Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

اناموراته ته ته

   خب اصلا فهمیدین من چی نوشتم تو عنوان؟
زبان  جدید یاد گرفتم؟ :))) نه بابا من تو همین انگلیسی ش مونده م حالا حالا ها!

در واقع خودم هم اصلا نمی دونم چی نوشته. :))) امیدوارم فحشی چیزی نباشه. یه تیکه از متن یه آهنگیه که الآن اومدم واستون آپلودش کنم.
   قضیه اینه که همین جوری طی ول گردی های هنگام درس خوندنم (که بزنم به تخته چقد از فرجه ها استفاده می برم، امتحان شنبه م رو بعد یک هفته فرجه ی خالص رفتم ریدم بهش. شانس بیارم استاده نمره ی ارائه ی کلاسی رو بهم بده کامل که معدلم رو نکشه پایین لااقل!) تو اینستا یه تیکه از ویدیوی زیر رو دیدم.
   دیگه اینقد خوشم اومد ازش که رفتم با کلّی بدبختی از تو یوتیوب دانلود کردم کاملش رو. تازه با چی؟ با هیچی. :| رسما یخ حوض شیکوندم! بدون ف/ی/ل/ت/ر  ش/ک/ن زدم دانلودش کردم. فرض کن دیگه چقد خراب ویدیوئه شدم که همچین همّتی کردم. ولی در عوضش یه روش خفن غیر ف/ی/ل/ت/ر هم برای دانلود ویدیو های یوتیوب پیدا کردم که هفته ی بعد که امتحانام خبر مرگشون تموم شدن احتمالا تو اپیزود جدید کلّه مکعبی ریز ریز براتون شرحش می دم حالشو ببرید.

   از بحث دور نشم، یه بند اسپانیایی اند به اسم Dvicio.  این آهنگشونم یه آهنگ عاشقونه س احتمالا تو سبک پاپ به نام Enamorate. ولی هنوز که هنوزه تو جو  ویدیوشم! :))) خواننده ی بند دونه دونه با ماشین می ره رفیقاش رو سوار می کنه اونام با گیتار یا حالا با بشکن زدن یا هم خوانی کردن به آهنگ اضافه می شن و دور هم آهنگ می خونن و حال می کنن. خیلی حس خوبی داشت واسم. یه سری ها هم جوکشون کردن می گن خوبه بند موسیقی شون بیشتر از پنج نفر نیست وگرنه مجبور می شدن با خاوری اتوبوسی چیزی کلیپش رو ضبط کنن. :)))

   من اکیپ دوستی این شکلی داشته باشم، واقعا دیگه از پروردگار هیچی نمی خوام. جدّی می گم.

   متاسّفانه یه اکیپ دوستی در حد یک دهم یا یک صدم اینم ندارم! درواقع اصلا اکیپ دوستی ای در کار نیست. دوستای دبیرستانم که همه شون رفته ن مردن به حال خودشون خرخونای بدبخت. سالی یه بار اگه افتخار دادم جمعشون کردم دور هم، سعی می کنن سرشون رو از تو کتاب بکشن بیرون. بچّه های دانشگا هم که نمی دونم چرا اینجوری ان! همه ش واسه هم کلاس می ذارن، شاخ بازی در می آرن. فازشون غریبه اصلا! درجه تبمون به هم نمی خوره هیچ جوره. نه دانشگاه قدیم، نه دانشگاه جدید! انرژی م رو می خورن همه شون مثل دیوانه سازا. اصلا نمی دونم من بین این همه خرخون ماست بی عرضه ی حوصله سر بر چی کار می کنم وقتی اصلا به جمعشون هیچ تعلّقی ندارم. حالا نه اینکه خودم خیلی کول باشم ها، ولی تو دوم سوم دبیرستان عادت کرده بودم هی بین اکیپ های مختلف بچه های ریاضی ول بچرخم حال کنم بگم و بخندم باهاشون تا حدّی. اینا خییییییلیییییی داغونن. خیییییلییییی حوصله سر برن. خیییییلی عادی و بی سر و صدان.

   دوست ندارم اینو بنویسم، ولی واقعا از هیچ کدومشون خوشم نمی آد و واقعا یه لنگ در هوا موندم که مثلا تا آخر این هفت سال چه خاکی بریزم تو سرم اگه هیچ رفیق به درد بخوری پیدا نکنم. البته لزومی هم نداره که رفیقام از تو جمع دانشگاه باشن، ولی خوب مثلا اینجوری بود که تو دبیرستان طی همون دوره ای که تو ریاضی ها ول می چرخیدم، چون با همه شون در حدّ متوسطی دوست بودم نمی تونستم اکیپ خودم رو داشته باشم. یه جایی که بهش تعلّق خاطر داشته باشم.

   اکثر دوستام تجربی بودن و خب اکیپمون خیلی خنثی بود. البتّه در مدارج علمی به غیر من (که در جریانید سال آخر ترکوندم!) می زدیم همه ی اکیپ ها رو صاف می کردیم. مثلا شیش هفت نفر بودیم بعد نفری سه تا المپیاد قبول می شدیم همچین مدرسه رو می کشیدیم بالا. بقیه ی خرخونامون تک می پریدن برای همین به چشم نمی اومدن زیاد. به هر حال، تو اون زمانم من فکر می کردم برم دانشگاه درست می شه با یه چن تا آدم باحال هم فاز خودم رفیق می شم و کلی خوش می گذره. تصوّرم از دانشگا این بود وگرنه می دونستم قراره معلّمایی که عاشقشونم رو از دست بدم و با یک مشت استاد سیب زمینی چروکیده کلّه بزنم. فکر می کردم قراره اینش خوب باشه. ولی آقا هم چنان داره که درست نمی شه و حتّی افتضاح تر هم می شه! وقتی می شینم  بهش فکر می کنم اذیتم می کنه گاهی که چه قدراین جا هیشکی شبیه من نیست...

   به هر حال. گفتم دیگه، نگاشون کنین که چقد با هم دوستن و چقد بهشون خوش می گذره. ( :-یک عدد حسود بد بخت ) البتّه خوب این معجزه دوربین هم هست... یعنی همه سعی می کنن جلو دوربین دو یا سه درجه شاخ تر به نظر بیان. اینم که اصلا تبلیغات یه بنده و ازش انتظار می ره که شاخ به نظر بیاد. ولی خوب، بازم همون سقف خواسته هام قرار می دمش و اصلا برام مهم نیست اگه یکی بهم گفت چرا باور می کنی اینا دارن فیک می کنن و تو دنیای واقعی این طوری که به نظر می آد با هم رفیق نیستن...







 

 ریتم آهنگشم دوست دارم به مقادیر زیادی. نمی فهمم چی می گه، ولی به دل می شینه. برای همین لینک آهنگ mp3 ش رو هم می ذارم اگه نتونستین ویدیو رو ببینین، لا اقل آهنگش رو که کم حجمه دان کنین حال کنین. :)) اصلا به نظرم یکی خواست آهنگ ساز شه باید یه جوری آهنگ بسازه که به گوش اونی هم که نمی فهمه شعرش چی میگه خوش بیاد و از گوش دادنش سیر نشه. وگرنه اینکه همه به خاطر معنی شعر با آهنگ حال کنن یه چیز خیلی عادی ای هست.
 یه ادامه مطلب می زنم اگه دلتون خواست هم خوانی کنین باهاش، لیریکش رو تو ادامه مطلب می ذارم. به شخصه خیلی سعی کردم خودم باهاش بخونم ولی ریتمش تنده منم که اسپانیایی بلد نیستم. خیلی کار سختی بود، موفق نشدم هنوز! :)))




   پ.ن: دیدینش؟ مدیونین اگه فکر کنین تو اون تیکه ای که همه شون خل می شن کلّه هاشون رو تکون تکون می دن، من اینور پی سی باهاشون خل نمی شم. :))) تازه موهامم بلند شده وقت نکردم برم بزنم، قشنگ یه حجم عظیمی از مو رو با تکون دادن کلّه م تو هوا جا به جا می کنم. حال می ده جاتون خالی. :{ فقط یکم نگران اونی ام که پشت فرمونه. خیلی شدید سرش رو پایین می آره، هی هر سری حس می کنم دیگه قطعا کلّه ش می خوره تو فرمون سکته مغزی می کنه این لیدر خوش تک و پوزشون.

   پ.ن بعدی: عزیز داره می ره. هر کاری ش کردیم دیگه بیشتر از این پیشمون نمی مونه. خب این عین بی رحمیه که یه ماه می آد می مونه بعد که تازه بهش عادت می کنیم می ذاره می ره. بعد هیشکی هم به کفشش نیست، مامانم که فکر کنم خوش حال ترم می شه مادر شوهرش نباشه تو دست و بالش، بابام هم که از دست اردر ها و غر غر هاش راحت می شه قشنگ معلومه خسته شده این مدّت بس که بردش این ور اون ور. فقط منم که حس می کنم خیلی وضعیت گندیه رفتنش.
   اصلا اینا رو چرا نوشتم؟ اهان. چون الآن دم رفتنش اومده بود موقع پست گذاری من (حالا اینگار که دارم بمب خنثی می کنم!) کلید کرده بود که اتاقم رو مرتّب کنه، منم نذاشتم گفتم یه خاکی به سرم می کنم هفته ی بعد که امتحانام که تموم شد. بعدشم اومد بغلم کرد و حموم نرفته بود و بوی عرق می داد. نمی دونم چه اصراری داشت تو این یه ماه و نیم فقط سه بار اونم به زور فرستادیمش تو حموم. همه ش می گه خونه ی خودم برم حموم.  ولی بازم بغل خوبی بود نمی دونم کی دفعه ی بعدی می بینمش. حس بدی دارم. خیلی. 
   الآنم داره هوار می کنه که: "یکی بیاد این سار رو خفه کنه حوصله ی صداش رو ندارم!" حیوونکی مینا رو می گه. :| ولی کلا یه حالت رک بودن نابی داره مثل بچّه کوچولو ها. دوست دارم همه ی آدما تا همین درجه بی خیال شن ولی اونی که تو دلشونه پرت کنن تو صورتت. دوست دارم خودم حتّی اینجوری شم و همه ش فکر ناراحت شدن بقیه نباشم و به کفشمم نباشه. 

متن اسپانیایی آهنگ در ادامه ی مطلب...
 

متن آهنگ اسپانیایی Enamorate از باند Dvicio :

Era lo bonito del mar, cuando estás a mi lado no hay otro lugar

Y era lo bonito de ser un par de enamorados

Era lo bonito de ti, tú nunca te rendiste hasta verme feliz

Y es lo más bonito saber que nunca me has fallado

Ahora sé que es fácil decir que te olvidé

Que lo nuestro nunca existió, que te fallé

Todo ocurrió mal y tu error se vino del revés

Siento que hoy te quiero más de lo normal

Por primera vez el dolor es vertical

Se hace cuesta arriba el tiempo cuando tú no estás

Enamórate, te, te, otra vez

Quiero recordarte qué bonito es verlo

Todo en una nube del color del cielo

Te, te, te, otra vez

Bajar a la tierra y tocar con los dedos

El agua del mar, tu cuerpo con mi cuerpo

Era lo bonito del sol, siempre brillaba más y hacía más calor

Era el día más bonito si estabas conmigo

Era lo bonito de hoy, que es nuestro aniversario y esperando estoy

Y hasta me conformaría con ser sólo amigos

Ahora sé que es fácil decir que te olvidé

Que lo nuestro nunca existió, que te fallé

Todo ocurrió mal y tu error se vino del revés

Siento que hoy te quiero más de lo normal

Por primera vez el dolor es vertical

Se hace cuesta arriba el tiempo cuando tú no estás

Enamórate, te, te, otra vez

Quiero recordarte qué bonito es verlo

Todo en una nube del color del cielo

Te, te, te, otra vez

Bajar a la tierra y tocar con los dedos

El agua del mar, tu cuerpo con mi cuerpo

Sigue enamorándote, sigue persiguiéndolo

Si el impulso viene de tu corazón

Como el aire que no ves, que se mete en tu interior

Pase lo que pase siempre seré yo quien te va a querer

Enamórate, te, te, otra vez

Quiero recordarte qué bonito es verlo

Todo en una nube del color del cielo

Te, te, te, otra vez

Bajar a la tierra y tocar con los dedos

El agua del mar, enamórate...

نظرات 9 + ارسال نظر
مرتضی م یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 19:29 http://bamap.ir

رمز آهنگی که گذاشتین چیه؟

میریم تو صفحه دانلود، رمز میخواد

نوشتم روی لینک دانلود که جلوی چشم باشه مثلا، تعجب می کنم چه طور ندیدینش! :))) جلو چشم تر از اون؟
Kilgharrah
هست رمزش.

شن های ساحل یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 23:29

It was the beauty of the sea, when you are by my side there is no other place

And it was nice to be a couple of lovers

It was the beauty of you, you never gave up until you saw me happy

And it's the nicest thing to know that you've never failed me

Now I know it's easy to say that I forgot you

That ours never existed, that I failed you

Everything went wrong and your mistake came upside down

I feel that today I love you more than normal

For the first time the pain is vertical

It gets uphill the time when you are not

Fall in love you

I want to remind you how nice to see

All in a cloud of the color of the sky

You, you, you, again

Get down to earth and touch with your fingers

The sea water, your body with my body

It was the beauty of the sun, it always shone brighter and warmer

It was the most beautiful day if you were with me.

It was beautiful today, it's our anniversary and I'm waiting.

And I would settle for just being friends

Now I know it's easy to say that I forgot you

That ours never existed, that I failed you

Everything went wrong and your mistake came upside down

I feel that today I love you more than normal

For the first time the pain is vertical

It gets uphill the time when you are not

Fall in love you

I want to remind you how nice to see

All in a cloud of the color of the sky

You, you, you, again

Get down to earth and touch with your fingers

The sea water, your body with my body

Keep falling in love, keep chasing

If the impulse comes from your heart

Like the air you do not see, it gets inside you

Whatever happens, I will always love you

Fall in love you

I want to remind you how nice to see

All in a cloud of the color of the sky

You, you, you, again

Get down to earth and touch with your fingers

The water of the sea, fall in love

شن های ساحل یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 23:30

معنی انگلیسیش......
ای بابا چه اشکالی داره خب به کفشتم نباشه هر جور خواستی رفتار کن :)))

من همین جوریش که به کفشم هست (!) به مقادیر زیادی تو دنیای این ور کامپیوتر توسط دور و بری هام شخصیت غیر عادی و شاید خل و چل و مسخره و اعصاب خورد کن و به درد نخور و درک نشدنی ای هستم که حتّی مادر جانمان به گفته ی خودش به زور تحملمون می کنه.
وای به حال روزی که بخوام به کفشم نباشه. باید برم تو غار زندگی کنم، انصافا طرد می شم اگه بخوام یه ذره بی خیالی طی کنم و یه ذره بیشتر خودم باشم. نه دیگه دوستی می مونه، نه خانواده ای، شماها هم جمع می کنید می رید سی کارتون.
ولی اگه همه با هم اینجوری شن، دیگه منعی برام باقی نمی مونه و همه مون با هم راحت می شیم.

حالا گذشته از این تفاسیر انصافا معنی انگلیسی ش از کجا؟ رو اینترنت بود؟ چون من فکر کنم چهار صفحه ی اوّل گوگل اونایی که ف..ی..ل..ت..ر نبود رو گشتم ولی پیدا نکردم معنی ش رو. وگرنه احتمالا معنی ش رو هم می ذاشتم براتون پکیج کامل شه. :{
حالا جدا از کجا؟ اگه از روی نت آوردی انصافا دیگه وقتشه یه کلاس چگونه گوگل کنیم برام برگزار کنی این قدری که من گوگل کردم و نا کام موندم و بعدش تو با یه فوت آب خوردن اومدی لینک و عکس و امثالهم رو برام فرستادی...

شن های ساحل یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 23:35

تو یه مشت دوست شر میخوای که بگن بخندن و اهنگ بزنن خب جای اشتباهی داری دنبالش می گردی من فقط توی بچه های موسیقی هنر یا کلاس اموزش موسیقی یا این تور های کویر گردی یه روزه همچین جوی دیدم ولی باور کن همونا می رن روی مخت ...زندگی که مثل تبلیغات تلویزیون نیست توی زندگی واقعی خود این خواننده ها هم شبیه خودشون نیستن

من که گفتم الان می آین می گین اینا مال پشت دوربینن و خود واقعیشون نیستن... واقعا هم راست می گید، ولی من نوع حقیقی ش رو می خوام. یه دوستی حقیقی همین شکلی شبیه پشت دوربینا.
من خودم شر نیستم، آرومم بیشتر ولی دور و برم آدم شوخ و شر و سر زنده نباشه یه جورایی به سمت دیوونگی می رم. یعنی شاید خیلی زیرزیرکی شر باشم تو اعماق شخصیتم و خودم هم ندونم. به هر حال به خاطر هر چی که هست الآن احساساتم اینقد مفتکی و مسخره شدن.
چیزی هم که پیش بینی می کنم اینه که اگه اکیپی پیدا کنم و اونا هم همیشه همین جوری بمونن و مثلا به قول تو بخوان برن روی مخم به خاطر شاد و شر بودن بیش از حدشون، منم خیلی شیک می تونم شخصیتم رو عوض کنم و باهاشون کنار ببام و خودم هم بشم یکی ازونایی که می رن رو مخ بقیه. یعنی این حالت ایده آل تریه برام تا اینکه این قدر هر کی هرکی و بی اتفاق سپری شه عمرم.

شن های ساحل دوشنبه 27 دی 1395 ساعت 01:42

ببین وقتی سعی می کنی خودتو اونطوری که هستی قبول کنی و دوست داشته باشی دورت خیلی شلوغ تر میشه...ببین من عجیب و غریبم خودم می دونم کل زندگیم هم بهم گفتن منتهی یه دوره ای وقتی هم سن الان تو بودم خیلی سعی کردم عادی باشم خیلی انرژی میخواد خیلی سخته تظاهر کردن به چیزی که نیستی سمت وانمود کردن نرو فقط انرژیت تلف می کنی زمانت الکی از دست میدی و باور کن ادم وقتی خودشه خیلی خوشحال تره....تو اشتباه منو نکن......مسخره و اعصاب خرد کن قبول ندارم اینا صفت های تو خالی ولی خب واقعا می تونی روی صفت های خوبت کار کنی تقویتشون کنی یه لیست درست کنی ویژگی های خوبت بنویسی بعد اونایی که میخوای داشته باشی بنویسی راهش پیدا می کنی...تو باهوشی
خب نخندیا ...اول خودم بخندم :)))))....خب من یکم ذهنم باز تر...متن اسپانیایی کپی کردم داخل گوگل ترنسلیت پیست کردم و بعد انگلیسیشو اینجا پیست کردم چند ثانیه بیشتر وقت نمی خواست :))))

آقا ما هی بگیم گردو از داخل پوچه، شما هی بگو بزن بشکنش.
مردم طرف دار مغز گردو اند... باور کن که بدبخت تر می شم اگه اینایی که می گی رو در حد اعلی جامه ی عمل بپوشونم. تا همین الآنشم کم سعی نکردم و کم جواب تو دهنی نگرفتم. شاید اون شخصیتی که تو داشتی و رو نمی کردی خیلی باحال و کول بوده و بعدش همه خوش شون اومده... من از بازخورد هایی که می گیرم فهمیدم که باید خیلی زیاد حواسم باشه شخصیت اصلیه رو رو نکنم چون همین یه ذره ش هم که رو کردم باعث کلی از بدبختی هام شده.
باید یکی بزنه فرمتم کنه کلا شخصیتم عوض شه راحت شم.

و اینکه آخه ترجمه ش روون بود! :)))
از کی تا حالا گوگل یاد گرفته اینجوری ترجمه کنه؟ البته خوب این اسپانیایی هست، احتمالا موتور اسپانیایی شون خیلی قوی تر از فارسیه. که من مثل همیشه پیش داوری کردم و بنا رو گذاشتم به تجربیاتم از موتور فارسی شون.

فائـــــــزه سه‌شنبه 28 دی 1395 ساعت 22:35

اینجا-»"آقا هم چنان داره که درست نمی شه و حتّی افتضاح تر هم می شه!"
و اینجا-»" که چه قدراین جا هیشکی شبیه من نیست..."
خیلی دوست داشتم:)

و اینکه منم خیلی دوس دارم یه اکیپ 10 -12 نفری باشیم حال کنیم و از این حرفا
از اونا که ماهی یک الی 2 بار دوره مش دارن
(مش مخفف مشروب:))
خیلی خوشم میاد
ولی اصلن دوس ندارم بچه های اکیپ ..بچه های یونی باشن!

من خودم هم از اون تیکّه ش خوشم اومده بود که ایتالیک ش کردم تو متن. :))
حالا کلا الآن شوخی بود یا جدی؟ :)) این ترکیب "مش" داری که به کار بردی تا حالا به گوشم نخورده درست نمی دونم چه طوری باید واکنش نشون بدم...!
ولی در کل اینکه، نیست من خیلی خوش بختم یه رشته ی خیییییلی سبک دارم و کلیییییییی هم وقت خالی دارم که بیرون خونه و دانشگاه بگذرونم، حتما می تونم دوست خارج از دانشگاه پیدا کنم. :|
آقا ما یا تو دانشگاهیم، یا داریم می خوریم، یا داریم می خونیم، یا داریم می خوابیم. دوست خارج از دانشگاه رو تو کدوم یکی ازین چهار تا پیدا کنم؟ خواب نسبت به همه شون شدنی تره، نه؟
هعی...

فائـــــــزه چهارشنبه 29 دی 1395 ساعت 13:15

من که نگفتم تو برو دوست خارج از دانشگاه پیدا کن
گفتم خودم اینجوری دوست دارم
ولی خب همیشه دوست داشتنا که واقعیت نمیشن..میشن؟؟

یه جوری جواب دادی که حس کردم هر لحظه میخوای سرتو بکوبونی تو دیوار..آره؟؟

چرخه ی زندگی ِثابتِ خوبی داری.. ولی قشنگ .. نه!

خب منم همون راه رو می پسندم و برای همین که نمی تونم عملی ش کنم طبق معمول دهان به غر زدن گشودم. :))
ولی در کل آره واقعا می خوام بکوبونم تو دیوار سرمو، چون واقعا دیگه حوصله ی این حجم از دور و بری هام رو ندارم و شدیدا می خوام بزنم تو جاده خاکی که حداقل اون جا چند تا آدم متفاوت ببینم که اونم وقت نمی شه. ای لعنت...
حالا جدی از بیرون اینقد زندگی مون زشته؟ :| سنگین بود درکش همچین. دلم خوش نباشه به این که مثلا زندگی هنوز خوش گلی هاش رو داره به قول یکی ولی من منفی بافم؟

شن های ساحل پنج‌شنبه 30 دی 1395 ساعت 10:47

:)))))) ضربه مغزی میشیا سرت بزنی توی دیوار...ببین من ۱۸ سالم بود همین فکرهارو داشتم اتفاقا جاده خاکی هم زدم تقریبا ۲۲ سالم بود دورم پر از همین اکیپ دوستا بود یه سری عجیب بودن مثل خودم یه سری شر یه سری اراذل ولی می دونی از توی ادم های این مدلی دوست برای ادم پیدا نمیشه نه دوست درست و حسابی ...این تیپ ادما ۹۹ درصد معرفت نمی فهمن چیه یا انقدر دردسر و زیراب زنی برای هم دیگه دارن که با خاک یکسانت می کنن.....دست کم وقتی خواستی دنبال دوست بگردی توی دسته های نرمال تر و سالم تر جامعه بگرد خب...تازه این مدل فکرا برای تا نهایت ۲۵ یا ۲۶ سالگی بعدش همه انقدر موضوع های زندگی و کارشون زیاد میشه که واقعا نمی تونن درست زندگیشون مدیریت کنن برای همین اولین کاری که می کنن دوست هاشون قطع می کنن...
یه زندگی با روند ثابت و تلاش هر روز برای رسیدن به هدفت و بهتر شدن زندگی خیلی قشنگی......من تعداد دره ها و قله های زندگیم از دستم در رفته :)))))

فائـــــــزه پنج‌شنبه 30 دی 1395 ساعت 11:00

میدونی این جمله ی زندگی هنوز قشنگیاشو داره یا به قول تو یا همون یکی خوشگلی...زیادی برام تکراریه...
نمیدونم من که تو زندگیت نیستم ببینم قشنگه یا زشته
ولی اون خوردن و خوندن و خوابیدن
به نظرم چیز جالبی نداره که بشه بهش گفت قشنگ

من خودم الان اینقدر حالم بده که میخوام یه چند روز محو شم برم تو یه کویری که هیشکی و هیچی نباشه...
تو بزن به جاده خاکی منم سر به بیابون میزارم ..ببینیم چی پیش میاد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد