Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

آدامس

هر آدمی برای شناخت آدمای دور و برش روش های خاص خودش رو داره.

برای دسته بندیشون.

برای اینکه خوب ها و بدها ی تخته سیاه ذهنش رو کامل کنه.

برای اینکه به مغزش بفهمونه از این به بعد که فلانی رو دیدم تو باید هیجان زده بشی و قند تو دلت آب کنن...

یا اون یکی رو که دیدم باید با نزدیک ترین شاتگان دور و برم دستور پاچوندن مغز طرف رو به در و دیوارصادر کنی...


من امّا یه روش نسبتا عجیب دارم واسه آدمای دور و برم.

یا در نگاه اوّل بدون فکر یکی رو می ندازم تو پشته ی خوب ها...

یا در نگاه اوّل بدون فکر یکی رو می ندازم تو پشته ی بد ها...

طرف تو هر پشته ای که بیفته، یا به خوب بودن و بد بودنش هم چنان ادامه می ده، یا قضیه به جایی می رسه من نسبت به انتخاب اولیّه م شک می کنم.

اون وقته که یکتا سوال زیر مشخص می کنه من باید ذهنیتم رو نسبت به اون آدم خاص عوض کنم یا نه:


-هی فلانی! می خوام آدامس بخرم. به نظرت کدوم آدامس خوبه؟

-اوّل باید بگی واسه چی می خوای آدامس بجوی؟


*اگه می خوای خود آزاری کنی باید orbit نعنایی بخری که تا دو ساعت مثل اژدها از دماغ و دهنت آتیش بیاد بیرون. مثل وقتایی که یه امتحانی رو افتادی و می خوای خودت رو تنبیه کنی... تهشم نمی فهمی از کدوم راه کمتر دردت میاد نفس بکشی: دهان یا دماغ؟! و احتمالا از تنگ نفس می میری و آخرین تنبیه عمرت خواهد بود.

*اگه می خوای دهنت خوش بو بشه باید شیک نعنایی بخری. مثل وقتایی که از خواب بیدار شدی و می خوای بری دانشگاه و دهنت بوی موش مُرده گرفته و حس مسواک زدن هم نیست.

*اگه می خوای از مزه ی آدامس لذت ببری باید trident بخری. این آدامس ها به قدری خوش مزه اند که دلت نمی آد بجویشون  و مایلی سریع تر قورتشون بدی.

*اگه می خوای پز بیای که بچه پولداری بازم باید trident بخری و این دفعه به دوستات تعارفش کنی. این آدامس ها به شدت گرونن و کسی که تعارفشون می کنه غمی از مال دنیا نداره.

*اگه می خوای آدامست رو باد کنی و بترکونی، باید آدامس خرسی بخری. البته آدامس خرسی ها اولش صاحبانشون رو با مزه ی خوبشون فریب می دن که به محض تموم شدن اون مزه ی خوب تُف بشن بیرون. ولی تو نباید گول بخوری. آدامس خرسی که که مزه ش تموم شده بهترین آدامس بادکنکی دنیا رو می سازه.

*اگه می خوای آدامست رو باد کنی طوری که به اندازه ی یه بادکنک گنده جلو ی صورتت بشه و تهش بعد از ترکیدن پخش شه بین موها و ابروهات، باید سه تا آدامس خرسی بخری. یادت باشه: سه تا! نه بیشتر نه کمتر...

*اگه می خوای با آدامست کش درست کنی و هی از دهنت بکشیش بیرون و امتحانش کنی که چه قدر کش می آد، باید آدامس موزی بخری. هر چی بیشتر از اون پنج تیکه آدامس موزی بخوری، کش شما با دوام تر و الاستیک تر خواهد بود. می تونید به عنوان تیر و کمان ازش استفاده کنید حتی. این گونه آدامس ها بعد از خشک شدن بهترین چسب های دنیا هستن. برای چسبوندن زیر دسته ی صندلی تکی دانشگاه هم به شدت پیشنهاد می شن. یه یادگاری تمام عیار همیشگی برای هم دانشگاهی هاتون.

*اگه می خوای از لای دندونات ریز ریز آدامس بترکونی، باید یه نصفه ت  trident بخری با یه نصفه آدامس خرسی. این دو تا رو با هم می چپونی تو دهنت و تمام. این حباب های ریز هستند که از لای دندون شما می ترکن و صداشون می ره رو نرو هر آدمی که کنار شماست. از طرفی چون حباب های آدامسی ایجاد شده در این قسمت کوچک اند کسی نمی فهمه که شما راه اندازنده ی این جنگ روانی هستید. و البته  این آیتم برای کسانی پیشنهاد می شه که فاصله ی بین دندون هاشون تا حد نسبتا قابل قبولی زیاد هست. متاسفانه چفت دندونی ها از این نعمت بزرگ محروم اند.


 آدمی که نتونه پاسخی مشابه پاسخ بالا به من بده بازنده ست و می ره تو گروه بد ها. احتمالا هم تا آخر عمرم باش قطع رابطه می کنم. :-"

یعنی که چی؟ این همه زندگی کرده باشی و ندونی آدامسسس داریم تا آدامسسسس؟! ندونی که آدامس ها هم مثل آدما شخصیت های خاص خودشون رو دارن؟ هر آدامسی رو که نباید به هر کسی پیشنهاد کنی!!! :{

نکنه شما هم نمی دونستین؟ نچ نچ نچ!!! :|

پس از خوندن این متن شما یک و نیم واحد آدامس شناسی پاس کرده اید. تبریک می گوییم.

نظرات 5 + ارسال نظر
شایان جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 23:08 http://www.tahvieh17.blogsky.com

ما خودمون پا کرده ایم مشتی..
من کلا آدمه خودآزاری ام..اوربیت اوکالیپتوس میخورم بعد یع لیوان آب یخ روش...اووووف...حس میکنی یهو میوفتی تو پارچه آب یخ!
البته از کاربرد های آدامس موزیه مونده میتوان به چسپاندن روی آیفونه ملت و بعد فرار از محل وقوع جرم اشاره کرد!
راستی من به خواهر دارم خیلی خسیسه..چن وقت پیش یه بسته تریدنت گرفته بود و هر دونه رو به قطعات مساوی تقسیم و سپس هر روز یه قطعه رو نوش جان میکرد..
من و خواهر دومی(شیش سالشه) یه روز رفتیم سرقت که مثلا آدامس بدزدیم...
همه ی کمداشو گشتیم..هیچی پیدا نکردیم..از مدرسه که اومد از عاجزانه تمنای آدامس کردیم..!
رفت تو کشو لباسای من! آدامساشو در آورد!
گفتیم چرا آخه؟ گفت تو سالی یه بار از اینجا لباس برنمیداری..همه لباسات تو اتاقتن..اینجا امنه!
اینم ماجرای ما و تریدنت!!

عربگری دوشنبه 26 بهمن 1394 ساعت 22:02 http://500sal.blogsky.com/

سلام
خوشحال شدم که به جرگه روشن شدگان توسط کتاب قلعه حیوانات پیوستید این موفقیت نصیب هر کسی نمیشه
البته یادتون باشه قرآن معجزه س و خوندن اون برا کسیکه بدونه معجزس از این کتبا بیشتر لذت میده منتها ابتدا باید اعجازش براتون محرز بشه تا با اون بتونین روشن روشن بشین که خیلی کار می بره این شرطش. بعد حوندن بدون ترجمه و بدون توجه به پرانتزهای ترجمه ها حقایقی براتون میگه که وارونشو قبول کرده جامعه.
واسه بهتر شدن وبلاگتون اگه ممکنه اون پست بالای صفحه(برای خوانندگانم) رو لغوش کنین چون به نظر بنده دیگه تکرارش تو ذوق میزنه
یه خواهش دیگه دارم اینکه دلیلی نداره خودتونو تو وبلاگتون ناشناس داشته باشین شما نویسنده قصه های کوتاه قابلی هستین همین یادداشتهای زیبایی که دارین از فکر زیبای شما ناشی میشه هیچ اشکالی هم نداره خودتون و نامتون و یا حتی تصویرتون معرف حقیقت شما باشه شاید همون معرفی شما رو به جایی معرفی بکنه که بیشتر لایقش هستین. در واقع شما جنایت یا دزدی نمی کنین که خودتونو بپوشونین
البته نظر من بود و صلاح با خودتونه.
از طرفی بسیار بیشتر خوشحالم که دارین گرم مردم و همکلاسیاتون میشین و از دام افکار پریشون و مزخرف از نوع هدا... و غیره خلاص شدین چون خود همین یه نوع معجزه س که فقط افکار قوی و حقدوست میتونن بهش نائل بشن.
اما میخواستم یادآوری کنم که یادتون باشه به قول فیلم مارمولک راههای رسیدن به خدا زیاده شما فکر میکردین فقط دانشگاه تهران و فلان رشته هستش ولی الان می بینین که هر کی از جایگاه خودش میتونه چنان منشأ اثر بشه که اگه رئیس کل دنیا بود شاید نمی تونس چنان موثر باشه
یادتون باشه خدا میگه بیش از اندازه وسع هر کسی اونو مکلف نمی کنه.
امیدوارم یه پزشک دلسوز و با سواد بشین یا هر شغل دیگه ای که دوست دارین تو اون حرفه سرآمد و منصف باشین
موفق باشین.

تایید شده در بیست و شیش شهریور نود و شیش.

انتظار نداری اینا رو بنویسم عربگری عزیز. ولی قلم هدایت کاری با من کرده، که فراموش شدنی نیست. حتّی وقتی قلعه ی حیوانات می خونم هم تک تک کلمه های کتاب زنده به گور جلو چشمام رژه می رن.
من دارم وانمود می کنم که از هدایت فاصله گرفتم. ولی حقیقت این نیست. نوشته های هدایت رسوخ کرده تو ذهنم. من تو متن های هدایت غرق شدم. نمی تونم از شرشون راحت شم. داره منو می کُشه. تو باتلاق دارم فرو می رم. پایین.. و پایین... و پایین تر... خب؟ نمی دونم تا کی دووم می آرم. ولی هر لحظه باهامه اون افکار.

هدایت خیلی خودخواه بود. خیلی. خودشو راحت کرد... منم بدبخت کرد. اونا رو نوشت که من حس کنم یکی هست مثل من فکر کنه. و بعد زد خودشو کشت. که من هیشکی رو نداشته باشم برم اینا رو فریاد بزنم تو گوشش.
باورم نمی شه دارم اینو می نویسم ولی واقعا بلد نیستم زندگی کنم دیگه. به زور خودمو جلو می برم. به زور. به خواسته های کوچیک. تقریبا مطمئنّم که دیگه زندگی م زندگی نمی شه. ولی مثل هدایت ضعیف النّفس هم نیستم. مرده وار به زندگی م ادامه می دم. کاری که هدایت جراتش رو نداشت. انتقام این دنیای تخمی رو از خودش می گیرم. یه کاری می کنم پشیمون شه ازینکه دعوتم کرد به زندگی.

حبیب پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 03:47 http://nicecoder.blogsky.com

پشته گزینه مناسبی نیست چون برای بیرون انداختن یکی از پشته باید آدمای بالای پشته رو هم بریزی بیرون؛ عین این ون آشغالیا؛ باید از لیست یا آرایه استفاده کنی؛
من وقتی میخام به چیزی فکر نکنم یا فکر مهمی نکنم ادامس میجوام؛ چی خوبه آدامس من (Adams man I mean)؟ نمنه؟
ما هم سن شوما بودیم بلد نبودیم احوال پرسی کنیم! خیلی خوب و مبسوط و مسلط به ادب و آداب نویسندگی مینویسی جوان :/
متنهای طولانی حوصله میخاد که من اغلب ندارم ولی فعلا از اون دفعات به ندرته که من چندتا از مطالب قبلی رو خودنم و خوشم اومد؛ آورین!

تایید شده در بیست و شیش شهریور نود و شیش.
(واج آرایی به شین)
ای کاش. ای کاش می تونستم تو یه نفر رو دوباره پیدات کنم رو اینترنت. چرا حذف کردی؟ خیلی می تونستی روم اثر بذاری.

شایان پنج‌شنبه 29 بهمن 1394 ساعت 23:08 http://www.tahvieh17.blogsky.com

من ی کامنت نزاشتم؟

گذاشتی گذاشتی.
دست شکسته ی منه که تایید نکرده!

شایان جمعه 30 بهمن 1394 ساعت 13:34 http://www.tahvieh17.blogsky.com

خو همین که گذاشتم کافیه. خیال کردم بلاگ اسکای خوردتش

البته یه رسمی هم ما داریم تو قبیله مون به نام "کامنت گمشده ی مرا به من بازرسانید."
اکثرا هم در مورد کامنت های طویلی اجرا می شه که منتظری نظر نویسنده رو در موردشون بدونی.
ولی نمی دونم چرا تایید نمی شه که نمی شه.
و تو حتی دیگه یادت نمی آد تو اون کامنت طویل چی نوشته بودی که باز نویسی ش کنی.
خود_درگیری_مزمن_شاید!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد