Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

و اینجاست که باید گفت: "قالیباف متچکریم!!!"

این پستم رو یادتونه؟ (اگه لینک زیر واستون جدیده ولی می خواید این پست رو تا ته بخونید، یکم وقت بذارین این لینک زیر رو بخونین اوّل و بعد برگردین اینجا. به خاطر من. زیادم وقت نمی گیره.)

http://kilgharrah.blogsky.com/1395/03/10/post-230/%D9%87%D9%81%D8%AA%D9%87-%DB%8C-%D8%B1%DB%8C%D8%B3%D9%87-%D9%87%D8%A7


از قصد اینجوری لینکش کردم که تاریخش روی این پست بیفته. به تاریخ یک سال پیش، امروز.

خوشحالم  که در عرض یک سال تونستم به این خواسته ام برسم. خوش حالم که نمردم و زنده موندم تا با دستای خودم اون روز دکمه ی عکس گرفتن دوربین رو فشار بدم. حس می کنم یکی از عقده های ذهنم باز شده. دیگه اون حس بدبختی عظیمی رو که سال پیش موقع نوشتن اون پست داشتم ندارم. حداقل توی این زمینه!

عکسا رو هفته ی پیش گرفتم، توی حاشیه ی یه زمین بی استفاده که شهرداری بوته کاریش کرده. تهران.


این شما

و

این گل های ریسه ای:









   ادیت ندارن. چیزی رو می بینین که من با چشمام می دیدم. آسمون به همین زیبایی بود و ریسه ها مثل آویز به جای آسمون از زمین زده بودن بیرون. (میشه کلیک راست ویو ایمیج کنین و غرق شین تو اون دو تا اوّلی حتّی!) صرفا یکم تیرگی روشنی تصویر رو درست کردم که اونم مشکل از ناشی گری خودم هست تو عکاسی. یکی از فالوئر های اینستاگرامم هست، ارشاد. زیاد سفر می کنه و کلی عکس می ذاره از سفر هاش. کوله گرده به قول خودش. چند وقت پیش یه عکس گرفته بود و زیرش کپشن کرده بود که "از معدود عکس هایی که تونستم دقیقا اون چیزی رو که می بینم به شما هم نشون بدم." الآن اگه این جا اینستاگرام بود، منم باید زیر این پستم کپشن می کردم:"اوّلین عکسی که تونستم اون چیزی رو که می بینم ثبت کنم." ولی اینجا اینستاگرام نیست و قر و فر هم نداره و منم میلیونی فالوئر ندارم.

برای همین ساده واستون می نویسم بعد یک سال، من رفتم و بهشون دست زدم و تو گوش خودم گفتم:"ببین چه قدر نرمه، کیلگ." و مثل یه بز که یه دشت پر از علف سبز تازه ی خیس و آب دار دیده، یک ساعت بین این گیاه ها چریدم. (و کلی هم سوراخ سوراخ شدم چون اون برگ های سبز حول محور ساقه شون به شدت تیز هستن و همین جوری که داری راه می ری تو بدنت فرو می رن.)


من هنوزم سر این حرفم هستم که نویل باید بیاد دستم رو بگیره ببره با هم مهرگیاه از توی گلدون بکشیم بیرون ( و کر بشیم!)  و تنتاکولا پرورش بدیم  ( و بهشون فحش رکیک بدیم که دستمون رو ول کنن!) و توی اتاق پرفسور های گیاه شناسی با هم نوشیدنی کره ای بخوریم و وزغ هامون رو به هم نشون بدیم.

دیدین می گن باید خواسته هاتون رو روی کاغذ بنویسین که وقتی به چیزی رسیدین بدونین خواسته ی چند روز پیشتون بوده؟ از همین پست به بعد یه هش تگ می سازم واسش و اینکار رو انجام می دم. مطمئنّم چیز باحالی در می آد از توش اگه زنده بمونم و بلاگ اسکای هم سرورش سر پا بمونه.


حالا که دیدینشون واسم بنویسین:
+ اسم واقعیش رو اگر بلدین.

+ اسم پیشنهادی تون رو اگه به عنوان اوّلین نفر کشفش می کردین. (دور هم می خوایم واسه ی یکی از بوته های رایج بی اسم توی بلوار ها اسم انتخاب کنیم. هر چند می دونین که من از حرفم کوتاه نمی آم و اینا تا ابد برای من گل های ریسه ای باقی می مونن.) آهان اگه حسّش بود،  اینم بگین که توصیفاتم تا چه حد گلی شبیه این رو تو ذهنتون درست کرده بود تا یه تقریب نسبی از مهارت نوشتنم دستم بیاد.



(آهان. در ضمن من هیچم شنگول نشدم. در واقع روز خوبی نبود اصلا. سر صبح که یه خواب خیلی وحشت ناک دیدم تا یک ساعت که بیدار شده بودم نمی تونستم باور کنم خواب بوده و می لرزیدم و سعی می کردم به خودم مسلط شم. دانشگاه هم که رفتم از چند نفر که واقعا کاری به کارشون ندارم چند تا تیکه ی ناجور خوردم و نتونستم جواب بدم و الآن تو گلوم مونده دارم خفه می شم. ایزوفاگوس هم جواب چند تا از آزمون ورودی های مدرسه هاش اومده قبول نشده حال همه مون رو گرفته. باز خوبه جواب تیزهوشان نیست. چند دقیقه پیش هم سر یه موضوع کاملا مسخره که داشتن سالاد الویه ی سهم من رو می بخشیدن به ایزوفاگوس با مامانم شدیدا دعوا کردم و اونم برای اوّلین بار در مقابلم کوتاه اومد چون اینقدر عصبی شده بودم که دیگه واقعا نمی فهمیدم دارم چی می پرونم.  به هرحال گفتم سعی کنم انرژی مثبت بفرستم رو وبلاگ وگرنه کاملا پتانسیلش رو دارم از همین خط به بعد یه ریز واستون غِر بدم. که خوب چندان هم موفّق نبودم. این پاراگراف آخر نباید نوشته می شد اصلا.)

نظرات 10 + ارسال نظر
شن های ساحل چهارشنبه 10 خرداد 1396 ساعت 23:56

وااااااااای چقدر قشنگن عجب رنگ صحنه ای با یه آسمون باز عالیه ...بیشتر احساس اینو داشتم که کنارشون نشستم دارم نگاهشون میکنم فقط یه نسیم ملایم کم داره: )...
اسمشون یوکا و ایرانی ها بهش میگن زنگوله ای. و حق داری برگ هاش به خنجر تشبیه کردن.حدودا 4 سال پیش توی مسیر پیاده رویم بودن وقتی از سر کار برمیگشتم نگاه کردن بهشون حس خیلی خوبی داشت توی بهار خیلی قشنگن...
http://dl.axkadeh.com/uploads/PostImagesUploads/20160508/Yucca_filamentosa.jpg

http://greenhorticulture.persianblog.ir/post/161/

وای. انصافا بگو چه جوری اینقد سریع اسمش رو پیدا کردی؟ مطالعه ای داشتی تو این زمینه یا طبق معمول حاصل دست به سرچ خفنت بود؟ کف کردم.
مرسی مرسی مرسی. فکر نمی کردم این قدر راحت به جواب سوالم برسم...
من اصلا هیچ ایده ای نداشتم که چه جوری دنبال اسمش بگردم. می تونستم سرچ بدم گل سفید کنار بلوار صرفا. که اونم هیچ نتیجه ای نمی داشت.
حالا که فکر می کنم از اسم واقعیش خیلی بیشتر خوشم می آد. یوکا. :))) رو کلی چیز میزمختلف می تونم بذارمش. خوش تلفظ و کوتاه هم هست. کاف هم که توش داره. اصلا حجّت تمام شد بر من.
یوکا فیلامنتوزای ریسه ای من.

شن های ساحل پنج‌شنبه 11 خرداد 1396 ساعت 00:01

راستش با توضیح هاتت توی ذهنم بیشتر یه بوته بزرگ یاس رازقی بود: )))... شاید جون خودم یاس رازقی دوست دارم یوکا به ذهنم نرسید...
اگه من می خواستم براش اسم بزارم شاید می گفتم دونه برفی...
مرسی برای انرژی مثبت:)...انشالله فردا روز بهتری داشته باشی

آره می دونم وقتی از یه چیزی تصویر ذهنی داری خیلی وقتا خیلی چیزهای دیگه رو هم مشابه همون تصویر ذهنی ت می بینی نا خودآگاه.
من نمی دونستم یاس رازقی چه شکلیه، الآن سرچ دادم. با دیدن عکسش، دلم خواست بوش کنم. بوته ش اون قدر ها هم بلند نیست اون جوری که من روی بلند بودنش تاکید کرده بودم و البته تو بلوار هم از اینا نمی کارن یا لا اقل من یکی که ندیدم. شکل ریسه هم نیست که انصافا. :))
و مرسی از شما بابت نظر کلی. :>
تهش بعد چند هفته همه ی اسم های پیشنهادی رو پی نوشت پستم می کنم.
خوبه. ریسه ی دونه برفی. فعلا نام و نام خانوادگی ش در اومد.

استامینوفن پنج‌شنبه 11 خرداد 1396 ساعت 00:07

فکر میکردم منظورت یاس باشه.
عکس آخریه میشه برگرداند گوشیم:)(با تشکر از عکاس)

واو. مفتخریم.
فکر کنم به غیر از خودم ، دومین نفری باشی که عکسی که من گرفتم ر و بک گراند دیوایسی چیزی می کنه. آهان نه سومین نفری. برای بابام رو هم یه زمانی خودم ست کردم رو عکس جک و جونورایی که گرفتم. :))
دیگه واقعا داره باورم می شه مشهور شدم رفت پی کارش...

استامینوفن پنج‌شنبه 11 خرداد 1396 ساعت 00:11

*بکگراند-_-

:()

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 11 خرداد 1396 ساعت 00:17

غِر بدی؟غُر بزنی؟قِر بدی؟
لطفا بگو منظورت از"غر بدی"چی بوده؟گمون نکنم اشتباه تایپی بوده باشه

قصدی ست. :)))
مشخّص نیست انصافا که جناس حرکتی بوده به علاوه ی چاشنی خلاقیت؟ :]
خواستم غر زدن رو یکم از حالت یکنواختش در بیارم. خوبه که این کامنت رو نوشتی قشنگ قصدم رو بر ملا می کنه اگه یه وقت کسی هم نفهمید.
*باز دوباره اسمت یادت رفت قرص مسکّن؟

مرد پاییزی پنج‌شنبه 11 خرداد 1396 ساعت 01:15 http://mylifewithoutyou.blogsky.com/

چقدر خوشگلن اینا
من بودم اسمشون میگذاشتم گل زنگوله‌ای ... شبیه زنگوله هستن
البته حالت واژگون شون شبیه لاله واژگون هست.
خیلی جالب بود که اونقدر پیگیر بودی که بالاخره بعد از یه سال تونستی عکس بگیری ازشون

دو نقطه لبخند رضایتمندی گشاد.
تا الآن شده ریسه ی دونه برفی زنگوله ای واژگون.
پیگیر نبودم، اتفاقی یهو رفتم سمت زمینش و عکس گرفتم. بعد اومدم پستش کنم دیدم یه هفته دیگر صبر کنم می شه سالگردش رو بگیرم. ولی آره دیگه تا اون روز در پستوی ذهنم مونده بود همین جوری.

شن های ساحل پنج‌شنبه 11 خرداد 1396 ساعت 09:32

از قبل اسمش می دونستم گفتم که 4 سال پیش توی مسیر پیاده رویم بود منم از دوست و اشنا شروع کردم به پرسیدن که بهم گفتن یوکاست.
خب یاس رازقی وقتی خیلی بزرگ میشه دقیقا گل هاش مثل ریسه میشه و انقدر بلند میشه که می تونه به ارتفاع یه الاچیق برس.توی باغ یکی از اشنایان یه یاس رازقی قدیمی دارن انقدر بلند روی تاسقف خونه بالا رفته....این از این و شاید یاس زرد خیلی قسمت های تهران دیده باشی ارتفاعش از یوکا بیشتر...
اگه یه روز تونستی برو باغ گیاه شناسی ملی ببین توی بهار عالی و بعد از ایران خودرو ..گونه های گیاهیش خیلی زیاد و جالبه

اوه پس دغدغه ی مشترک بوده. :))) خوش به حالت که دوستات پر اطلاعات بودن. من از هرکی پرسیدم، یا محو نگاهم کرد و به عقلم شک کرد یا گفت من چه می دونم این سوالا چیه می پرسی یه چیزی هست دیگه...
یاس رازقی رو فکر نمی کنم از نزدیک دیده باشم، از روی عکس هایی که دیدم قضاوت کردم. شاید هم دیدم و نمی دونم که همون یاس رازقیه. یاس زرد رو ولی فکر کنم دقیق بدونم چیه. بوته های بلند پر از گل های زرد ریز. و البته بوی یاس نمی دن. و تازه نمی دونستم اسمشون یاسه تا یه دقیقه پیش.
باغ گیاه شناسی رو رفتم یه بار، تو همون بهار. ولی دیگه حوصله ی همراهان نمی طلبید خیلی جا ها ر و ندیدیم و تازه بارون هم زد مجبور شدیم فرار کنیم. ولی انصافا جای خفنی ساختن.

تنها شنبه 27 خرداد 1396 ساعت 09:23

واااااایییی کلیییگ...ایناااا یوکاااا هستن
من عاشقشونم...چن روز پیش امتحانشون رو پاس کردم
این گل ها از تیره ی لیلیاسه (LiLiaceae) هستش از خانواده ی تک لپه ای ها

تو همون تنهایی هستی که من فکر می کنم؟ :))) چون خوب به هر حال تو این مملکت خیلی ها تنهان دیگه...
قبلا هم برام کامنت گذاشته بودی؟ ببخشید اگه به خاطر نمی آرم.

آره اسمشون یوکاست. و منم عاشقشونم اینقدر که در نظرم جذابن. همچین درسی هم داریم؟ چه خفن. فکر نمی کردم تو ایران باشه همچین چیزایی. چه درسی رو پاس می کنین که توش ازین مطالب داشته باشه؟ می خوام کتابتون رو سلف استادی کنم.
چقد ازین طبقه بندی ها خوشم می آد. چقدرررر!
جمع بندی ای داشته باشیم برای هرکی که گذرش به این پست افتاد:

خانواده: تک لپه ای ها
تیره: لیلیاسه
جنس: یوکا
گونه: فلامنتوزا و چند مدل دیگه که البته هنوز نفهمیدیم وجه تشخیصشون چیه درست.

تنها سه‌شنبه 30 خرداد 1396 ساعت 12:27

عاره کلیگ من همون تنهام که کلی برات کامنت گذاشتم
اسمم فائزه هس.
+عاررره همچین درسی هم داریم که توش مورفولوژی گیاهان هست
رده بندیای فوق العاده که من دهنم کف میکنه وقتی میبینمشووون
درس گیاه شناسی 2 رو هر کی پاس کرده یه گیاه شناس توپ از کار دراومده...منکه هر جا راه میرم گیاهای عجیب غریبو میبینمو نام علمیشونو با افتخاررر میگم
دانشگاه فردوسی منابع طبیعی میخونم.

محمدهادی شنبه 4 مرداد 1399 ساعت 01:20

با عرض ادب واحترام سلام جناب آقای دکتر اینجانب محمدهادی قربانی فرزند اکبر من۳۱سال سن دارم چندین سال نامزد بودم تیر ماه امسال عقد کردم،بخاطر مشکلات مالی اجاره نشینی و کارگری توی رستوران،فن خاصی جز کارگری بلد نیستم ضامن برای وام ازدواج هم ندارم بخاطر که درآمدم کم تصمیم گرفتم برای شما نامه بفرستم شاید فرجی شد این روزها هم بیرون بر و رستوران بخاطر کرونا تعطیل بیکارم،کارگری هم کم شده چون مصالح ساختمانی گران شد باز
خواهش میکنم اگر میشه بهم کمک مالی کن تا از فکر و سردرگمی دربیام بهتر زندگی کنم مدتی اجاره خونه برام مشکل بزرگی شده به اندازه اجاره خونه هم کمک مالی کنید یه مشکل بزرگ من حل کردید بخدا روم نمیشه اینها حضوری به کسی بگم چند ماهی باز اجاره خونه زیاد شد
بهزیستی و کمیته امداد هم رفتم حضوری ولی کمکی نکردن
شماره تماس من ۰۹۳۳۶۱۶۶۴۷۷،شماره عابر بانک رفاه(۵۸۹۴۶۳۱۵۳۵۹۸۹۰۸۱)بنام محمدهادی قربانی.
تو راخدا کمکم کن
موفق،سربلند و سلامت باشی در پناه الله خیلی ممنون و متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد