Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

یه آهنگ انتخاب کن و بهش گند بزن

پارسال این موقع دقیقا زمان اعلام نتایج مرحله دوم بود و من تنها کاری که در مقابل اعلام نتایج نشون دادم گوش کردن به sun is up از inna  و اون آهنگی که جنیفر لوپز برای جام جهانی خوند، بود!

می شه گفت بعد از اون زمان دیگه از این دوتا آهنگ متنفر شدم. چون تمام صد باری که گوششون می کردم به قبول نشدن تو المپیاد فکر می کردم. الان نا خود آگاه وقتی میشنوم شون بدبختی هام برام تداعی می شه.

اما امسال،

آلبوم نگاه از محسن یگانه رو تدارک دیدم برای اعلام نتایج کنکور.


+میبینی کیلگ؟ قرار بود تو 18 سالگیت گریه نکنی!!! نه؟! حالا 18 سالگیت می شه پر گریه ترین سال عمرت. با وجودی که هنوز نصف بیشترش هم مونده!!!! پتانسیلش رو دارم با آهنگای ساسی مانکن هم گریه کنم. عین هنر پیشه های سینما که دو سوته اشکشون میاد.

نظرات 6 + ارسال نظر
Bluish جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 20:11 http://bluish.blogsky.com

کیلگارا عایا میخواهی یک پند خواهر بزرگانه رو از من پذیرا باشی؟
از الان تا اعلام رتبه ها، بهترین تایم برای خوشگذرونی و بیخیالیه. دو تا دلیل دارم:
1-اگر قراره ناراحتی کنی، وقتی رتبه ها میاد، به اندازه کافی وقت برای ناراحتی هست و اونموقع باید ناراحتی کرد نه الان.
2-بهرحال یه اتفاقی بعدش میفته، یا میری دانشگاه، یا به خاطرِ پزشکیِ یه دانشگاهِ تاپ میمونی پشت کنکور که در هر دو حالت، دیگه فرصت برای لذت بردن از تابستونت توی سن 18 سالگی نخواهی داشت.
3-خیلی ها سر کنکور گند میزنن. خیلیاااااااااا.میفهمی خیلی توی این جمله ینی چی؟ ینی خیییییلییییی. یعنی ممکنه اون گندی که تو از نظر خودت زدی، اصلا جلوی گندهای دیگه ی رتبه های دو رقمی و اینا به چشم نیاد و تو رتبت از خیلی از دو رقمی هایی که بزودی خواهی شناخت بهتر شده باشه. اوکی؟ اون موقع است که حسرتِ این روزا رو میخوری که با غصه سپریشون کردی.

به جای دو تا، سه تا شد. فکرکنم منظورمو تونسته باشم یکمی بیان کنم...
کیلگ الان وقت این نارراحتی ها نیست. لااقل به این شکلی که تو داری ناراحت میکنی...
یادت باشه "هرچی که باید اتفاق بیفته، میفته"...

بلو باورت می شه این دلایلی که آوردی رو تو این مدت از چند نفر شنیدم؟! بزرگ کوچیک پیر جوون دوست غریبه تو خونه تو بیرون همه جا! حتی از مادربزرگ مامانم!
معقولانه ست. مورد سه ش که اصن به خودم اثبات شده. بار ها بار ها و بار ها سرم اومده که هی حسرت خوردم بعد دیدم واسه هیچ و پوچ بوده. دینی نهایی پارسالم که اولین امتحان بود تهش بیست شد و بقیه شون خراب شد به خاطر حسرت خوردنای من.
ولی شخصیت گند منه دیگه. اگه قرار بود پند بگیره می گرفت تا الان. یعنی حتی خودش هم می دونه و با خودش لج می کنه!!!
اون تیکه ی اولین و آخرین تابستون 18 سالگی جدا وسوسه انگیز بود. جدا. خصوصا واسه منی که فوبیای گذر زمان دارم.
هر چی باید اتفاق بیفته میفته ولی من دیگه تلاشی نمی کنم واسه چیز هایی که اول و آخرش باید اتفاق بیفتن و من توشون هیچ تاثیری ندارم. از این به بعد می خوام نگاهشون کنم فقط ببینم تا کی حوصله دارن اتفاق بیفتن! :{

[ بدون نام ] جمعه 29 خرداد 1394 ساعت 22:49 http://algorithmic.blog.ir/

گریه نداره زندگی یک دنباله از شکست‌هاست و آدم باید هر بار بهتر شکست بخوره. حتی آدمی که توی المپیک هم مدال میاره حتی اگر اول هم بشه ممکن است رکورد سالهای قبل را نشکسته باشد و از نظر خودش شکست خورده باشد.
فقط اینکه شکست هم مثل زیبایی یک کمیت نسبیه. :))
من هم دکتری قبول نشدم ولی ننشستم مثل تو عزا بگیرم و دارم یک مقاله‌ی دیگر می‌نویسم. یادم است تابستان بعد از کنکور هم نشسته بودم ای‌سی‌ام کار می‌کردم!
این قسمت هنرپیشه خیلی جالب بود. من هم همه‌اش به این فکر می‌کردم که اگر هنرپیشه بودم چقدر راحت می‌توانستم گریه کنم. :))

قصد ندارم خاطرت رو مشوش کنم. کامنت قشنگی بود.
از همون حرفای قشنگی که قبلا خودم هم می زدم. زیاد هم می زدم.
اون جمله ی شکست نسبی ه رو هنوز قبول دارم.
ولی دیگه این پنبه ها رو تو گوشم فرو نمی کنم. المپیک من تموم شده. دیگه هم توانی ندارم واسه ی شروع دوباره ش.
فقط منتظرم ببینم کی میمیرم.
چون ته ته ته ته همه چی مرگه دیگه!
منم انتظار همون پایان رو می کشم از این به بعد.
فکر کد فورسز کار کردن افتاده بود تو ذهنم یه زمانی. یا حتی ادامه دادن برنامه نویسی علی رغم زوری که بهم تحمیل شد و نذاشتن ادامه ش بدم. از این مدرک ها که ماکروسافت می ده... کمی براش جست و جو کردم. ولی صرفا در حد نوک زدن و سرگرم شدن. نه جدی. باورم نمی شه که الان حوصله ی همونا رو هم ندارم. حوصله ی کاری که زمانی عاشقش بودم و شاید هنوز هم باشم.

راستی بسی دلتنگ شما بودیم. چندی بود تشریف نمی آوردید این کلبه محقر خودش هم می دانست چیزی کم دارد.

عربگری جمعه 5 تیر 1394 ساعت 00:08 http://www.blogfa.com

سلام
ما که وبلاگمون به فنا رفت و فعلا نمی تونیم میزبان دوستان باشیم تا شاید چند روز دیگه مستأجر یه بلاگ مطمئنی بشیم
هر چند که متن و کامنت های همه این چندین سالو دارم ولی با کدوم وقت و حوصله میشه اونارو مجددا و دونه دونه به هم تسبیخ کرد.
من هم گاهی میتونم فکر کنم که تخریب سیستم های بلاگفا یه توطئه فقط واسه نابودی وبلاگ من بوده ولی این هم که چی؟
اصلا کی ککش میگزه که ما چیستیم و کیستیم؟
اینو واسه این گفتم که جمله ای که واسه بچه هام میگم واسه تو هم بگم چون تو هم لایقش هستی
«هیچ کس و هیچ چیز لیاقت اشکهای تو را ندارد آن هم که دارد هرگز راضی به اشکهای تو نیست»
نمی دونم بیان مال کیه ولی معقولانس.

حتما وقتی اسباب کشی نمودید اینجانب را بی خبر نگذارید!
فقط درست در جریان نیستم که چی شده که وبلاگتون به فنا رفته؟ چون به شخصه چند تا وبلاگ بر روی بلاگفا داشتم و الآن که چکشون کردم هیچ کدوم مشکلی ندارند.
ولی این رو هم در گوشی بگم که دیگه تا عمر دارم وبلاگ های دوست داشتنی م رو روی بلاگفا پایه ریزی نمیکنم.
یحتمل بزرگ تر هم که شدم می رم یه دامنه برای خودم می خرم از این همه دنگ و فنک می کشم بیرون خودم رو.
یه زمانی یه وبلاگ داشتیم یه نامردی اومد هکش کرد و همه ی پست هاش رو پاک کرد. تهش بلاگفا چی کار کرد واسمون؟ هیچ چی! به معنای واقعی کلمه هیچ چی! دود شد رفت هوا. یه وبلاگ پنج ساله ی توپ! همه ش پوچ شد.
نسخه ی پشتیبان هم فقط شامل مطالب بلاگ می شد. در تعجبم که چه جوری نسخه ی پشتیبان شما کامنت ها رو هم در بر می گیره! شایدم یه تنظیماتی هست که من بی خبرم! هوم؟
ولی اگه در نظر بگیریم که ما مطالب رو برای تسکین روح و روان خودمون می نویسیم دیگه حسرتی در پی نداره. چون به هر حال باید قبول کرد که تو کشوری زندگی می کنیم که فردا صبح بیدار میشی میبینی یه دانشگاه منحل شد. دیگه یه وبلاگ کوچولو که چیزی واسشون نیست! :{
قبلا جمله ی مذکور رو شنیده بودم. ولی باز هم قابل تامل بود. هر چند باعث نمی شه بتونم بهش عمل کنم! تشکر بابتش.

Bluish جمعه 5 تیر 1394 ساعت 18:32 http://bluish.blogsky.com

کیلگارا خوبی؟

آه بلو.
حال ما خوب است.
اما تو باور...
:{

عبور پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 21:33

ببین! تو انتخاب آهنگا دقت کنا ! بعضی آهنگا حیفن
مثلا همین ساسی مانکن اینا! رو انتخاب کن
ولی خیلی تصورش باحاله یکی ساسی مانکن گذاشته داره زاری میکنه شیون میکنه!!! :)))))))

زندگی ما هم حیف بود.
اونقدری آهنگ هست تو دنیا که اگه تا آخر عمرت هر لحظه هم هدفون تو گوشت باشه توی یه عمر عادی نمی رسی تمومشون کنی یه دور حتی.
بعضیاشون بیشتر ارزش دارن بله. ولی کلا با این عقیده که آهنگش حیف می شه و می سوزه و اینا مخالفم. مثل سوالای کنکور که هی گفتن بذارین ماه آخر بذارین ماه آخر. سوخت میشه اگه زود حلش کنین. تهش هم کلییییی ازشون موند. چون همه می ترسیدن سوخت بشه.
کی می دونه فردا من نوعی زنده ام که وقتی حالم خوب شد گوش بدم اون آهنگ پر ارزش رو؟
و نکته ی دیگه این که ارزش یک آهنگ لزوما در زمان خوب بودن فاز مشخص نمی شه. خیلی از آهنگ ها در اوج افسردگی ارزششون رو میریزن رو دایره. :{
شاید خیلی تناقض داشته باشه ولی گریه کردن با ساسی مانکن چندان هم سخت نیست. برای من یکی که نبود.
هر چند حدس می زنم کار هر کسی هم نباشه چنین دیوانه بازی هایی. :))

عبور جمعه 12 تیر 1394 ساعت 16:47

اونطوری بهش فکر نکرده بودم واقعا...
میگم دقیقا چی شد سر جلسه ی کنکور؟؟

کنکور را چه شد؟
ما را چه شد؟
آیا قصد این است که بگویم چه بلایی نازل کردیم بر سر آن برگه ی بد بخت فلک زده؟!
اکتفا می کنم به این بیت:
آتشی در دل فروزان کرد و رفت// خاطری از ما پریشان کرد و رفت.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد