Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

صاحب خبر بیامد و من با خبر شدم که از فردا می تونم راننده تاکسی بشم.

خب امروز واقعا آوردنش آوردنش. :{

پدر ما رو هم درآوردن با آوردنشون... دقیقا دو هفته طولش دادن.

   ساعت سه و خورده ای در ظهر گرما، پستچی نازنین اومده می گه سلام تبریک می گم گواهی نامه تون رو آوردم. (با خودم فکر می کنم که چه حسی داره وقتی  می خواد یه همچین نامه ای رو برسونه نسبت به وقتی که می خواد یه احضاریه ی دادگاه رو تحویل بده.) می رم دم در... ازم می پرسه نمی دونم گوشیم رو کجا گذاشتم تو نمی دونی؟ ::::::::::::| کلی همه ی پاکت هاش رو می گرده و نهایتا یک عدد پاکت خیلی صاف و ساده که همه چیش هم تایپ شده بود به من تحویل می ده.  با کلی آرم های خوشگل مشگل روش. (: قلب ) گوشیش رو هم از داخل همون گونی که پاکت توش بوده پیدا می کنه....  و از این امضا های مجازی که در نوع خودش جالب می نمود ازم می گیره. پستچی ها هم از تکنولوژی عقب نموندن... :{ و من خب. :)))))))) حس بزرگ شدن می کنم. یوهاهاهاها. :)))))

   ولی دیگه تا ده سال خیالمون راحته. هووووف. شرّش کم. دمش گرم. از عکسشم راضیم. :] حداقل ش اینه که یه مدرک معتبره که نه روش نوشته سهمیه ی پردیس و مازاد (اشاره به کارت کوفتی دانشجویی) و نه عکسش عین آبدارچی ها ی سر ظهر مجبور شده چایی بیاره هست (اشاره به کارت کوفتی ملّی). ازین به بعدم همه جا می زارمش تو جیبم. بر خلاف اون دو تا که همیشه حتی لحظه ای از حمل کردنشون واهمه داشتم و حتی خیلی وقت ها از عمد جاشون می ذاشتم این ور اون ور.


   یکی هم به من بگه چراهیچ جاییش ذکر نشده که گواهی نامه در سال اوّل مخصوص رانندگی در معابر شهری می باشد؟ بزنم به جاده فردا؟


   خوبه دیگه. پزشکم نشیم دیگه می تونیم نون در بیاریم با این گواهینامه. (الکی مثلا خیلی هم ماشین میدن به ما بکوبونیمش این ور اونور باهاش مسافرم ببریم  تازه.)


+  خب نتیجه ی کنکوری ها هم مثکه آوردنش آوردنش... کلا امروز همه تو کار آوردنن. :)

+  من جزو اوّلین نفرایی بودم که فهمیدم نتایج اومده. همین جوری رفته بودم ببینم درباره ی نقل و انتقال چی نوشتن تو دفترچه ی انتخاب رشته. اوّلین ریفرش رو که زدم نتایج آپلود شده بود. می دونم. تشکّر نمی خواد. مهارت دست های اینتر زن کیلگ (بر وزن مهارت دست های تسو)!!!  نجاتتون دادم از یک شب بی خوابی. دیگه رتبه ها اومد با خیال راحت یا والیبال می بینین یا اون قدری رو بالشتتون زار می زنین که خوابتون ببره. حالا اگه نتایج خودم بود، مثل پارسال تا خود هفت صبح صغری کبری تعریف می کردم و چرت و پرت می نوشتم همین که از خستگی کپه ی مرگم رو می ذاشتم، زنگ می زدن: "ا... تو خوابی؟ نتایج اومده تو خوابی؟ :||||||||||||"

+  انصافا خوش شانسین. تعهدی ها رو که زدن تقریبا حذف کردن اضافه کردن رو ظرفیت عادی ها، نتایج تونم که نصفه شب اومد که کسی جرات نکنه زنگ بزنه رتبه بپرسه. هوم. تا باشه ازین شانسا. اینم که می گن ظرفیت پزشکی کم شده گوش ندین. چرت می گن. به هر دانشگاه دو برابر ظرفیتش دانشجو تحویل می دن. حد اقل سه تا دانشگاه رو از نزدیک دیدم این طوری بوده پارسال.


نظرات 5 + ارسال نظر
Elsa پنج‌شنبه 21 مرداد 1395 ساعت 15:54

خداوکیلی چنتا نظر تایید نکرده داری؟؟؟
بخون تایید کن بابا :)
چه طاقتی داری تو :))
میشه یه چیزی بپرسم؟
با انتقالیت موافقت شد؟

این هشتاد و چهارمیه که الآن بعد از جواب دادن اینجانب به هشتاد و سه تا تقلیل می یابد...
خب آدم تنبلی ام چه می شه کرد؟ :| قول دادم تا آخر تابستون تاییدشون کنم خیرات سرم.
گاهی واقعا حرف مادر رو باور می کنم که می گه من هایپو تیروئیدیسم دارم. واقعا وقت کم می آرم برای انجام کارام! :{
+انتقالی هنوز مشخص نشده. می شه واقعا آرزو کنی جور شه؟ امروز فردا جوابشون می آد. هعی. خداوندگارا...

شن های ساحل شنبه 23 مرداد 1395 ساعت 19:47

اگه انتقالیت درست شد این دفعه دیگه جدی باید شیرینی بدی :))))....ببین دکتر اینده اگه واقعا توی فکرت کم کاری تیرویید هست چرا نمی ری یه ازمایش خون بدی که مشخص بشه؟تازه خودتم می تونی چک بکنی ببینی واقعا هست یا نه؟بدنت سرد؟همش خسته ای؟ زیاد عرق می کنی؟حافظت بده؟برو جلوی اینه بایست سرت بگیر رو به بالا اب دهنت قورت بده وسط گردنت درد میگیر؟حجمش چی نسبت به خود گردنت خیلی بزرگتر؟
اگه خیلی کم کاری داشته باشی برات تیروکسین می نویسن یه دوره می خوری خوب میشی اگه کم باشه هم با میگو و ماهی سالمون و نمک یددار درست میشه ....گرچه من بیشتر فکر می کنم برنامه ریزی نداری :)

هوم. یه خبرهایی هست ولی نمی دونم پتانسیل شیرینی دادن رو داره واقعا یا نه!
حالا وقتی نظرات رو تایید کردم (که مثلا قراره شیرینی این موفقیتم باشه :|) قراره یه پست بنویسم ازش.
مادر ما کلا علاقه داره بیماری هایی رو که خونده روی اطرافیانش پیاده سازی کنه. در واقع سندرم سال اوّل پزشکی ش هنوز بعد این همه مدّت از بین نرفته. جدیدا هم که دیده ما اهمیّت نمی دیم از ما کنده هی رو خودش عیب می ذاره. :|
ولی در کل اصلا دلم نمی خواد بفهمم مریضم یا همچین چیزی. ترجیح می دم اگه کم کاره همین جوری هم بمونه.(اصلا هم زیر لب زمزمه نکنین این آدم دیگه از کجا اومده چرا اینقدر عقایدش مال مردم بی سواد و عامی هست! :|) نمی تونم اصلا ذرّه ای تحمل کنم که یه بیماری ای تو وجودم باشه. اعتماد به نفسم رو به حد زیر صفر می کشونه... بالفرض اگه هم باشه، خیلی اختلال ایجاد نمی کنه که. فقط اینکه وسواس فکری م می ره بالا و هی وقت می ذارم می بینم کارام بازم تموم نمی شه. که این رو هم خیلی وقته بهش عادت کردم.
+ من از آزمایش خون متنفرم. برای گواهی نامه هم اوّلین و آخرین باری بود که افتخار دادم رفتم آزمایشگاه خون دادم. ترسو هم خودتونین. :|
این علایمی که نوشتی یکم ترسناک بود. چون یکی در میون داشتم شون! :| همه ش خسته ام، حافظه م افتضاح رو رد کرده، سرم هم که می گیرم بالا واقعا با قورت دادن آب دهنم درد مسخره ای رو احساس می کنم. (یعنی مگه همه این جوری نیستن؟ این کار خیلی دردناکی هست برای من. فکر می کنم همه باید اینجوری بشن چون راه مری شون خیلی بسته می شه و دردناک می شه دیگه. واقعا یعنی تو خودت احساس خفگی و درد نمی کنی با انجام این کار؟ :|)
بعد یه سوال، مگه غده ی تیروئید بزرگ مال گوآتری ها نبود؟ تو کم کاری تیروئید هم غده ی بزرگ داریم؟ (و انکار می کند که مثلا دانشجوی پزشکی ست و این ها را باید بلد باشد...!)

من خودم فکر نمی کنم مشکلی باشه، آره برنامه ریزی که هیچ وقت نداشتم ازش بدم هم می آد حتی. کلی استرس می گیرم وقتی برنامه انجام نمی شه که این خودش منو به اندازه ی چندین ساعت بیشتر از برنامه عقب می ندازه و باز هم استرس بیشتری می گیرم و بیشتر تر عقب می افتم و الی آخر...به مقادیر بسیار زیادی تنبل هستم و واقعا دست خودم نیست. همه ی کارهام به همین خاطر دقیقه نود و نهی می شن!شاید هم به خاطر تنبل بودنم باشه.

شن های ساحل شنبه 23 مرداد 1395 ساعت 23:13

یه چند تا عکس برات اپلود کردم ببینم حدس میزنی اینجا کجا هست؟:))))) خودم ۳ روز پیداش کردم
http://uupload.ir/files/oa6j_img_bjb90t8dm4p.jpg
http://uupload.ir/files/bye7_img_bjdtmfxgfp0.jpg
http://uupload.ir/files/c73p_img_bjdrf_fadps.jpg
http://uupload.ir/files/om29_img_bjdmvmgjufy.jpg
http://uupload.ir/files/iehn_img_bi-ikydbtbv.jpg

کلا این مجموعه عکس هایی که فرستادی پارک هری پاتری هست که تو انگلستان ساختن؟ فکر کنم همون مکانی باشه که توش فیلم ها رو فیلم برداری کردن... 3> یه چیزایی ازش شنیدم.
اوّلیش که گرینگوتزه،
دومیشم که بیشتر همون کوچه ی دیاگون رو نشون داده،
سومیش نوشیدنی کره ایه :))،
چهارمیش که ربطی به داستان نداره یه بستنیه که از فلورین فورتسک خریده شده که من در حال حاضر هیچ ایده ای ندارم از این مغازه-حافظه م نابود شده اصلا یادم نمی آد کجا بود :|،
و پنجمیش... خدایا مغازه ی الیوندره.... :{
خب چرا ما باید این سر دنیا ذوب شیم از شوق و ذوق بعد اونا اینقدر خوش به حالشون باشه؟
آقا :(((((((((( یعنی چی؟ :((((((

Pardis دوشنبه 25 مرداد 1395 ساعت 14:41

منو یادته؟خخخخ اومدم جک میگم اینجا!!!!هیچی فقط خواستم بگم کنکورو گند زدم و شدم سال دومی همین دیه!!!
راستی منم همیشه یه عالمه کامنت تایید نشده داشتم که بعد کنکور کوفتی تایید شدن!!!
بعد اعلام نتایج هم به صورت جوگیرانه زدم وب یکساله ام رو باتموم خاطرات ترکوندم رف!!!!
ولی کلا نوشته هات و حال و هوات مخصوصا اونایی که مربوط به کنکور برام جالب بوده کیلگ! !!!

تو رو یادم نیست. وای. تو کی هستی که دیگه هم نیستی؟ :(

شن های ساحل سه‌شنبه 9 شهریور 1395 ساعت 14:54

در مورد این عکس هایی که فرستادم همشون داخل کوچه دیاگون که حدودا یک ماه پیش افتتاح شد محل تفریحی و گردش اونجا برای عموم آزاد می تونی لباس جادوگری بخری و خوراکی های جادوگری و اینجارو تازه ساختن با اونی که توی فیلم فرق داره :)....خودم دیدمش خیلی ذوق کردم...من ایجارو دیدم گفتم یه روز به عمرم موند باشه پولام جمع می کنم می رم می بینم :))))))))

و در مورد یه کامنت قبل تر این باید بگم نمی خوام نگرانت کنم ولی اگه اب دهنت قورت می دی درد می گیره واقعا مشکلی هست:)

یک ماه پیش افتتاح شد؟ پس اونجا کجا بود که به محض تموم شدن سری فیلم ها افتتاحش کردن و اسمش رو گذاشتن پارک هری پاتر؟ من فکر کردم این باید اون باشه.
به هر حال من اوّلین باری که خبر اون رو شنیدم در همین حد ذوق کردم و با خودم عهد بستم وقتی پول دار شدم برم ببینمش. احتمالا با این وضعی که دارم پیش می رم پول که هیچی تف هم گیرم نمی آد ولی آرزو بر ما که واقعا در بازه ی جوانان قرار داریم حیف نیست...! اینی که من شنیدم درباره ش یکم خفن تر به نظر می آد، یعنی اگه بخوام انتخاب کنم اونی رو انتخاب می کنم که فیلم توش ساخته شده. به هر حال اون جایی هست که همه ی عوامل هری پاتر و حتی نویسنده ش یه زمانی اون جا بودن و البتّه خود رولینگ خیلی نظر داده در مورد نحوه ی ساختش این طور که من شنیدم.

هووم. نگران شم جدی؟ آخه بابا تو داری سرت رو میگیری بالا. واقعا به نظرم باید درد بگیره! در حال عادی خیلی راحت و بدون درد هست ولی آخه در اون حالت هم حس خفگی داری هم کلّی مری ت تنگ می شه. بعد هم اینکه من درست نمی دونم باید درد رو به چی نسبت بدم. بیشتر این مدلیه که با سختی در هنگام بلع مواجه می شم که اون قدری برام سخت هست که حس می کنم دردم می گیره. من طاقتش رو دارم...بگو موندنی ام یا رفتنی؟ :| :{

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد