Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

به خواننده هایم

طولانی اش نمی کنم. صرفا یک چرک نویس برای انتقال فکر هایم به تویی که چشم هایت این سطر ها را می دوند...

مرا بخوان، تا حد توانت نقدم کن، با من به مباحثه بپرداز، اصلا اگر خواستی فحشم بده.

ولی فقط یک خواهش کوچک دارم؛

اگر اگر اگر اگر اپسیلون درصد حس می کنی که در دنیای واقعی من را میشناسی به من نگو. رازت را برای خودت نگه دار.

اگر حس می کنی می دانی کیلگ واقعی کیست صدایش را در نیاور! فقط نگاه کن که چه قدر برایتان نقش بازی می کنم در دنیای واقعی.

همین یک جا را دارم که برای دل خودم می نویسم نمی خواهم تعطیلش کنم.

می دانم این عین ترسویی و بزدلی ست. کل این پست... نشان از ضعفی عمیق دارد.

ولی من هم هیچ وقت ادعای شجاعت نکرده ام.

سپاس!


پ.ن نیمه ی مرداد ماه یک هزار و سی صد و نود و پنج:

دوستان دوستان!  اینو خیلی وقته می خوام اینجا بنویسم، هی یادم می ره یا شایدم شک داشتم تو نوشتنش. بحث بحث کامنت دونی اینجاست.

   من بابت هر کامنتی که دریافت می کنم خیلی خوشحال می شم که یک نفر این همه وقت گذاشته و لطف کرده و  نوشته های نه چندان پخته و خسته و کننده و شاید حتی حال به هم زننده ی من رو خونده  و باز هم بیشتر وقت گذاشته و روی اون لینک نظر بدهید پایین کلیک کرده و بعدش فکر کرده و برای لحظه ای  سلول های خاکستری مغزش رو به من اختصاص داده و بعدش انگشتاش رو به خاطر من رو کیبورد حرکت داده و نهایتا اینتر رو زده. باور بفرمایید که این اینتر ها بیشتر از چیزی که فکرش رو بکنین من رو خوش حال می کنن.

   ولی نمی خوام کامنت دادن یه حالت بده بستون داشته باشه. چیزی که تو شبکه های مجازی زیاد میبینم و حالم به هم می خوره ازش. تو لایک می کنی، طرف می آد برای جبران لایک می کنه. فالو می کنه، بعد پی ام می ده تو چرا بک نمی دی؟ آن فالو می کنه.  این حال به هم زننده س. خب؟ خیلی زیاد. 

   وبلاگ نویسی بده بستون نیست، دلیه. یا حداقل من خیلی عشقی کار می کنم تو این مسئله. امکان داره تگ تون کنم تو لیست وبلاگ هایی که می خونم، ولی اصلا  انتظار ندارم که به زور پست های من رو بخونین. سر همین قضیه اوایل آدرس وبلاگ نمی ذاشتم زیر کامنت هام که به فکر جبران نیفتین. حتی اپسیلون درصد انتظار ندارم وقتی می آین می بینین آدرس بلاگتون اون پایینه فوری برین آدرس بلاگ من رو به عنوان دوست در بلاگتون اضافه کنین. اگه خوشتون اومد، اگه حال کردین با خوندم و با خودم تگم کنید خب. نه به خاطر جبران. این رابطه لزومی نداره دو طرفه باشه.

   سخنم هم واقعا با هیچ بشر خاصی نیست. خواستم بنویسم که به حساب بی مهری و بی معرفتی گذاشته نشه اگر گاهی وقتی برای وبلاگتون کم نظر می دم یا اینکه به خودتون زحمت جبران ندین اگه یهو تو بلاگتون یه کامنت طومار مانند می نویسم که از پست اصلی تون هم بلند تره. بده بستونی در کار نیست. برای حال کردن می نویسم، برای حال کردن بنویسین حتما.

   فقط این رو بدونین که احترامه همیشه هست. بهم بگین این چه اسمیه تگ شدیم، عوضش می کنم. بهم بگین دیگه نخون نمی خونم. بهم بگین بیا بخون اگه خوشم اومد میام و می خونم. ولی خواهشا تگ کردن رو به عهده ی خودم بذارین. من رو تو رودربایستی  نذارین با کامنت "تگم می کنی؟" یا "بیا تبادل لینک کنیم!!!" یا حتی "تگت کردم تو هم تگم کن پس." و امثال این ها.


پ تر.ن ششم اسفند ماه یک هزار و سی صد و نود و پنج:

    دیگه دلم نمی خواد لینک داشته باشم! حسّ م بهم می گه این جوری بهتره. با فید ریدر می خونمتون از این به بعد. فکر کنم تا مدّت ها تو منوی بلاگم  بخش "پیوند ها" نبینین دیگه. بی استفاده می زد همچین. هم خودم رو راحت کردم هم شماها رو. :]

نظرات 55 + ارسال نظر
مهرزادم:)) سه‌شنبه 31 شهریور 1394 ساعت 21:37

من متوجه نشدم کسی از اشناهات اینجا رو پیدا کرده یا برای بعدا این رو نوشتی؟؟؟؟

نه. نوشتم بمونه برای روز مبادا.
چون واقعا با این طرز نوشتن من اگه یه نفر خیلی دورادور هم من رو بشناسه داد می زنه اینجا وبلاگ منه.
مگه چند تا آدم خل مثل من پیدا می شه؟! با این علایق و طرز افکار قاطی پاتی و اوضاع زندگی قاراشمیش تر!
نوشتم که کسی اختلال ایجاد نکنه تو وبلاگ عزیزم.
این همه هم هش تگ ضایع می زنم زیر پستام.

Mary چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 00:42 http://words-world.Blogsky.com

موفقرباشی کلیگ جان
عجیبی خودتم میدونی

موفقر: موفق +فقر آیا؟
:)))
یعنی موفق بی پول باشم؟ :)))
باشه. سعی می شه.
+خوب دست گذاشتید روی نقطه ضعفم. به شدت دوست دارم که اردینری نباشم. تا چه حد موفقم رو نمی دونم.

Mary چهارشنبه 1 مهر 1394 ساعت 23:21 http://words-world.Blogsky.com

نننننننههههه
موووووفق!!!
من با گوشی میام وبم،اشتباه تایپی زیاد میشه
ولی فکر نمیکنم موفق باشی اخه عجیبی ،حداقل واسه من یکی هستی
اقای اردینری

واضحه که اشتباه تایپی ه!
:)))
چرا دیگه وقتی می گی عجیبم یعنی اردینری نیستم! و ما قند در دل آب کنان.هه.
*اژدهای اردینری ای که نمی خواهد اردینری باشد.

دوست عزیز سلام..

خوشحال میشم دقایقی را مهمون من باشی..

این گل زیبا هم تقدیم شما


_______@@@________@@_____@@@@@@@
________@@___________@@__@@@______@@
________@@____________@@@__________@@
__________@@________________________@@
____@@@@@@___وبلاگت خیلی قشنگه______@@
__@@@@@@@@@__@@@@@@@_________@@
__@@____________منتظر حضور گرمت_______@@
_@@____________@@@@@@@@@@_____@@
_@@____________ هستــــــــم ___@@@
_@@@___________@@@@@@@______@@
__@@@@__________@@@@__________@@
____@@@@@@_______________________@@
_________@@_________________________@@
________@@___________@@___________@@
________@@@________@@@@@@@@@@@
_________@@@_____@@@_@@@@@@@
__________@@@@@@@
___________@@@@@_@
____________________@
____________________@
_____________________@
______________________@
______________________@____@@@
______________@@@@__@__@_____@
_____________@_______@@@___@@
________________@@@____@__@@
_______________________@
______________________@

خداوند نسل کامنت های تبلیغاتی رو بیامرزه.
تو بلاگ اسکای کامنت تبلیغاتی خیلی کمه.
ولی خب بعد از یه مدت خیلی طولانی، این کامنت.

شین چهارشنبه 6 آبان 1394 ساعت 12:10 http://www.thelittletraveler.blogsky.com

اینجا رو بخون:
http://thelittletraveler.blogsky.com/1394/06/08/post-92/%D8%A8%DB%8C%D8%AD%D9%88%D8%B5%D9%84%DA%AF%DB%8C

هه. آره آره! همین فیلم رو می گفتم!

هاتف دوشنبه 7 دی 1394 ساعت 02:09 http://hatef92.ir

در یک کلام عالی با خواننده ها صحبت کرده اید
خیلی ها دوست ندارند ادمهای حقیقی شخصیت مجازی شون رو نقد کنند و یا قضاوت کنند
همین که این رو نوشتید نشان از شجاعتتان دارد ...
نه ترسو بودنتان ..

مرسی لطف داری.
البته شاید منظور رو درست متوجه نشدین.
من مشکلی با نقد شخصیت مجازی ندارم. مشکلم با کسیه که با آشنایی قبلی از من بیاد اینجا و بهم بگه که من حقیقی رو می شناسه و همه چیز به هم بریزه به خاطر این اشنایی قبلی!
ولی باید قبول کنیم این نشونه ی ترسه که آدم خود حقیقی ش رو فقط (اونم تا حدی) در دنیای مجازی نشون بده.
واقعا دوست دارم از این حالت رها شم یه زمانی. بتونم حرفام رو بزنم نه تنها اینجا بلکه اینور مانیتور. این که دیگه لال نباشم. می شه یعنی؟

من با عینک صادق هدایت شنبه 24 بهمن 1394 ساعت 22:46

کیلگ میشه بگی درصد زیست کنکورت چند بود؟
درصد شیمی رو هم میخوام.
اگه میخوای کسی نفهمه بهم ایمیل بزن. یا یک پست رمزدار بزار. رمزش هم 68 باشه که من بیام ببینمو برم. :) (کلا خیلی شیرین میزنم مگه نه؟)
کیلگ قبولی توی رشته های بینایی سنجی خیلی سخته؟
من با 26 سال دیگه وقت پزشکی خوندنم نیست وگرنه یک یا دو سال دیگه می موندم تا بالاخره پزشکی قبول بشم.
ببین نمی خوام امید الکی بدی.
مرسی.

درصد واقعی تو بهتر از تخمین رتبه های الکی کانونه.

ای کاش می فهمیدم که حالت خوبه الآن. امیدوارم ازم کینه نداشته باشی. کاش بازم ازت خبری بشنوم. تو یه نفر خیلی مسیر زندگی م رو عوض کردی شاید حتّی خودت هم هیچ ایده ای نداشته باشی چرا و نمی گم.
امروز سیزده شهریور نود و شیشه. تایید شد بالاخره. فکر نمی کنم جوابش به دردت بخوره دیگه. چه حیف.

*زیستم چهل و شش درصد بود.

یکی جمعه 3 اردیبهشت 1395 ساعت 12:08 http://maghreb.blogsky.com

سلام
جالب بود خیییییلی

تایید شده در بیست و شیش شهریور نود وشیش.
(واج آرایی به شین)

شاهین دوشنبه 14 تیر 1395 ساعت 13:43 http://shahin-f.blogsky.com

اگر قرار باشه همه بدونن که ما کی هستیم و این حرفا از کی نشات میگیره دیگه تو وبلاگ نمینوشتیم. فیسبوک اینستا و ... هستن خب

بحث اینه که شما رو نمی دونم ولی یه سری مسائل که من درباره شون رو وبلاگم می نویسم، به قدری واضح هستن که اوّلین آشنایی که بیاد این جا رو بخونه کاملا می فهمه خود خودمم. منطورم اینه که، هی واقعا... چند تا جوون ایرانی هستن که المپیادی بودن بعد به زور تغییر رشته دادن رفتن پزشکی هنوزم حسرت یه شغل دیگه رو می خورن؟ یا مثلا چند نفر هم سن من هستن تو حیاط خلوتشون جوجه مرغ نگه دارن؟
برای همین نوشتم که اگه آشنایی اینا رو خوند فقط سکوت کنه و بذاره من حداقل تو وبلاگم یکم آرامش داشته باشم.

وگرنه خب اتفاقا خیلی ها برای شناخته شدن می نویسن تو بلاگ.

یوسف جمعه 12 شهریور 1395 ساعت 23:41 http://infinityworld.blogsky.com/

به نظر من که نوشتن شجاعت میخواد.

وای من چه قدر حس می کنم که ترسویی می خواد اتفاقا. :)))
یعنی می دونی گم نام نوشتن مثال بارز ترسویی ه از نظر من!
ولی بله، کسایی که با هویت واقعیشون می نویسند یک شجاع تمام عیارند.

B8 یکشنبه 14 شهریور 1395 ساعت 17:18 http://off-line.blogsky.com

یه سوال چجوی میتونین انقد طولانی بنویسین؟ من که کلا اگه بخوام یه سال از زندگیمو شایدم بیشترو بنویسم انقد نمیشه..
البته واسه مقدمه وو چکیده نویسی کارم عالیه :))
من قبلنا هی میومدم وبتون البته به طور اتفاقی ولی کلا چون نمیخوندم هیچی نمیگفتم D:

باور کن که همه همین رو می پرسن و خودم هم جوابی واسه ش ندارم. :{
در واقع فکر کنم علّت اصلی ش اینه که خیلی کم حرف می زنم و نسبتا خجالتی ام... که همین باعث میشه فکر هام به یه نحوه ی دیگه ای خودشون رو بیرون بریزن... :))
البته اینم بدون که گاهی واقعا اعصاب خورد کن می شه. یعنی گاهی خیلی سعی می کنم کم بنویسم بره پی کارش ولی هی زیاد و زیاد تر می شه و واقعا مچ دست برام باقی نمی مونه. باز تایپ کردن معقول تره. قبلاها که با مداد می نوشتم فقط پدرم در می اومد. :)) یا مثلا یه اس ام اس ساده نمی تونم بفرستم. همیشه مجبور می شم طومار بفرستم به جای یه پیامک چند خطی.

+من تازه پیدات کردم. پس تو ما رو زودتر می شناختی. :{

B8 دوشنبه 15 شهریور 1395 ساعت 19:37 http://off-line.blogsky.com

اتفاقا منم خجالتیَم... ولی فکر کنم شما مغز مُتِحَلیلی داشته باشین یعنی فکرتون خیلی تحلیل گرِ..
اما فکر نکنم خیلیم اعصاب خورد کن باشه من که خیلی دوست دارم حرفی داشته باشم واسه گفتن..

لقب جدید. یوهو. تا حالا کسی بهم نگفته بود تحلیل گر... :{
با آغوش باز این لقب خوشگل رو می پذیرم. :))
چرا چرا اعصاب خورد کنه خیلی وقت ها. :(( نکشیدی که این طوری می گی. دردش اینه که اگه بخوای هم نمی تونی کوتاه بنویسی. یعنی اینقدر مغزت رو کاغذ وراجی می کنه که اصلا ترجیح می دی هیچی ننویسی!!!

شایان شنبه 20 شهریور 1395 ساعت 13:19

سلام
یکی از اقوام آدرس وبلاگو پیدا کرده بود. مجبور شدم عوضش کنم. این آدرس جدیدمه!
www.tahvieh-17.blogsky.com

یوهووو شایان زنده س. :{
پی اس: می خوای اینو پاکش کنم؟

... دوشنبه 29 شهریور 1395 ساعت 21:29

عاقا من بین الملل دندونش رو تویکی از شهرستانا قبول شدم
یه سوال دارم خواهشا زود جواب بده تا زمان ثبت نام تموم نشده
هزینه ش حدودا ترمی چند؟
فکر میکنم اینی که وزارت بهداشت اعلام کرده خیلی درست نیست و بیشتره

من و وبلاگم رو تو چه موقعیت هایی قرار می دین ها. :|
خب حداقل یه معرفی می کردی ذهنیتی داشته باشم به کی دارم اطلاعات میدم... :))
دندان رو خبر ندارم درست، پزشکی ش بین الملل شهرستان پارسال می شد حدود شونزده تومن. امسال می ره رو بیست تا فکر کنم. بعد بستگی داره چه شهرستانی هم باشه دیگه، شیراز و مشهد و تهران زیاد می گیرن. تهرانش سی تومن بود پارسال.

... سه‌شنبه 30 شهریور 1395 ساعت 16:21

اینی که گفتی واسه یه ترم بود یا یه سال؟؟؟

یک عدد سال.

محمد سه‌شنبه 21 دی 1395 ساعت 18:16 http://jelophen.mihanblog.com

بیا تبادل لینک
ار این تبلیغاتیا نیس

آقا گفته بودم می زنم له و لورده تون می کنم کامنت لینک کن و اینا بفرستین. :)))))))
ولی به طرز کاملا دلنشینی از این کامنت و وبلاگت خوشم اومد.
ما استامینوفن داشتیم، تو هم ازین به بعد ژلوفن مون باش.
دیگه می دونی دیگه من اکثر وبلاگایی که می خونم اون پایین لینک نیستن ولی. :))

محمد سه‌شنبه 21 دی 1395 ساعت 18:18 http://jelophen.mihanblog.com

الان اخر متنتو خوندم
بیخیل بخونش فقط

:-کول

محمد یکشنبه 26 دی 1395 ساعت 15:35 http://jelophen.mihanblog.com

اخخ گفتی
تنها دلیلی که وبلاگ رو دوست دارم اینه که اون گزینه ی کوفتی لایک رو نداره هرچه قدر هم که بخوای روت تاثیر نزاره بازم مغز دوس داره بره سمت سبک پستایی که بیشتر لایک خوره و اینجوری میوفتی تو چرخه ی عوام پسند کار کردن ...

یه چیزی بگم؟ بلاگ اسکای متاسفانه یا خوشبختانه این قابلیتی که گفتی رو داره. زیر پست ها گزینه ی لایک داره ولی بیشتر قالب هایی که براش ساخته شده پشتیبانی نمی کنن گزینه ی لایک رو نشون نمی دن عین وبلاگ خودم. :)))
ولی خوب شما که میهن بلاگی هستی راحتی دیگه ازین نظر. اینورم من خودم یکی از معدود خواننده هایی ام که تنها لایک پست های وبلاگ دوستام رو می دم. کلا وبلاگ بازا گویا زیاد اعتقاد ندارن به لایک دادن. واسه همه مون در حد همون صفر و یک و دو می مونه تعداد لایک هامون. :))
خیلی خوبه لایکی کار نکردن. خیلی.

فائـــــــزه جمعه 22 بهمن 1395 ساعت 21:17

صرفا جهت "17"کردن تعداد کامنتای این پست!

هی وای من.
خب اصلا چرا خودم حواسم نبود بیام کامنت هیفده رو بگیرم؟ :|
کسب این موفقیت کم نظیر را به شما تبریک می گوییم عالی جناب، شما به لقب ارباب هفت ها نایل گشتید. دست راستتان روی سر ما، باشد که رستگار شویم.

استامینوفن سه‌شنبه 26 بهمن 1395 ساعت 14:57

صرفا جهت زوج شدن کامنتا:))))))

ای خدااااای من. :| هی وای. هیفده رو نابود کردی؟

استامینوفن سه‌شنبه 26 بهمن 1395 ساعت 17:30

لبخند خبیثانه ای میزند و صحنه را ترک میکند

وبلاگم ندارید بزنم هکت کنم نشون بدم خبیث کیه. :{

استامینوفن سه‌شنبه 26 بهمن 1395 ساعت 21:08

اقا چرا یه جاهایی فعلا رو جم و یستی و یه جایی نه؟؟؟

خخخ... :)))
واو، مچم رو گرفتی. :{
عادته، یعنی خوب از بچگی یادم دادن وقتی می خوای مودب باشی باید افراد رو برای احترام بیشتر جمع خطاب کنی و نباید تو بگی و این حرفا. :)) بعد در برهه ای از زندگی م که راهنمایی بودم خیلی با این قانون ور رفتم و عادت کردم بهش و متاسفانه هنوز از سرم نیفتاده. :))) خیلی وقتا اوّل جمع می نویسم بعد مفردش می کنم چون جمله و مخاطبم مفرد می طلبه. یعنی خوب دیگه به دوستت که نباید بگی "شما نظرتون چیه؟" چون خوب اون یه درجه صمیمی تره و انتظار این نوع لحن رو نداره.
گاهی خودم هم گیج می شم که الآن فعل رو جمع بذارم بمونه، مفردش کنم، طرف بهش بر می خوره، نمی خوره و نمی دونم هزار تا چیز دیگه. گاهی هم از زیر دستم در می ره و فعل ها یکی در میون مفرد جمعی می شن و ضایع می شم اینجوری. :{
ولی در کل توی محاوره راحت تره کنترلش، توی نوشتن دیگه خیلی سخت می شه. چون علاوه بر اینا زبان نوشتار هم قاطیش می شه و خودش کلی سختش می کنه. :)
خیلی وقت ها وقتی می خوام به یکی اس ام اس بدم می نویسم :" سلام، فلان چیز را برایم می آورید لطفا؟"
و حتی یادمه که دی روز یکی از دوستای دبیرستانم کنارم نشسته بود و یه چیزی ازم پرسید و منم حواسم به درس بود و خیلی توجه نداشتم به حرفش، جواب دادم : "نمی دونم. مگر جا مدادی مال شماست؟" و خب اونم مثل تو تعجب کرد و بهم گفت : "چه مرگته یهو خیلی مودب شدی؟" :|
ضمیر ناخودآگاهمه. enjoy it. دست خودم نیست. :))) :{

[ بدون نام ] دوشنبه 2 اسفند 1395 ساعت 02:36 http://diarys.blog.ir

تبریک میگم وبلاگ زیبایی دارید.موافق تبادل لینک هستید؟با چه اسمی لینکتون کنم؟!؟

مهرزاد این تویی؟ پستش که از پست های قدیمی خودته ولی چه خبره اینجا؟ یعنی این قدر شیک وب کپی می کنن یا پاره آجر خورده تو سرت؟ :| خب معلومه که تو نیستی.

استامینوفن سه‌شنبه 3 اسفند 1395 ساعت 22:20 http://diarys.blog.ir

:|
باور کن پاره آجر نخورده تو سرم:|

[ بدون نام ] یکشنبه 8 اسفند 1395 ساعت 00:41

لازم ک نیس بگم دو کامنت قبلی شوخی کرده بودم و این حرفا!؟؟!

لازمه، چون جدی گرفته بودم و نگران وضعیت جریان های مغزی ت شده بودم. :))))
آقا نکن این کارا رو با ما، نکن.

استامینوفن جمعه 13 اسفند 1395 ساعت 20:21

:|||||||| واقعا جدی گرفته بودی اون کامنت رو؟؟؟؟؟؟نمیتونم جلوی خودم رو بگیرم و نخندم:))))
+تازه بعدش افسوس میخوردم ک چرا این شکلایی ک کامنت تبلیغی(گل و اینجور چیزا)میذارن رو نذاشته بودم:)

فائـــــــزه شنبه 14 اسفند 1395 ساعت 21:04

17 رو همه جا رعایت میکنیا:))
آدرس شن های ساحل رو میزاری برام؟!
امشب دلم خواست بخونمش ولی تموم کامنتای هر 17 تا پست این صفحه رو زیرو رو کردم دریغ از یه آدرس

هفده دوستی که هفده را رعایت نکند هفده دوست نیست! :))
خب الآن فهمیدم آدرس چی رو می خواستی! :)))
راستش شن های ساحل ما رو هم منع کرده از خوندن وبلاگش و گفته که فقط در مواقع ضروری سر بزنیم بهش. چند وقت پیشم فکر کنم رمز دارش کرده بود... برای همین فکر نمی کنم دلش بخواد که نشر بدم آدرسش رو چون خیلی مصمم بود روی این تصمیم که وبلاگش رو نخونم اصلا. البته شایدم قانوناش مخصوص شخص خاص من باشه، شاید به تو اجازه بده که بخونیش. :)))
راستی چرا از خودش نمی پرسی؟ زیر یکی از پست های جدیدم بپرس ازشون، می آد جواب می ده.

فائــــــــزه چهارشنبه 25 اسفند 1395 ساعت 01:00

ممنون ک ادرسشو نوشتی برام!

آدرس چیییی؟ اینقدر خسته ام الآن که حتی نمی تونم کامنتا رو بگردم ببینم منظورت چیه.
اگه جدی بود که خواهش می کنم، اگه تیکه بود به خاطر دیر جواب دادن های من، یه بار دیگه بگو آدرس چی رو می خوای همین جا واست بنویسم. یه مدتیه کلا نظر نخوندم و نرسیدم جواب بدم...

فرارى پنج‌شنبه 26 اسفند 1395 ساعت 10:29

من شاهکارم. :)) تونستى پاکش کن یا خصوصیش کن بالاییو. :))

اتفاقا با اسم جالبت، به صورت خیلی شفافی تو ذهنم موندی. رد تایید شد... :]

مهرداد شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 11:02 http://mehrdad1530.blogsky.com

شما که با این سن کم می تونی اینقدر خوب بنویسی و در حالیکه هم سن و سال های شما هنوز به فکر بازی هستند اینقدر دغدغه های بزرگ داری بهتر قدر خودتو بدونی.....شما برای بزرگ بودن هم خیلی وقت داری و هم بسیار پرمایه ای پس بهتره فرصت را از دست ندی....

آقا خجالتمان ندهید، باعث فخر و مباهاتم که یکی از بلاگر های مورد علاقه م اینجوری برایم بنویسد و در موردم اینگونه اظهار نظر کند و ذوق زده شوم، ولی نگاه که کردم سه چهار پست آخرمان (احتمالا به صورت نا خودآگاه) صرفا کمی دهان پر کن گشته اند وگرنه ما از دغدغه نه کوچکش را داریم و نه بزرگش را و یک هو به خودمان آمدیم و دیدیم دغدغه را در یک سالی از زندگی پشت درخت آلبالو جا گذاشتیم.
ممنون که چسبید نظرتان هر چند قانون هفت ها را نقض کردید که موردی ندارد باید در اسرع وقت بسپارم دوستان بیایند کامنت های آن پایین را به سی و هفت عدد برسانند تا شب راحت خوابم ببرد!

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 23 شهریور 1396 ساعت 14:42

در مورد رشته ی دامپزشکی و بازار کارش اطلاعی نداری؟

اطّلاعات در حد شنیده ها و گفته ها...
در این حد که می گن رشته چهار تجربی هاست بعد پزشکی و دندان و دارو. و دکتری پیوسته س و همین باعث می شه که بالاتر از فیزیوتراپی و پرستاری و اینا باشه. چون اونا دکتری پیوسته نیستن. از طرفی خیلی دختر پسند نیست. در آمدش هم شاید تو ایران به پای اون سه تای قبلی نرسه، ولی در نوع خودش رشته ی تاپی ه و مثلا برای بازرسی کارخونه ها و کشتارگاه ها به همراه مهندس بهداشت می تونن مشغول به کار شن که پول توشه یا حتّی کلینیک دام پزشکی بزنن.

ویزیت یه حیوون مثل سگ و گربه خیلیییی بالاتر از یه انسانه این روزا. و واکسن هایی که باید بهشون به صورت دوره ای تزریق بشه و چکاپ های ماه به ماه و اینا همه جزو در آمد دامپزشکن. تو شهر های با کلاس مثل تهران این روزا مردم دارن دچار تغییر فرهنگ می شن و رو می آرند به نگه داری حیوان خانگی که در نتیجه بهتر از اینم می شه حتّی وضع.
خیلی از بیماری های انسان هم از حیوانات منشا می گیرن و کلا تو برنامه های مرکز های بهداشت درمانی دامپزشک ها هم برای تامین سلامت انسان ها به صورت غیر مستقیم دخیلند.

از طرفی تو ایران اینگار کارشون جدی گرفته نمی شه و یه حالت تمسخری پشت رشته شون هست که واقعا برن بمیرن با این حرفاشون مهم نیست.
چند تا دامپزشکم از نزدیک می شناسم. یکی شون استاد زیست پیش دانشگاهی شده و کلا زده تو فاز کنکور و از اون راه پول در میاره. اون دو تای دیگه هم وضعشون اکیه از بیرون که خانواده شون رو می بینم.
ولی خب نباید تصورات لاکچری داشته باشی که مثلا همیشه همستر می آرن پیشت نازش کنی و بعد خوبش کنی. یهو دیدی بهت زنگ می زنن بیا زایمان گاومون رو بگیر. راحت نیست اصلا بر خلاف تصور عامه. قدرت بدنی زیادی می خواد حتّی گاهی. و البتّه حافظه ی خیلی خفن. تو پزشکی یک گونه ی انسان رو هفت سال طول می کشه تا به دانشجو یاد بدن، تو دام تمام گونه های حیوان از پرنده تا پستاندار رو به دانشجو یاد می دن تو همون زمان. شنیدم حجیم تره خیلی.

daneshoo پنج‌شنبه 30 شهریور 1396 ساعت 03:01 http://haminhavaly.rozblog.com

سلام
وقت بخیر

.
.
.

مرجع دانلود فایل های درسی:

http://haminhavaly.farafile.ir/


http://farafile.ir/?ref=331

haminhavaly.rozblog.com

سلام...
نصفه ی شب به خیر.

مرجع دانلود پکیج غم های عالم که با قاشق در ته دل می کَنند فقط و فقط در یک دی وی دی فشرده.
خوش آمدید.

ندا شنبه 25 آذر 1396 ساعت 08:35 http://mydailyhappenings.blogsky.com/

سلام
اینم آدرس فایل 66666 خدمت شما
http://s9.picofile.com/file/8314372650/666666.jpg

اگه لود نشد بقرمایید یه بار دیگه بقرستم خدمتتون

واااای،
مرسیییی،
سپاس گزارم،
دم شما گرم،
خیلی لطف کردین،
بسیار مشعوف و خوشحال شدم،
امید دارم که این شادی ای که بهم بخشیدید هزار برابر بیشتر به خودتون برگرده.
بازم ممنون و کلّی قربان صدقه ی دیگر که در متن نمی گنجد بابت لطفی که کردی. باشه جبران کنیم.

ندا شنبه 25 آذر 1396 ساعت 10:41 http://mydailyhappenings.blogsky.com/

خواهش میکنم. کاری نکردم.
خوشحالم که خوشحال شدین.
منم شاد شدم از شادی ِ شما.




beny20 شنبه 30 دی 1396 ساعت 14:27 http://beny20.blogsky.com

با حرفات موافقم
کامنت که زوری نیس خووو

ولی واقعا همینه بن. تغییرش خیلی سخته. ما همه مون خیلی گیر کردیم تو زجر کامنت بازی ها. تا الآن فقط یکی دو تا کامنتر داشتم ک بی چشم داشت کار خودشونو می کنن.

آسایش جمعه 6 بهمن 1396 ساعت 00:43 http://2906.blogsky.com

چقدر لازم بود یکی این حرف هارو بزنه و حرف دل خیلی هاست...

+ چرا من تازه این پست رو دیدم ؟ اگه دیروزم بود و من ندیده بودمش حتما بیاد به چشم پزشک مراجعه کنم...

x شنبه 7 بهمن 1396 ساعت 14:42 http://malakiti.blogfa.com

میدونی کیلگ ؟ خیلی جالبه بعد از هفته ها اومدم وبت یه پست ازت خوندم (همون پستی که گفتی بلاگ اسکای بالا نمیومد چجوری میخواستی ثابت کنی ما وجود داشتیم)؟
بعدوبت رو بستم اومدم وبم اسمت رو دیدم ! در مورد یکی دیگه از بلاگرا هم همین طور شد بعد چند ماه ننوشتنش داشتم وبش رو میخوندم همون موقع کامنت ازش رسید , خوب بود این هم زمانی .

کیلگ جان تو از اونایی هستی که خیلی متوجه تناسب ها و عدم تناسب ها نیستی :)))))) در مورد دوست دختر و ازدواج خیلی دقت کن حالا کله پاچه و بستنی و عدم تناسبش با یه لوپرامید حل میشه اما ازدواج بدون تناسب ؟؟؟؟ البته هنوز بچه ای واسه این حرفا, واسه ایندت اینو گفتم

ما بش می گیم تله پاتی. ؛)
اون پسته احساس می کنم مال ده سال پیش بود. مال کی بود واقعا. واستا برم بگردم.
شونزده مهر امسال بود، روز جهانی کودک.

و مرسی ک تو پست ثابتم به فکر دوس دخترامی. :)) جوون کلا.

و وژدانا نمی دونستم اینقد بزرگ و آب دیده اید ک می تونم رو مشاوره هاتون حساب کنم تو این موارد. فکر می کردم هم سن و سال های خودمون باشید راستش!!!

شایان جمعه 30 شهریور 1397 ساعت 13:00 http://Www.florentino.blogsky.com

کیلگ این سیستم چی میگه؟

هان چی شده؟ نفهمیدم...

شایان جمعه 30 شهریور 1397 ساعت 13:41 http://Www.florentino.blogsky.com

حذف شد چرا؟؟

چی حذف شد؟

[ بدون نام ] جمعه 30 شهریور 1397 ساعت 14:25

اگه تو اون صفحه دروغ رفتی رمزت رو دادی تا هک نشدی برو رمزت رو عوض کن.

خب بچه ها واقعا نمی فهمم چه اتفاقی افتاده،
ولی برای منم تعریف کنید بعدا. جذاب بود.

شایان جمعه 30 شهریور 1397 ساعت 14:52 http://Www.florentino.blogsky.com

نه رمز نزدم

خیلی ناراحتم گویا یک اتفاق هیجان انگیزی افتاده ولی من نبودم. عه.

شایان جمعه 30 شهریور 1397 ساعت 19:18 http://Www.florentino.blogsky.com

یه کامنت اومد نوشته بود پیام سیستمی. گفته بود نفوذ کردن تو بلاگ اسکای بیاید برید این لینک رمزتون عوض کنید و تایید دو مرحله ای انجام بدین
میرفتی گذر واژه رو میخواست با یوزر نیم...منم گفتم زرشک :)

واااای چقد جذذذاااب
چرا من نبودم.
آقا اتفاقا منم یک و نیم روزه شاهد فعالیت های مشکوکی در قسمت بازدید های وبلاگ هستم.
مثلا یکی رفته پورت سیزده یوزرنیمم رو صدا زده. صدا زدن این پورت ها توی هک شدیدا کاربردیه، ولی پورت سیزده رو گشتم مال تاریخه و موندم چه به کارش بیاد!

بعد یکی دیگه دیشب رفته توی این سایت های خارجی که ترافیک وبلاگمو چک کنه.
گرخیدم ها!

بعد الآن که گفتید پیامی که گذاشته تو همه ی وبلاگ ها پاک شده،
این خیلی سخت و عجیبه تغییرش آخه. من وارد نیستم نمی دونم با اسکریپت نویسی هم می شه همچین حالتی ایجاد کرد یا نه، ولی حس می کنم واقعا باید دسترسی داشته باشه و ادمین خود بلاگ اسکای باشه که همه رو پاک کنه.

حالا اینجا اومدی واسه منم ازین پیام جذابا اومده بود؟ اگه آره رو کدوم پستم اومده بود؟

هکر جان،
هرکی که هستی،
آقا دمت گرم.
بیا بزن رو من امتحان کن. داوطلبتونم! بهم یاد بده. من آخر هک یاد نگرفته ناکام می میرم ها. بیا هککککر. بیاااااا.

شایان جمعه 30 شهریور 1397 ساعت 21:12 http://Www.florentino.blogsky.com

اره واسه تو اومده بود و رو همین پست بود.

یه سر بیا اونور کارت دارم

عه مرسی.
پس منم هدف حمله بودم. واو. مردم از هیجان.

شایان پنج‌شنبه 17 آبان 1397 ساعت 20:30 http://Www.florentino.blogsky.com

‏من یکی از عجیب‌ترین بخشای زندگیم اونجایی بود که دیگه کم کم سن بازیکنای مطرح جهان داشت از سن من کمتر میشد

*راسپوتین*

@OfficialPersianTwitter



با خودته هااااا

واقعن.
عجیب ترین هم نه، گه ترین، گزنده ترین، بدمزه ترین، اکسپکتورانت کدئین ترین.
سیگار لعنتی من کو؟ عح.

نه ولی بیا بهت امیدواری بدم (به خودم بدم اقلا) که هنوز به این تیکه ش نرسیدیم، مونده عاقا مونده.

شایان جمعه 18 آبان 1397 ساعت 00:06 http://Www.florentino.blogsky.com

حالا تو خوبی زندگیت رو رواله یکم.‌ من با این آشفته بازار که فک کنم زندگیمه بعد این مدل مقایسه ها یه جور گه میخوده وسط حالم که چشام سیاهی میره و از اعصاب خط خطی شدگی کاردم بزنی خون در نمیاد )÷|
همش تقصیر این ذهن ایده آل گرای آنال کانال گشاده :/

بحث روال و غیر روال نیست فک کنم،
پیر شدن ترسناکه.

و منم هدفم فقط شهرته. حس می کنم اگه مشهور نشم می میرم.
اصلا روال رو بذار دم کوزه آبشو بخور. فکر اینکه من بخوام مثل یه آدم معمولی بمیرم خودش منو می کشه!
بعد این معمولی بودن تو ذهن آدمای مختلف فرق می کنه،
مثلا با پدرم که صحبت می کردم واقعا این شغل الآنش آرزوی بچگی ش بوده. این چیزی بوده که زندگی ش رو براش ویژه می کرده. الآنم بهش رسیده. رویاشو زندگی کرده.
ولی من چی؟ دارم راهی رو می رم که اینا براشون رویا بوده ولی خودم بهش احساسی ندارم. یعنی دارم می گم من خفن ترین روپوش سفید این مرز و بوم هم که بشم، بازم بش حس ندارم. تش که چی؟
ولی اینم می دونم که توی یک فیلد نیست علاقه م، یعنی مطمئنم اگه الآن نیمار هم بودم، بازم داشتم غم می خوردم که چرا بازیگر مشهور نیستم یا چرا بیل گیتس نیستم.
من هدفم فقط شهرته. فقط شهرت. شده قاتل باشم، ولی کل جهان بشناسنم. "جنده ی توجه"، یادته که؟
علمو اینا که اصلا برام مهم نیست. بره بمیره همچی.
ولی الآن که به هر حال هیچ کدومش نیستم، سوزش زیاد تره. :))))
برای همین کلا تو مقایسه فرقی نمی کنه، من تو ذهن خودم بدبختم از درجه ای از که تو اندر ذهن خودت بدبختی.

شایان جمعه 18 آبان 1397 ساعت 11:14 http://Www.florentino.blogsky.com

دقیقا درک میکنم چون منم عین خودت اصل جنس جنده م. این ماه اولیه رو خوب درس خوندم همش سرم تو کتاب بود چون هدفم همونی که میگی بود. میخواستم رتبه برتر بیارم و مشهور ترین شایان این شهرستان و اون یکی شهرستانه شم. از اول این هفته با ماجرای طرف و فکرایی که بقیه دارن بهم تزریق میکنن و میخوان بگن زندگی آرامشه و چه جایی بهتر از این دانشگاه خراب شده شهرمون و پزشکی پزشکیه و مهم هدف آدمه رفتن رو مخم نمیتونم درس بخونم. فک کن سه روزه حوصله زندگی رو ندارم تا یازده می گیرم می خوابم. حالا که بهشون فکر میکنم میبینم اینا دارن اون پتانسیل تو من می بینن ولی نمیخوان در اوت حد رشد کنم که از لول خودشون بالاتر برم.
البته روپوش سفید شدن و اینا فقط بهانه ست..من فقط شهرت یه رتبه خفن میخوام و درس خوندن تو یه دانشگاه خفن که آرزوی بقیه باشه.
دیگه تقریبا به این نتیجه رسیدم که آدم خودش باید از زندگی خودش راضی باشه و نباید با بقیه مقایسه کنه زندگیش واسه من معنی نداره. من از اول آدم رقابتی بودم. دبیرستان درس میخوندم فقط واسه خاطر این که دهن بقیه رو صاف کنم. این مود سر خوردگی این چند ساله هم فقط به خاطر این بوده که بهترین نبودم و اسمم سر زبونا نبوده..
خلاصه همون در عجبم تو منی یا من تو ام و این داستانا..مرسی عح

نامبرده یکشنبه 9 دی 1397 ساعت 00:15

Stressed out-twenty one pilots

اینو وقتی گوش میکردم یاد تو افتادم.
نمیدونم شنیدیش اصلا یا نه.

حس کردم چه همه چی به همه چی میخوره!

بح سلام، خوبی؟ احوالات. خوش می گذره.

والا داشتم فکر می کردم چه چیزای خفن و شاخی ملت رو یاد من می ندازه. :دی

شنیدن که نه، ولی معروفه قبلا دیده بودم تیکه هایی از این ویدیو رو. الآن که دانلودش کردم حس جالبی داشت دقیق دیدنش.
والا خودم که دوست دارم جاشون باشم. شادن، غیر اینه؟

یه تیکه ش هست، میگه go back to good old days یا همچین چیزی. اون جاشه که دقیقا همه چیش داره به همه چیم می خوره. :دی

حس خوب پراکندیدی، مرسی.

نامبرده یکشنبه 9 دی 1397 ساعت 17:00

احوالپرسی چرا؟! :))))
خیلی میوت دنبال می کنیم شمارو و گرنه همچنان پیگیر و دنباله روییم ما ؛)
نشون به اون نشون که غلط نگارشی،تایپی،املایی ها رو هم میبینم اما زیر سیبیلی رد میکنم که مبادا به حس خفن اون لحظه ات خدشه وارد شه :)))

از خفونیت و شاخی خودت سرچشمه میگیره چون :دی

ذره ای از حس خوبایی که تو پراکندیدی جبران نشده جداً!

[ بدون نام ] یکشنبه 12 خرداد 1398 ساعت 20:30

(اگه حال کردین با خوندم) یعنی چی که تو پست نوشتی؟

استامینوفن پنج‌شنبه 12 دی 1398 ساعت 14:05

سلام:)امیدوارم حالت خوب باشه کیلگارا...
کیلگارا شما تایمی که می خواستی انتقالی بگیری اول انتقالی میهمان گرفته بودی درسته؟بعد چند ترم انتقالی دائمت درست شد؟کلا چیکار کردی انتقالیت دائم شد؟

سلام
مرسی مچکرم
روال که خیلی عوض شده من هزاران سال پیش انجام دادم برای این موارد قوانین لحظه ای تغییر می کند
آن زمان فکر کنم قانونش این بود که دو ترم مهمان، و بعد یا برگرد خونه ی خودت یا انتقال دایم بشو
کار خاصی هم نکردم، خیلی درس خواندم فقط و معدلم خیلی شاخ شد و موفقیت های پیشینم را از جهات مختلف فرو کردم به چشم دانشگاه :)))

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد