Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

اتمام- نتایج کنکور اعلام شد.

می گن جواب ها اومده.

مادر جان همون خواب یک ساعتی رو هم زهر مارما ن فرموندن با جیغ هایی که می کشند مبنی بر پاشوووووووووووووو جواااااااااااابااااااااااااااااااااا اووووووووووووومده.

خواستم این حس هم ثبت شه.

و من کیلگ تنها در خانه حتی جرات باز کردن سایت سازمان سنجش رو هم ندارم.

فقط به امید بی هدف نشدنم تو این زندگی و به خاطر خیلی چیزا و خیلی افراد. و ابدا به خاطر خودم.

قبلا هم گفتم دعا کنین. هرچند الان دیگه فایده ای نداره.

این نتایج لعنتی باید دیده شه. الان وقتشه.

ابدا هم وقت یخ زدن دست و پا نیست به درد نخور.

پ.ن: رتبه رو دقیقا چه جوری خبر بدم به مامانم؟ اس ام اس بدم؟ زنگ بزنم؟ اه.تف. اصلا شاید اونقدری گنده که نباید بگم به هیچ قیمتی؟ هوم؟

پ.ن2:آرام بخش رو بخورم؟ بعدا بخورم؟ نمیرم یهو تنهایی از استرس؟ کسی هم خونه نیست به دادمون برسه که... :|

پ.ن3: شما بودین کدام راه رو انتخاب می کردین از اون سه تا باکس کوفتی ورود به صفحه ی اعلام نتایج؟! :|

نظرات 5 + ارسال نظر
mehrzad سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 12:26

مرسی اژدهای مهربون:‏)‏‏)من آرامش دارم.امیدوارم آروم باشی:‏)‏‏)واسه چی میخای بری بین الملل وقتی دولتی میاری؟؟؟مشهد و شیراز دانشکده های پزشکی خوبی دارن..خوب فکر کن بعد تصمیم بگیر

شایدم قبول شم شهرستان. ولی نمی خوامش. البته حدس می زنم دانشگاه مادرا رو نتونم قبول شم. مثلا شاید جندی شاپوری ساری ای چیزی بیارم.
به هر حال همه می تونن ده کوره ی شهرستان قبول شن، نه؟!
اون قدر شهرستان ها برام بی اهمیته که درست نگاه نکردم که ببینم شهرستان قبول می شم یا نه.
صرفا یک کلام به همه گفتم که شهرستان هم قبول نمی شم که به پر و پام نپیچن بیا اینور برو اونور.

مهرزاد سه‌شنبه 30 تیر 1394 ساعت 13:46

شماره داوطلبی بهتره،هر چند تو الان رتبه ات رو میدونی:‏)‏

اول می خواستم از اون باکس برم.
بعد دیدم دقیقا نمی دونم شماره داوطلبی کدوم شماره ست.
چون کارت روی صندلی سر جلسه رو هم نیاوردم با خودم.
در نتیجه از باکس دوم استفاده نمودیم.

:) یکشنبه 17 مرداد 1395 ساعت 15:18

میدونی یکی از بزرگترین دغدغه های من رو این پست و تاریخش حل کرد؟
امیدوارم حداقل تو بفهمی چرا نباید روز اعلام نتایج سه شنبه باشه!



+چقــــــدر خوبه که وبت هست...

تو کی هستی لبخند جان؟
اون ته همچین نوشتی چه قدر خوبه که وبت هست که من حس می کنم با یه خواننده ی خاموش همیشه در صحنه طرفم. خلاصه متشکریم بابت اظهار لطف...

دغدغه ت این بود که تو چه تاریخی سازمان سنجش رتبه ها رو اعلام کرده سال ما؟ منم گاهی از این دغدغه های تاریخی پیدامی کنم.:) ولی اکثرا چون خیلی زیادن ترجیحا بی خیالی طی می کنم.

خب. متاسفانه من نمی فهمم چرا نباید روز اعلام نتایج سه شنبه باشه. نظر مرموز است. نا امیدت کردم می دانم. ولی هیچ جوره هیچ استدلالی واسش ندارم. :)) اگه دوباره اینورا اومدی و این رو خوندی (که احتمالش به صفر میل می کنه چون من همین الآنم با چند هفته تاخیر دارم تاییدش می کنم!) بگو چرا اینجوری فکر می کنی!
+نکنه منظورت اینه که چون سال پیش سه شنبه اومده و گند خورده توش، امسال دیگه سه شنبه نیاد که دوباره گند بخوره؟

:( سه‌شنبه 9 شهریور 1395 ساعت 23:15

یه خواننده خاموش ولی همیشه پیگیر...:)
نوشته هات به دل میشینه
شباهت های زیادی داشتیم...نمیدونم شاید هنوزم داریم...
نا امیدم نکردی.اتفاقا زدی توی خال!
آنفورچنتلی(!) نتایج سه شنبه اومد و خب همونطور که میشد حدس زد گند خورد توش!
دلیلش هم همونطور که گفتم شباهت های بسیار و بدشانسی ذاتی هست که توی پیشونیمون حک شده!
البته بیا تلقین کنیم ما خوش شانس ترین بدشانسای دنیاییم! :|

واو. تو دوباره اومدی... حتی فکرش رو هم نمی کردم. و چه قدر به موقع و سریع درست همین که نظرت روتایید کردم دوباره نظر دادی. یعنی این قدر همیشه پیگیرین؟ من گاهی که برای وبلاگ دوستان نظر می ذارم یه روز بعدش نمی دونم حتی نظر رو توی کدوم پستش گذاشته ام که برم جوابش رو بخونم...
راستش الآن حس می کنم با این دیر نظر تاییدکردنم دارم شانس آشنایی با خیلی ها رو از خودم می گیرم. :))
چرا من نمی تونم باور کنم خواننده های خاموش هم وجود دارن؟ :| یعنی تو آشنا نیستی؟ :(
خیلی واسم عجیب می زنه که یکی بیاد و این همه دنبالم کنه ولی من اصلا ندونم همچین آدمی وجود داره.
خب این خیلی بده که خاموش می مونین و فقط می خونین. و این خیلی ستودنیه که این بار از خموشی در اومدین.
سپاس از لطف مستدام تون.
و اینکه آره. حدس زدم ولی فکر نمی کردم واقعا خال همونی که می گم باشه. اتفاقا اوّلین چیزی هم بود که به ذهنم رسید.:))) فکر نمی کردم اینقدر خرافاتی باشی مثل من. البتّه من به خیلی از خرافاتی که همه اعتقاد دارن اعتقاد ندارم... ولی مشکل اینجاست که ذهنم برای خودش خرافات می سازه. :| یه نمونه ش همین.
به قول یکی از رفقا: "شانس مال آدم باحالاست. ما همین جوری الّابختی یه بلایی سرمون می آد تهش."
دفعه ی پیش خاموش خندان بودی الآن خاموش محزونی. چرا خب؟ همیشه خاموش خندان باشی امیدوارم.

:| چهارشنبه 17 شهریور 1395 ساعت 14:39

از بدی روزگار فعلا پوکر فیس به سر میبریم!
هر هفته تقریبا چک میکنم وبتو
خب به نظرم طبیعیه شخصیت یه آدم که شباهت زیادی بهت داره ( و تفاوت های درشتی هم این وسط وجود داره! )
رو بخوای دنبال کنی!
و خب من با نوشته های آدما ارتباط زیادی برقرار میکنم. همونقدر که وقتی یه رمان تموم میشه انگار زندگیم به عنوان یکی از شخصیت های اون کتاب تموم میشه ( گاها نقش اول نیس )و کلی غصه ام میگیره ؛ نوشته ها درگیرم میکنن
نوشته های از دل برآمده و بر دل نشسته البته :)
میتونم بهت اطمینان بدم که شناختی نسبت بهت ندارم مگر اون چیزایی که توی وبلاگت نوشتی :)


+به نظر من دیر تایید کردن هرچند جالب نیس ولی آدمایی که جذب نوشته هات میشن رو ازت نمیگیره!

++ ذهن باشعور من:| دنبال کشف رابطه هاس...رابطه روزای بد و این سبک خزعبلات کم ارزش!( بی ارزش نیست هنوز برام! ) منم خرافات زیادی رو باور ندارم :)

پوکر فیس خوبه. خیلی خوب تر از ناراحت یا عصبانی. حتی می شه معنیش رو گذاشت اون قدر احساس در هم برهم که نمی دونی کدومش رو نشون بدی و ترجیح می دی با هم قاطی شون کنی تا بشه یه خط صاف و ساده. :|
البته من نگرانی ای بابت شناخت نداشتم، بیشتر اون قضیه ی خاموش موندن برام جالب بود. وبلاگ هایی بودن که بنا به شرایط سکوت اختیار کردم... ولی خیلی کم. به اندازه ی انگشت دست. و چون خودم تا حالا خیلی خواننده ی خاموش نبودم، خیلی واسم باحاله که بلاگم خواننده ی خاموش داره.

+دیگه مشکل دیر تایید کردن حل شد. :))) از این به بعد مشکلی داریم تحت عنوان دیر جواب دادن. :{

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد