مودب بودم ولی خب تقریبا همیشه کسی کاری به کارم نداشت بخواد اذیتم کن توی مدرسه میگفتن خیلی ترسناک هستم می ترسیدن بخوان سمتم بیان ولی خب منم وقتی می دیدم کسی اذیت می کنن یکم غر می زدم خودشون فرار می کردن:)

ببین این دومین باریه که با این آدم شاخ تو شاخ می شم. قبلش سر یه امتحان تئوری بود و اومد اسمم رو حفظ کرد و تاکید کرد ازت نمره کم می کنم. جدی نگرفتم و بی خیالی طی کردم و از بی معنی بودن حرفش خندیدم... حالا می خواد از موضع قدرت برخورد کنه و متاسفانه در موضع قدرت هم هست.
اون حرفش که مطلقا چرت بود چون برگه ی تئوری رو هیچ غلطی نمی تونن باهاش بکنن.
بعد حالا دیروز سر امتحان عملی بعد این که مورد عنایتم قرار داد گفت فکر کردی شوخی می کنم؟ از این امتحانت هم سه نمره کم می کنم. اسم و فامیلت رو هم حفظم فلانی بودی و بعدش فحش.
با خودم دو دو تا چهار تا که می کنم توی این مورد دوم دستش خیلی بازه و قشنگ می تونه کرم بریزه. چون برگه هامون می ره دست همین گروه و همینا تصحیح می کنن چون یه جورایی مسئولمونن و به هیچ وجه به دست استاد نمی رسه برگه ها اینا نمره رو اعلام می کنن صرفا. و فقط کافیه یه خودکار برداره روی دو سه تا جوابم خط بکشه. هر چند این کارش در سطح دانشگاه مصداق بارز تخلفه، ولی یارو روانی تر از این حرف هاست.
تو خودت چون همچین ذهنیتی نداری می نویسی جدی نیست. چون به نظرت امکان نداره یه آدم تا این حد سخیف و بچّه باشه و همچین مسخره بازی هایی در بیاره تو اجتماع. ولی من بهت می گم وقتی یک نفر عقده ی روانی داره هر کاری ازش بر می آد. حتّی خنده دار ترین و محال ترین و بچّه گانه ترین کار ها.
از طرفی می دونی دیگه الآن صدم به صدم این نمره هام می خواد بره تو کمیته ی نقل و انتقال روش بحث بشه و خودم با تعداد واحدای زیادی که برداشتم وضعیتم به قدر کافی دراماتیک هست چه برسه به اینکه بخوان نمره هام رو کم هم بکنن!

نکته ی دیگه اینکه، اصلا آقا نمره به درک. واقعا من خیلی الآن بابت اون جوش نمی زنم بیشتر خانواده نگران نمره م هستن تا خودم.
ولی طرف زد منو جلوی اون همه آدم خورد و خاکشیر کرد با فحشی که داد!
تیکه های ریز ریز شده ی غرور من جلوی اون همه دوستام و پسر ها و دختر های هم کلاسی م رو کی قراره به هم بچسبونه؟ شخصیت له شده ی من رو کی دوباره می سازه؟

بعد آخه همه تون می آین می نویسین برام که باید یاد بگیری. ولی نمی نویسین چه جوری. پدر و مادرم هم مدام همین رو تو گوشم می خونن. بالاخره که یک روز باید یاد بگیری کیلگ! بحث فحش هم نیستا، من فکر می کنم همون حرف زدن معقول و معمولی رو یاد بگیرم کارم راه می افته. می دونی یاد گرفتنش مثل سوت زدن یا بشکن زدن می مونه. یه سری ها هم هستن تا موقع مرگ یاد نمی گیرن چه جوری باید سوت بلبلی بزنن.
منم ذهنم خالی می شه. وقتی سر هر موضوعی از حالت پایه ی روحی م خارج می شم ذهنم خالی می شه و پاسخگو نیست. از هرگونه کلامی حرفی خالی می شه. دیگه با محیط بیرون ارتباط نمی گیره. کند می شه. سرعت عمل نداره. به یه حالت اغمای موقتی فرو می ره تا با خودش پیش آمد ها رو تجزیه و تحلیل کنه. و متاسفانه این زمان همون زمانی هست که من باید ازش استفاده کنم و خودم رو وادار به حرف زدن بکنم. تا بیام به خودم بجنبم، دو ساعت از اتفاق مذکور گذشته!!! باید بگذره تا بتونم اون فاصله ی هنگ کردن خودم رو مدیریت کنم و بتونم به حرف بیام.

شایان پنج‌شنبه 15 تیر 1396 ساعت 13:22

خیلی دوس داشتم تهران بودم که حداقل واسه اولین یار تو زندگیم یه تجربه اکشن با هم داشته باشیم بریم طرفو بزنیم یکم جیگرمون حال بیاد.
من که دانشگاه نرفته م ولی یه دبیر هنر داشتیم همینجوری بود. بدش از من میومد همش ازم نمره کم میکرد. اسم منم بین این همه حسن و علی و محمد متمایز بود. همیشه هم نمره بهم کم میداد. اون موقع جرات نکردم هیچی بهش بگم. طول سالم به بابام نگفتم. شد پایان ترم و هنر منو داد18..
هیچ کاری هم نکردم. هیچ حرفی هم نزدم. شد عقده موند تو دلم. آخرش هم نفهمیدم تو یه همچین وضعیتی باید چه کار کرد. هنوزم گاهی پیش میاد و هیچکاری بلد نیستم بکنم. پس فک نکن فقط مشکل تو تنهاست. یه دوستایی هم دارم که کارشون فقط فحش دادن و کل کل کردن با همه. کل کلشونو که میبینی میبینی میگی وای اینا چقد اینکاره ان. تموم که میشه تنها میشیم میگن توف به این زندگی نشد خوب جوابشو بدم. پس همه همین حسو دارن وقتی که تو یه همچین موقعیتی قرار میگیرن و احساس بی عرضگی میکنن.
خب حالا به این رسیدیم که این یه حس مشترکه.
چه کار کنیمش مهمه. به نظر من هم باید رد شد و رفت هم نباید رد شد و نرفت. یعنی چی؟...یعنی تا وقتی دستت زیر تبر طرفه ساده بگیر کارت رد شه مشکلی واست پیش نیاد بعدش به موقعش بزن له کن طرفو. تو الان نمره تو بچسب. اذیت هم کرد برو اعتراض بزن و نترس..فوق فوقش یه فحش دیگه یا اینکه طرف بگیره بزندت..ولی این بار با قبل یه فرقی بزار..حرف بزن..هر چی از دهنت میاد بیرون توف کن تو صورتش. امکان داره کم بیاری ولی فکرت راحته که حرف خودتو زدی.
اینم راهکار.
راستی تو خیلی ریزی؟...یعنی ظاهرت نسبت به بقیه خیلی کوچیک تره؟

آقا حالا به عنوان اولین تجربه نیای جلو ما کتک بخوری زیر چشمت بادمجونی شه چون من که به غیر از این ایزوفاگوس زورم به کسی نمی رسه می تونم تشویقت کنم صرفا. :)))
اوه من هر چه قدر معلّم های خفن داشتم که به مثال شمس برای مولانا می پرستیدمشون، معلّم دیوونه هم تجربه کردم ولی خوب به اون صورت که در جریان قرار نمی دم خانواده رو جوشی شن مثل الآن. معلّم داشتیم به شغل پدر مادر من حسادت می ورزید و قشنگ رو من که بچّه شون بودم خالی می کرد.
ولی یکم الآن شرایطم حساسه که اوضاع اینجوری شده. چون خب واقعا شوخی نیست، در صورت کمبود نمره بحث برگشت به دانشگاه قبلیه ست و منی که ترجیح می دم ول کنم درس رو تا بخوام برگردم. :))) هی بهشون می گم اگه بهم بگن برگرد ول می کنم، هی می گن حرف مفت نزن چرت می گی!

ولی انصافا خیلی خوب بود که فهمیدم حس مشترکه، هیچ وقت تو جمع همچین آدمایی نبودم که از نزدیک بفهمم چه جوری اند تو جمع خودشون. :)) الآن مثل یه عامل نفوذی لو دادی شون پیش من.

اون سوال آخر هم چی باید بگم انصافا؟ احتمالا بله که کتک خورم ملسه و دیوارم کوتاه تر از دیوارم نیست. :)))))))))))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد