Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

ما رو باش رو دیوار کی داریم یادگاری می نویسیم!

کیلگ- استاد؟ می تونم یه سوال بپرسم؟

استاد- بله.

کیلگ- اگه یه نفر رشته ی کامپیوتر رو بی نهایت دوست داشته باشه ولی بر حسب اتفاق نتونه تو دانشگاه ادامه ش بده چی کار می تونه بکنه؟!

استاد- اصلا نمی فهمم چی می گی!

نفر سومی می گوید: منظورش اینه که زورش کنن بره پزشکی ولی خودش نرم دوست داشته باشه!

استاد- بهش پیشنهاد می کنم همون پزشکی رو ادامه بده. کم کم یادش می ره چی رو دوست داشته قبلا!


تو دلم می گم- این که شد پاک کردن صورت مساله!


استاد- نمی تونی روشی پیدا کنی که به اندازه ای که المپیاد کامپیوتر ارضات می کرد، ارضا شی. بچه های پزشکی همین جوری موهاشون رو می کَنَن دونه دونه بس که باید چرت و پرت حفظ کنن. برو سینما یادت می ره.

کیلگ حرفا ی بیشماری که به زبانش هجوم می برند را به زور قورت می دهد و خیلی سریع می گوید:

باشه، ممنون.



+واقعا یکه خوردم از حرفت. اگه تو واقعا معلم یا استاد بودی هر جوری شده یه راهی می نداختی جلو ی پای از راه خسته ی من. فکر کردی نمی دونم یه معلم واقعی چه حسی داره وقتی اون عطش دانستن رو تو چشمای شاگردش می بینه؟! معلم نیستی. اگه هم هستی من رو شاگرد خودت نمی دونی.

کل روز رو تو ظهر گرما تاکسی به تاکسی نکردم اونم در حالی که اولین روزه ی ماه رمضانم رو با کلی فکر و چالش و اما و اگر گرفتم، تا تو تهش بهم بگی: راهی نیست. دور بزن. من اومده بودم ببینم از بین راه هایی که تا الان پیدا کردم کدوم بهتره!


می دونم که یه راهی هست. و پیداش می کنم. چه با کمک معلم نما هایی مثل تو چه بدون اون ها!

نظرات 20 + ارسال نظر
مهرزاد دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت 15:04

چرا سعی نمیکنی از پزشکی خوشت بیاد؟؟؟اونقدرام که تو فکر میکنی بد نیست...
+جدا بهت گفت بر سینما یادت میره؟؟:)))

من از پزشکی بدم نمی آد. بی تفاوتم صرفا! چون دلم می خواد خاص باشم. و پزشکایی که می بینم اون حس خاص بودن رو به من القا نمی کنن!
حتی به خیلی از رشته هاش واکنش نسبتا خوبی نشون دادم!
مثلا ژنتیک که اتفاقا خیلی هم به المپیادم ربط داره و تجربی ها غبطه می خوردن که تو چه جوری ریاضی بودی و الان سخت ترین مبحث زیست رو از ماها بهتر بلدی! :))
بحث سر اینه که یه ماهی اقیانوس رو دیده.
آیا باز میتونی تو تنگ نگهش داری؟! :(
نمی تونم اجازه بدم علاقه م رو کور کنن. اولش هم که اومدم قاطی تجربیا خودم رو با این وعده راضی کردم که هر طوری هست نذارم رویای نوجوونیم پوچ بشه.
جدا بهم گفت برو سینما یادت میره! :|

Bluish دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت 15:48

کیلگ من خیییییییییلی وقت پیش یه جایی خونده بودم اگه رتبه ی کشوریت زیر 500 باشه میتونی دوتا رشته بخونی. اگر نرم افزار سراسری نشد، کنار پزشکیت، توی دانشگاه آزاد شاید بتونی نرم بخونی همزمان...

وااااای نه بلو.
اون مال رشته های علوم پایه ست. ریاضی محض مثلا! :((((
ای خدا ی من.
تازه من با اون گندی که تو کنکورم بالا آوردم معلومه که تو کشور زیر 500 نمی شم!
تو منطقه ش هم شک دارم تازه :((((((((((((
ای وای.
از همه جا رونده و مونده.
:((((
ای وای.
:((((

Bluish دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت 16:02

نه ننوشته بود علوم پایه.
پارسال بود یا دوسال پیشو نمیدونم، یکی از تک رقمیای ریاضی میگفت میخواد همزمان برقو عمران بخونه فک کنم. هرچی بود علوم پایه نبود.
حتمن یه راهی هست.

کیلگ به خاطر رتبه ت نگران نباش چون دیگه دست تو نیست. ایشالا رتبت بهتر از این حرفا میشه...

این جوری هم دیدم المپیادیا می خونن.
مثلا مهندسی نفت رو معمولا برقی ها ی خفن دو رشته ای می زنن.
یعنی فکر کنم این طوریه که یا علوم پایه یا از رشته های مربوط به کنکور خودت. (البته رشته های علوم انسانی رو هم شنیدم که میشه! صحتش رو ن م دانم!)
مثلا شاید احتمالش باشه یه تجربی بتونه پزشکی رو با بینایی سنجی دو رشته ای کنه. تازه اینم خیالات منه تا حالا موثق نشنیدم.
بدبختیم اینه که رشته هایی که می خوام تو دو تا مسیر کاملا جدان. یکی رو از کنکور ریاضی می شه رفت یکی رو از کنکور تجربی.
واقعا تو دوراهی موندن بد دردیه. امیدوارم واسه شماها دیگه پیش نیاد...
دعا کن اون راهه رو به موقع پیداش کنم. نه وقتی خواستم بمیرم و پیر شده بودم. چون می دونم که هست. فقط پیدا کردنش... :|

Bluish دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت 16:04

ببخشید ناراحتت کردم...
بیخیال. اصلا به رتبه فکر نکن...
معذرت میخوام یادت انداختم.

مشکلی نیست. بالاخره باید بفهمم حال این روزای الانم فیکه!
هر چی زود تر قبول کنم بد بختیم رو برای خودم هم بهتره.
البته اینم هست که کلا خودم هم عرضه ندارم از بحثش بکشم بیرون!
مثلا با دوستان قرار می ذاریم که وقتی حرف می زنیم درباره ی کنکور نباشه... بعد یک ساعت می گذره می بینیم به غیر از کنکور حرف دیگه ای نزدیم.

mehrzad دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت 16:57

اصلا تا حالا به این فکر کردی کدوم رو بخونی ب نفعته؟؟؟(بدون در نظر گرفتن احساساتت)مسلما والدین و استادت یه چیزی میدونن که اصرار دارن پزشکی بخونی.اصلا تا حالا سعی کردی دلیل اصرارشون رو بفهمی کیلگارا؟؟؟؟

مسلما جواب کلیشه ش اینه که پدر و مادر و معلّم از من بزرگ ترن و یه چیزایی تجربه کردن که من نکردم و بهتر از خودم می دونن چی به نفعمه و موفقیتم رو می خوان و هوار تا حرف کلیشه طور دیگه.
جواب خودم ولی...
نه. واقعا نمی تونم درک کنم که چرا بزرگ ترا هیچ وقت هم رای با من نیستن. از طرفی جربزه ش رو هم ندارم که پای حرفای خودم وایسم و تهش بگم خب این تصمیم خودم بود تا تهش هستم. دلیل اصرار هم یه چیز بیشتر نمی تونه باشه. وضع خوشگل جامعه مون. من الان اگه ایرانی نبودم مجبور نبودم این همه سر موضوعات پیش پا افتاده ای مثل این با فلانی و بهمانی چونه بزنم تهش هم اعصاب خودم و همه رو خط خطی کنم!

[ بدون نام ] دوشنبه 15 تیر 1394 ساعت 21:03 http://algorithmic.blog.ir/

خب آدم عاقل نمیره تجربی. بعدم استاده دروغ گفته چون تا جایی که من یادمه من هیچ وقت یادم نرفت چی را دوست دارم. در این لحظه به نظرم بری یک رشته‌ی بین رشته‌ای بهتره. برعکسش را بلدم که میشه بیوانفورماتیک و مهندسی پزشکی ولی بلد نیستم اگر تجربی باشی باید بری چه رشته‌ای که شبیه ریاضی باشد. خودت تحقیق کن.
حقیقت داستان این است که آدم هر جوری زندگی کنه همون جوری بقیه زندگیش را می‌کند. من یادم است خیلی جدی نمی‌خواستم کامپیوتر را بزنم چون فکر می‌کردم خیلی غرق میشم تویش. ولی چیزی که من نمی‌دانستم این بود که از قبل بهش معتاد بودم و اگر نرفته بودم بدبخت می‌شدم.

اول عرض کنم که در چندین روز آتی مزاحم شما می شویم یحتمل.
چون دقیقا یک سری سوال خیلی مهم تو ذهنم هستن و دارن من رو تا مرز دیوانگی و فرزانگی پیش می برند که اگه افتخار بدید فکر می کنم تا حد خیلی خوبی بتونم ازتون راهنمایی بگیرم!
منظور از آدم عاقل آدم عاقلی مثل من که به رشته های ریاضوی گرایش داره بود یا هر آدم عاقلی؟! :|
من همون لحظه ای که اون بحث فراموش کردن رو شنیدم از مغزم پرتش کردم بیرون! چون می دونستم اگه قرار بود یادم بره همون اول راهنمایی که کیو بیسیک خوندیم و هیچ چی حتی از المپیاد نمی دونستیم پی این موضوع رو نمی گرفتم.
البته شما رشته تون خب همون کامپیوتره و بدیهتا نباید هیچ وقت یادتون بره! هرچند در مورد من احتمال کم رنگ شدن هست ولی فراموش کردن هرگز.
قبول دارین که رشته ها ی بین رشته ای یا شناور کلاس خیلی کمی دارن؟ و نسبتا نو هستن؟ و در آمد خیلییییی کم تری هم دارند؟ و اگه می خواستم اونا رو بزنم ترجیحا همون رشته های ریاضی فیزیکی و مهندسی رو می زدم که آینده شون تامین تره تو کشور (فوق پیشرفته!) ما...! من رو به قصد پزشکی صرف شوت کردن تو زمین تجربی ها!
ولی از بیو انفورماتیک خوشم اومد. درباره ش می رم یکم تحقیق می کنم. هرچند معلومه که کسی نمی ذاره تو همچین رشته ای تحصیل کنم!

ماریه سه‌شنبه 16 تیر 1394 ساعت 09:53

سلام.امروز به وبت برخوردم و خوندمت.راستش تعجب میکنم که هنوز هم کنکوریها به اجبار خانواده رشته میزنن نه به علاقه خودشون !!!!!!!!
فکرمیکردم دورانش گذشته و الان دیگه کسی نمیتونه به جوونا بگه از کدوم راه برو...بگذریم ،هنوز وقت داری ..نگذار آرزوهات تو دلت بمونن..هرکی اینراهو رفته پشیمون شده...اونم پزشکی که عملا تا سن 37-38 سالگی باید تخصص و طرح بگذرونی..و تازه چهل سالگی ببعد هست که میتونی نتیجه عملی اش رو ببینی و از زندگیت لذت ببری....
موفق باشی..
راستی چه اسم سختی داری..کیلگ..ها..رااا

کی گفته دورانش گذشته؟
اتفاقا دورانش همین الانه الانه!
تو مدرسه ی خودمون بدون اغراق بالای 15 نفر اجباری اومدن تجربی.
و جالب اینجاست که همه هم از بچه های خفنمونن! :|
کیلگارا هستم البته...!
گفتنش خیلی راحته... نذار آرزو هات تو دلت بمونن. ولی می شه یه نفر از صد نفری که این حرف رو بهم می زنه یه راهی بندازه جلوی پام که آرزو هام تو دلم نمونن؟! صرفا این حس بهم القا می شه که همه دارن شعار میدن.
سپاس.

mehrzad سه‌شنبه 16 تیر 1394 ساعت 13:22

خب شرایط جامعه رو هم باید در نظر گرفت کیلگ..اما امیدوارم اون چیژی که در آخر ب نفعته همون بشه:‏)‏‏)‏‏)‏

:)))
بی خیالش اصلا.
تهش که قراره بمیرم! :)

مهرزاد سه‌شنبه 16 تیر 1394 ساعت 15:08

نه اینکه بقیه اصلا قرار نیست بمیرن:|
+تو که یه سال تو رشته ی کسل کننده ی تجربی درس خوندی و تلاش کردی بهتر نیست همین رو ادامه بدی؟؟؟؟خودتم که میگی از بعضی از رشته های تجربی بدت نمیاد

شاید مسخره ولی جدیدا به هر مشکلی این جمله رو می گم خود به خود حل می شه. تهش که قراره همه مون بمیریم!!!
من که دیگه تن دادم به تقدیر شومم. :|
صرفا نمی خوام یادم بره که یه زمانی دنیام یه چیز دیگه ای بود. اینکه چی رو دوست داشتم. اینکه با چی واقعا حال می کردم. این همه مطالبی که الان خاک خوردن تو مغزم و دارن می رن به سمت فراموشی. نمی خوام پاک بشن. وگرنه ما که دیگه کار از کارمون گذشته داغ روپوش سفید شدن رو خیلی وقته زدن پشت دستمون.

پیرامید سه‌شنبه 16 تیر 1394 ساعت 15:09 http://lifeformyself.blogsky.com

بیا پیش من راه حل هاتو بگو بهترینشو با هم انتخاب کنیم... ولی خداوکیلی با رفتن به رشته ای که علاقه ات نیست خودتو بدبخت نکن... تو وقتی می دونی عشق و علاقه قلبی ات چیه چرا باید تسلیم بشی؟

جالبه. انتظار این حرف رو دقیقا از استادم داشتم! :)
هر چند راه های چندان جالبی هم نیست. فقط یه جور فرار از چیزی که داره با سرعت میاد سمتم...
هورا! مزاحم می شم حتما. چون واقعا حس می کنم کسایی که هنوز در حال لمس کردن این رشته هستن خیلی بهتر از این استاد فسیل شده م می تونن کمکم کنن.
به یه دوست دیگه ای هم گفتم. گفتنش راحته. در عمل چی؟ چه جوری می شه با این شرایط تسلیم نشم؟

مهرزاد سه‌شنبه 16 تیر 1394 ساعت 17:16

کیلگارا فکر نمیکنی این علاقه ای که نسبت به مهندسی داره بخاطر اینه که میخای خودتو از اطرافیات متمایز کنی؟؟؟؟؟؟؟

می خوای بری روان شناسی بخونی دوست گرام؟! :O
راستش تا حالا رو نکرده بودم. اعتراف تلخیه ولی خودم هم ته دلم خیلی وقته که ازش خبر دارم. :{
اکتفا می کنم به جمله ی خشک و خالی زیر:
بله.

[ بدون نام ] سه‌شنبه 16 تیر 1394 ساعت 19:42

اره خ ی ل ی به روانشناسی علاقه دارم:)
کیلگ 40سال دیگه واست مهم نخواهد بود که رشته ای رو خوندی که بقیه ی اعضای خونوادت نخوندن بلکه فقط اسایش و رفاه زندگیت برات مهمه...انتخاب شغل چیزی نیست که ادم بخاد فقط به علاقه اش توجه کنه و باید همه چیز رو در نظز بگیره...

"خیلی" ه از زیر فیلترینگ رد شده؟ :)))
اوه چقدر امید به زندگیت بالاست.
چهل سال دیگه؟ اووووف.
تصورش هم محاله.
دقیقا با همین استدلال ها هم خرم کردن بیام تجربی. اشتباه هم نیست. همه تون حق دارین. ما هم که قبول کردیم از یه راه مطمئن ولی خسته کننده بریم به سمت چهل سال آینده ای که معلوم نیست کی مرده ست و کی زنده. ولی بازم نمی تونم که بذارم یادم بره. حس می کنم عمرم تلف شده تو کل این چندین سال تحصیلم اگه یه طوری یه روزی یه جایی یه کار مرتبط با کامپیوتر و نرم افزار نداشته باشم.

آبان پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 00:19 http://saatsheni.blogsky.com

فیلم خوب چی سراغ داری؟! :/

:/

ما خیلی اهل فیلم نیستیم. کلا هرچی تلویزیون بذاره عین بچه های خوب نگاه می کنیم.
ولی یه دوستی بهم who I am یا یه چیزی تو همین مایه ها رو معرفی نمود. هنوز خودم وقت نکردم ببینمش...

آبان پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 00:20 http://saatsheni.blogsky.com

برای سینما منظورم بود! :دی

:)))
آهان.
ما ضریب گیرایی مون به دشت پایینه.
در لفافه سخن نگویید که محال است بفهمیم. :)))
راستی منتظرم ببینم کی به اسفند می رسی! :{

عربگری پنج‌شنبه 18 تیر 1394 ساعت 00:55 http://500sal.blogsky.com/

سلام
1- درسته که میخوای متفاوت باشی تو رو به خدا این ترتیب کامنتاتو عوض کن قدیمی بالا باشه جدیده پایین. به دلیل متفاوت بودنت نخوا که دیگرونو عذاب بدی هی بالا برن بیان پایین!
2-معمولا دختر خانوما تا دانشگا نرفتن وسواس رشته خوب می گیرن ولی اگه یه شوهر خوب گیرشون بیاد قید تمام رشته دلخواهشونو می زنن. ولی اگه اون سوار سفید هنوز نیومد تو هر رشته قابل دسترس تحصیل می کنن و می بینن این رشته همون رشته ای بوده که قلبا دوسس می داشتن.
این درخت تو قبل دانشگاه و بعد دانشگاه هر شاخه ش دهها شاخه میشه! و بعد چش باز میکنن و می بینن بقدری پیر شدن که دارن فارغ التحصیل میشن
این قضیه در مورد پسرا بسیار دردناکه بخصوص که اگه رشته دانشگاشونم ریاضی باشه. آخ بازم یادم اومد!
3-(بخش جدی و تراژیک کامنت)
برای آدم مهم شدن دانشگاه رفتن لازم نیست مگر اینکه مهم بوده باشی بعد دانشگاه بری! برای معروف شدن هم همچنین.
دانشگاههای ما از این رو از جانب نظام تمام آمال تبلیغ می شن که همه جوانان را بریزن اونجا و از 4 تا 12 سال عمرشونو که بهترین قسمتشه اونجا بزارن تا وقتی به خود بیان ببینن تمام جوانی شون رفته و دیگر خطر انرژی شون برای دولتی که هیچ شغلی براشون پیش بینی نکرده دشارژ شده، فرتوت بیرون می آن و تازه به دنبال کار و همسر و زندگی می گردن دقیقا در وضعیت قبل از دانشگاه، منتها با کوهی از ادعاهایی که دیگر برگشت پذیر هم نیست درست مثل عمر هدر رفته شون.
بیائید دکترهایی را ببینید که برای استخدام در آموزش و پرورش یا امور دفتری ادارات چگونه بال بال می زنن و قبول نمی شن با ماهی 1.600.000 حقوق.
در حالی که اگه حتی از اول به دنبال واردات فندک چینی هم می رفتن یا صادرات خربزه، الآن یکی دو میلیارد سرمایه داشتن.

1- این کاملا سهوی بود. :)) هیچ ربطی به اون طبع متفاوت گرای من نداشت. خودم استفاده ای نمی کنم از اون صفحه ی نظرات و از توی منو ی دسترسی کامنت ها رو می خونم. لذا لازمه اگه واقعا چیزی اذیتتون می کنه گوش زد کنید! درست شد.

2- معلمی داشتیم که می فرمود: آدما بعد از یه مدت که بگذره یه حس علاقه به شرایط فعلی پیدا می کنن و یادشون میره یه زمانی چی تو ذهنشون بوده و چه قدر از آمال و ایده هاشون عقبن. یعنی شما از یه نون خشک فروش هم بری بپرسی از زندگی ت راضی هستی و آیا اگه دوباره ری لودش کنن تو همین مسیر میری؟ جواب می ده که: یه لقمه نون بخور نمیری داریم، زندگی مون هم سخته ولی خیلی دوسش دارم! بعد جدا از همه ی اینا بحث من ربطی به وسواس رشته ی خوب نداره. بحث وسواس رشته ی دلخواهه. ولی مسلما من چون به زور دارم می رم پزشکی دیگه تا آخر دوران تحصیلم به غیر از این بار این دغدغه ها رو نخواهم داشت. چون قراره به سمتی سوق داده بشم که فقط پدر و مادرم می خوان. نه بیشتر. پس هر چی اونا بگن بی چون و چرا پذیرفته می شه بدون فکر به این مقوله ها.

3- تراژیک یا تراژدیک؟ فرقی دارن؟ کدوم منسوخه؟ یا آیا هر دو درستن؟! تو اینترنت هم هر دوتاش هست. چیزی دستگیرم نشد.
جدا پاسخی مقابل این بخش تراژدیک ندارم! حرف دل من نیز همینه.
گاهی حس کردم حتی برای پرت کردن حواس جوانان از اوضاع مملکت این نظام پیاده سازی شده. از کودکی تا زمانی که دیگه کار از کار جوانان گذشته باشه. تا زمانی که دیگه مطمئن بشن کسی تو کارهاشون سرک نمی کشه و دخالت نمی کنه. که مدام سرشون گرم باشه به مقوله ای به اسم درس. درس هایی که قریب نزدیک به کلشون ابدا تو کار نهایی ای که فرد گیرش میاد تاثیری نداره. تلف کردن عمر صرفا! تا اون جایی که یه پزشک درآمد میلیاردی داره ولی وقتی سوالای کنکور امسال رو گذاشتم جلوش زیستش شده منفی چهار درصد!
تحقیقات تمام شد. تراژیک خیلی مصطلح تره. ولی تراژدیک هم به کار برده می شه.

یوسف جمعه 19 تیر 1394 ساعت 00:22 http://singinginthewind.blogsky.com/

سلام کیلگارا، منم فک میکنم یه رشته ترکیبی یعنی میان رشته ای بخونی میتونی به هدفت نزدیکتر بشی، البته اینجور رشته ها معمولا سخت تر از رشته های دیگه هستن.
یه راه دیگه اینه که یه رشته رو تو لیسانس بخونی و تو ارشد تغییر رشته بدی.

راه اول: نمی ذارن دور بری هامون. وگر نه من خیلی یه رشته ای مثل بیوتک یا بیو انفورماتیک که یکی از خواننده هام بهم معرفی کرد رو می پسندم. هرچند هیچ ایده ای هنوز درباره شون ندارم. ولی حسی که پشتش هست یه حس خوبیه. :>
راه دوم: اگه هم دور و بری هامون بذارن تصمیم خودمون رو بگیریم رشته های لیسانس تجربی کاملا چرت هستن و همون بهتر نخونیشون. نه این که بخوام به سخره بگیرمشون. ولی حداقل انتظاری نیست که از خودم دارم. باز اگه ریاضی بودیم حرفی برای لیسانس باقی می موند!

آبان جمعه 19 تیر 1394 ساعت 16:16 http://saatsheni.blogsky.com

کیلگارا فکر نمیکنی کامنتا از پایین ب بالا باشه بهتره؟!
فکر کنم بلاگ اسکای پیش فرضش همینه...

قبلا همین بود.
بعد یه دوستی نظر داد که اصلا راحت نیست و هی باید از پایین صفحه اسکرول کنی بری بالا بعد دوباره برای نظر دادن برگردی پایین.
سیستم بلاگفا هم از بالا به پایینه البته.
خلاصه این که من ماندم چه کنم! :)

آبان یکشنبه 21 تیر 1394 ساعت 02:09

به حرف من گوش کن خب! :دی

ولی خب خودت دوست داری میری وب این و اون چطور باشه؟

+ به خارج زندگی کردن فکر میکنی؟

من که برام فرقی نمی کنه چون اصلا از اون قسمت استفاده نمی کنم!
حالا نمی شه هم رای بشید یه جورایی ما رو هم تو معذوریت قرار ندید؟
خیلی هم استبدادی می تونم بگم که اول اوشون گفته بود. :|
می شه نظر سنجی هم برگزار کنیم و دموکرات بشیم البته! نظر؟
چشم های خودم به همون دیفالت بلاگفا بیشتر عادت داره. هر چند اصلا پیش نمیاد چندان کسی رو کامنت بارون کنم که بعدش بخوام ترتیب رو چک کنم. یه کامنت می دم ولی خیلی طولانی طور...
+بیشتر از اون چه که فکرش رو کنی. ولی نه به عنوان ابزاری که بذارن به این وسیله برم دنبال رشته ی دلخواهم... :| چون می گن شایدیه. پس فایده نداره.

آبان چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 22:17

پس اول ایشون گفته بودن :|
خب کامنتا ترتبشون همون بود ک میخوام
یعنی قبل از اینکه عوضش کنی من بیام بگم از پایین ب بالا باشه آخه؟! :/
میشه نظرسنجی گذاشت ولی آیا این اونقدر اهمیت داره که شرکت کننده ای داشته باشه؟!
من که میدونم عوضش نمیکنی پس مقتدرانه خودم رضایت میدم! :دی

+ چی شایدیه؟
درباره ی شرایط و هزینه هاش تحقیق کردی؟
اگه ریاضی بودی... یعنی اگه ریاضی بودی... واسه دکترا اپلی میکردی خوب میشد...

یه چیزی بگم؟ جدا حس می کنم باهوشی بی اغراق!
خودم تا حالا به اینش فکر نکرده بودم که تو نیازی به اعتراض نداشتی.
و می رسیم به اون ضرب المث معروف که می گوید تا با کفش های کسی راه نرفتی راه رفتنش را قضاوت نکن.
آره اهمیت داره. چون خودم عموما تو هر کوفتی جزو اقلیت ها بودم همیشه سعی می کنم اقلیت ها رو گوشه ی چشمی داشته باشم بهشون!
خلاصه اینکه خیلی خوشحال میشم اگه یه راهی بندازی جلو ی پام واسه این مشکل!
این وبلاگ رو راه انداختم تا یه سری آدم حرف هام رو بخونن. پس قطعا اهمیت داره نظرا واسم.
خودم دو راه در ذهنم هست:
1) نظر سنجی. تازه خیلی گزینه ی خوبی هم هست. من تا حالا نظر سنجی نذاشتم رو این وبلاگم. خیلی واسم جالبه و جدید. یه چیزی هم یاد می گیرم. هر چند حدس می زنم بازنده شی. اقلیت ها همیشه گناه دارن. حتی اگه حرفشون درست باشه هم مجبورن تو نظر سنجی با طناب بقیه برن تو چاه!!! :دال
2) به صورت فصلی یا شیفتی هی عوض می کنیم حالت رو که نه سیخ بسوزه نه کباب! البته در این حالت هم داد اونایی که تا حالا تو دعوا نبودن در میاد! بعد می شین سه جناح و من بد بخت می شم رسما :))
یه مورد تازه هم به ذهنم رسیده:
3) ملتمسانه رضایت مقتدرانه ت رو پذیرا باشم. هوم؟

+رفتنم به خارج. شخصیت متناقض خودم رو نمی تونم در مورد این مقوله پیش بینی کنم.
تحقیقی انجام ندادم. اطلاعاتم در حد استادام هست که همه شون معمولا بعد ارشد اپلای می کنن می رن. یه چند تا همسایه و آشنا هم هستن که اطلاعات مفیدی ارائه کردن.
پولش رو هم که حس می کنم مشکلی نباشه. البته حسم اینه. شاید واقعا اونقدرا هم پول نداشته باشن مامان بابای ما.
می دونی این جمله ی "اگه ریاضی بودی" داغ عجیبی رو زنده می کنه تو دلم. دوست دارم تغییرش بدم به : "اگه می ذاشتن ریاضی بمونم و تو زندگیم دخالت نمی کردن!!!"
البته همین الانم فکر کنم اونقدری رزومه جمع کرده باشم که کافی باشه برای ورود به کالج های اونجا و تهش یه سال درس خوندن و ورود به دانشگاه. ولی گفتم که از نظر روانی باش مشکل دارم. یه لحظه می خوام بکنم برم از این مملکت هردنبیل. یه لحظه دلم نمیاد به گذشته هام پشت کنم و همه چی رو ول کنم. نظر جد و آباد هم بماند یک طرف که کلا و عمرا بذارن بچه ی ترگل ورگلشان در این سن تنهایی بره اون ور آب!!! :|
ای کاش از اوّلش اون ور آب به دنیا میومدم.

Fatima پنج‌شنبه 16 آذر 1402 ساعت 20:08

استاد ام استادای قدیم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد