Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

من هفده ها رو جذب می کنم یا هفده ها منو؟

می نویسم که یادم بمونه هفده بهمن چه قدر خوب بود. چه قدر عالی بود. چه قدر پر بودم از مثبت های گنده ی امروزی.

می نویسم که یادم بمونه که جغل دون که الآن پاهاش بهتر شده و کمتر می لنگه امروز هفدهمین تخم خودش رو گذاشت.

می نویسم که یادم بمونه من این روز گند رو با تلقین این که هفده ها نباید خراب بشن تبدیلش کردم به یکی از باحال ترین روز های زندگیم.

می نویسم که یادم بمونه تو دانشگاه هم می شه خوش گذروند.

 می نویسم که یادم بمونه هفده ها می تونن حتی معجزه کنن و من آناتومی بفهمم!:|

می نویسم که یادم بمونه اگه امروز هفده  نبود من طبق معمول گند زده بودم تو حرف زدن هام ولی امروز به مراتب خیلی کمتر گند بالا آوردم! :|

می نویسم که یادم بمونه چه قدر امروز همه باهام مهربون بودن.

می نویسم که یادم بمونه چه قدر کلاس رانندگی امروز بهم حال داد.

می نویسم که یادم بمونه چه قدر این کار راهنمایی رانندگی باحاله که زورمون می کنه اجزای ماشین رو بخونیم.

که یادم بمونه من هنوزم ریاضی فیزیکی ام. که هنوزم یه نقطه ای هست که منو این بار از همه ی خونواده م و دوستای جدیدم متمایز کنه.

که یادم بمونه هنوزم با اجزای ماشین سر ذوق می آم حتی اگه له ترین باشم قبلش. با مکانیک.

که یادم بمونه چه قدر امروز یاد استاد فیزیکم افتادم. چه قدر خاطره هام رو مرور کردم. چه قدر همه شون قشنگ بودن و چه قدر برای یک بار هم که شده لبخند تلخ نزدم موقع مرورشون.

که چه قدر افتخار کردم که بین اون همه جمع تنها من بودم که می فهمیدم معلم چی داره می گه و با خودم زیر لب زمزمه می کردم: شما ها که "تازُخ" بلد نیستین!

که چه قدر خوش شانس بودم که معلم یهو هوس کرد درس بپرسه از مباحث این جلسه ای که درس داد.

که چه قدر نیشم رو باز کرده بودم و هورا بودم موقع جواب دادن بهش.

می نویسم که یادم بمونه چه قدر به سجود و جواباش خندیدم موقعی که می گفت جایگاه خروج سوخت یعنی جایی که سوخت خارج می شود. :))

می نویسم که یادم بمونه سجود یکی از همون دوستایی بود که در اولین نگاه دلم خواست به مجموعه ی دوستام اضافه ش کنم و سعادتش رو نداشتم.

می نویسم که یادم بمونه چه قدر دلم برای سجود و جواباش تنگ میشه.

می نویسم که یادم بمونه هم اکنون ده تا جوجه بلدرچین اندازه ی لوبیا زیر شوفاژ خونه مون خوابیدن.

می نویسم که یادم بمونه امروز چه قدر خدا بود. چه قدر.

من خوشحال ترینم. مرسی هرچی که باعث ش هستی. مرسی.

بعد از مدت ها یه روز معمولی رو داشتم. شوخی که نیست! یه روز بدون تحقیر. بدون تنش. بدون له شدگی. بدون هیچی. یه روز هفدهم خالی خیلی عالی.

نظرات 8 + ارسال نظر
شایان شنبه 17 بهمن 1394 ساعت 23:47 http://www.tahvieh17.blogsky.com

تا حالا انقد شاد نخوندمت..امیدوارم همین جور بمونی!
من جوجه بلدارچین موخوام..!
بچه که بودم با عمویه میانی بهار میرفتیم تو مزارع اطراف بلدارچین میگرفتیم..یه بار یادمه یه لونه پره تخم پیدا کردیم..قشنگ تصویرش تو ذهنمه!

کلا الآن که خوندمش حس می کنم پاره آجری چیزی خورده بوده تو سرم دیشب!!!
چون واقعا الکی الکی شاد بودم و نمی فهمیدم چرا! :))
عدم توازن هورمون ها آیا ؟ :-"
می تونم خیرات کنم جوجه بلدرچین ها رو. چون مال من نیست مال بابامه. :))
فقط این که چه جوری پستش کنم لرستان؟!
+فرض کن اون لونه پر از موجودات سوسک وار لوبیایی شکل بشه که جیک جیک می کنن.
جدا خیلی حس عالی ایه. خدا نصیب کنه!

سحر خانمممممممم یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 00:07 http://maloosak.69.mu

خیلی ممنون از وب سایت خوبتون که فوق العاده عالیه....واقعا متشکرم....
شما هم به من سر بزنید واقعا دست گلتون درد نکنه،تشکرررررررررر
96518

یادم نمی آد قضیه چیه واقعا! :))

شن های ساحل یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 13:37

انشالله همیشه از این حس های خوب داشته باشی...میشه برای همچین روزایی خدارو خیلی شکر کرد...چه 17 خوبی

ای کاش همه داشته باشن این حالات رو... داشتنی به بلندای عمرشون. هر روزشون ساده باشه ولی حس کنن خیلی خوب ازش استفاده کردن.
هفده ها خیلی خوبن. خیلی! :-قلب

شایان یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 23:44 http://www.tahvieh17.blogsky.com

هورمون که تاثیر داره..ولی تو یه پسر زیاد نه!
نه مچکر نمیخوام پست کنی..اگه نیاز داشتی بگو برات پست کنم!
چن وقت پیش که دروغه..پارسال یه کبک دیدم با جوجه هاش..انقده قشنگ بودن!!

:))
واو! تو هم جک جونور می تونی پست کنی واسم؟
#هرگونه_کمک_در_ رابطه_با_تبدیل_خانه_ی_خود_به_باغ_وحشی_تمام_عیار_پذیرفته_میشود.

شایان یکشنبه 18 بهمن 1394 ساعت 23:59 http://www.tahvieh17.blogsky.com

تنها مانع تبدیل خونه مون به باغ وحش مادرمه که مخافه هر گونه جانداری..فک کن تو خونه مون گل خونه هست ولی گل نه!
ولی من فضای سه در چهارخودمو دارم...امشب بابام اومده تو میگه دقیقا کجا درس میخونی..اینجا که جنگله!
تقصیری هم نداره..شونزده هیفده تا گلدون تا حدودی نا معقوله!
تازه امسال برنامه دارم..میخوام کبک بخرم!!

کلا مامانا دقت می کنن تو از چی خوشت میاد که روش بگن یه نه ی گنده! :|
کبک خیلی خنگ می زنه. :-"
فنچی بلدرچینی جوجه ای چیزی بگیر.

شن های ساحل دوشنبه 19 بهمن 1394 ساعت 11:21

هورمون چه ربطی به زن و مرد بودن داره!!!!!!ببین چی خوردی.....یه دوپینگ یادت بدم خودم بعضی وقت ها خیلی ناراحتم استفاده میکنم...۹۰درصد مواقع جواب میده ببین مصرف هم زمان ب۵ و ب۶ و ب۱۲ تولید سروتونین توی بدن زیاد میکنه...البته زیادم نمیشه استفاده کرد ولی اگه زمانی دیدی چند روز پشت سر هم هیجانت زیاد یا ناراحتی جواب میده

نه خب جدا روز خفنی بود... :))
منتها منم یکم قاطی کرده بودم.
حالا قرص اینا رو از کجا بیاوریم؟
کی می رود این همه راه را؟ :))

ریآنا جمعه 23 بهمن 1394 ساعت 21:37 http://ry-ana.blogsky.com/

چه جالب!
ری آنا شخصا هیچ روز به خصوصی که براش خوش یمنی داشته باشه رو نداره هیچ عددی هم برام خوب نیست ولی بد چرا...!
من الان 2 سالی میشه که انگار انداختنم توی یه تاق 3 در چهار و هر روز یه شکنجه گر میاد 4.5 ساعتی زجرم میده و میره
و تا میام یه ذره به خودم بیام دو باره روز از نو روزی از نو... :)))))
اما خوشحالم برای شما یه هفدهم بهمن عالی وجود داشته...
امید وارم هرروزش اینطوری باشه
نه فقط هفت هاش... :)))

تو هم دیگه نیستی الآن. کاش بازم بنویسی تا بخونمت. هر چند تلخ و سیاه با فونت قرمز رو پس زمینه ی مشکی.
امروز سیزده شهریور نود و شیشه.دارم تاییدش می کنم.

نیکیا دوشنبه 17 اسفند 1394 ساعت 22:30

جغل دون ینی مکان نگهداری جغل........اصن به این کلمه که میرسم مخم ارور میده...تنها حیوانی که دوس دارم سگه....ازون سوسولای خونگی نه...ازونایی که وحشین و از خونه مراقبت میکنن ولی صاحبشون.رو دوس دارن...از جوجه خاطره خوشی ندارم...یه بار خواهرم که اون‌موقع 5.سالش بود ازین جوجه رنگیا خرید...و اورد تو.خونه .....تراس اصلن نمیذاشت....
و اینکه 17 خیلی خوبه....اما به.قشنگیه 18 نیس....18 یه چیز دیگس...
همه پستا رو خوندم اما نظرو تو این پست گذاشتم...شرمنده..

آره یعنی همون. ولی برای من یه دنیا معنی داره. :))
جوجه خیلی ماهه. جوجه ها را دوست بداریم. چون واقعا گوگولی اند و دوست داشتنی! اون حالتی که سرشون رو خم می کنن و نگات می کنن. هی وای من.
خواهرت جوجه ش کوچیک بوده. بزرگ شه واقعا نمی شه تو خونه نگهش داشت!
+من اصلا 18 رو دوست نداشتم. عدد مزخرف قانونی. من یک این لاو ویت هفده ام. نمی تونم درک کنم لذا! :))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد