Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

یک quote ی کاملا احمقانه

احتمالا همه تون این کوتیشن به اصطلاح خیلی معروف رو شنیدید:


"اشک هایی که بعد از یک شکست می ریزیم، همان عرق هایی ست که برای پیروزی نریخته ایم..."


+کجاست نویسنده ی احمقش که ببینه من هم عرق ریختم و هم دارم گریه می کنم؟!

[اون قدری که چشم پزشک، امروز مصر بود که چشمات آلرژی دادن به یه چیزی حتما...]


+کجاست تا بیاد منو توجیه کنه یا تئوری مسخره ی خودش رو؟


#وبلاگ خیلی نظر داره. معذرت می خوام که رو فرم شنیدن و پاسخ دادن به حرف هیشکی نیستم الان. حتی خودم.


نظرات 10 + ارسال نظر
Bluish دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 01:58 http://bluish.blogsky.com

اون نویسنده هیچی رو هم نفهمیده...

خوبه پس گویا مشکل از من نیست که نمی تونم درک کنم حرفاش رو!
اینقدر خوشم میاد هم رای پیدا می کنم اینور اونور!

mehrzad banoo دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 12:19 http://acetaminophen500.blogsky.com

شما بذار نتایج بیاد بعد شروع کن ب گریه کردن...یعنی جدأ کنکور اینقد ارزش داره ک اینقد خودتو آزار میدی؟

آیا ارزش نداره؟
ارزش نداره که من به خاطر کنکور احمق دیدار عموم رو به بعد از کنکور موکول کردم و الان عموم نیست که دیگه باهاش حرف بزنم؟ عموم مرده!!! از طرفی کنکورم هم خراب شده. اصلا دیگه درکی از ارزش ها ندارم.
ولی اگه بخوای خوب بهش نگاه کنم تو این دنیا دیگه هیچ چی ارزش نداره. شاید تو هم روزی بهش برسی که امیدوارم نزدیک نباشه اون روز.

mehrzad دوشنبه 25 خرداد 1394 ساعت 13:13

کیلگ خان با عذاب دادن خودت چیزی تغییر نمیکنه....امسال سوالا واقعأ افتضاح بودن‏(صد رحمت ب پارسال:/‏)و درصد همه میاد پایین ...

سوالا افتضاح بودن و منم افتضاح روحیه م رو باختم. درست زمانی که نیازش داشتم. در دو ساعت آخر.
واژه ی افتضاح هم خز شد دیگه تا حدی...

عبور پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 21:38

من قبل از کنکور با گوینده ی اون جمله احساس همدردی بیشتری داشتم ولی الان بعد از کنکوره و..... !!!
منم گند زدم و اصلا اونی ک باید بشه نمیشه ولی حتما اونایی ک رتبشون بهتر از من خواهد شد بهتر از من عمل کردن دیگه... نه اینکه بیشتر خوندن یا بیشتر عرق ریختن... بیشتر از من رو خودشون کنترل داشتن و سرعتشون بیشتر بوده لابد... و مثل من اشکالی ک تو چندین ازمون داشتن رو دوباره سر کنکور مرتکب نشدن لابد... اههههه سرم درد گرفت! :|

خیلی ها خودشون رو دقیقا مثل تو توجیح می کنن. شاید هم حق داشته باشن.
من چی دارم که بگم وقتی نمی دونم این درخت لعنتی م از کدوم ور تبر خورد و افتاد؟!
اصلا تو سرم نمی ره که الگوریتم سال کنکورم غلط بوده باشه. طوری چیدمش که تهش از هیچ چی نتونم گله کنم. یعنی حتی یک کار هم نیست که به خودم بگم اگه انجامش می دادم الان وضعم این نبود. یا کاری که بگم اگه انجامش نمی دادم الان این نبودم.
من واقعا چی دارم که بگم عبور؟!

عبور پنج‌شنبه 11 تیر 1394 ساعت 21:42

فقط فهمیدم نتیجه گرفتن، تنها متغیرش تلاش نیست... چیزای دیگه هم هست... چیزایی که شاید فدا میشن ب خاطر نتیجه گرفتن!!!!
لعنتی...

جدیدا یه متغیر برای من تعریف کردن به اسم "قسمت"، "تقدیر".
من که نمی تونم باورش کنم. چون از اول باور داشتم که کنکور هیچ چیزی نمی خواد جز تلاش.
حالا شاید تو متغیر های شما تونست جایی برای خودش پیدا کنه.

عبور جمعه 12 تیر 1394 ساعت 16:11

نه... اون متغیرای دیگه منظورم قسمت نبود... منظورم همون چیزایی بود ب استرس ختم میشه. خودتون میدونید چیا دیگه...

یا مثلا علاقه ی ما ب ی چیزی، فدا میشه که ما یه رشته ی بهتر بخونیم که نتیجه ی بهتری داشته باشه ولی بعضیا چون علاقه ندارن نمیتونن.

تفریح و ورزش فدا میشه که نتیجه بگیریم ولی یه کم تفریح لازمه وگرنه بازده کاهش پیدا میکنه و متناسب با تلاش نتیجه نمیگیریم

یا چیزای دیگه ک حضور ذهن ندارم

زندگی من که شده صحنه ی فداکاری برای اطرافیانم.
#راست_میگی!

عبور جمعه 12 تیر 1394 ساعت 16:25

شاید باید بگیم سر جلسه نتونستیم خودمون باشیم... ولی تقصیر کی و چیه؟! نمیدونم..

نمیدونم اسمش توجیهه یا نه. علت یابی بود صرفا.
من کم کاری داشتم... وسواس هم داشتم... کارهایی هم هست ک بگم اگه اونطوری نبود وضعم بهتر بود ولی هیچ جوره نمیتونم بگم لیاقتم قبولی نیست! وقتی با ترازهایی چند صد تا پایین تر از من پزشکی قبول شدن..
من اگه کم کاری هم کردم حواسم بود از حد نگذره.. حواسم بود تهش بتونم بگم من در حد قبولی بودم حالا دانشگاه های عالی هم نه، بالاخره بودم...

دقیقا یادمه پارسال همین موقع مسخره می کردم دوستم رو که می گفت من سر جلسه خودم نبودم. با خودم می گفتم مگه میشه. کسی که خونده اصلا این بحث ها واسش مطرح نیست. حس می کردم طرف تلاش نکردنش رو الکی توجیح می کنه با چنین حرف های صد_من_یه_غازی.
ما هم مثل شما. فقط سطح توقع کمی بالاتر. از اولش هم به همه گفتم من شهرستان نمی رم. الانم می گم! و اون قدری خونده بودم که یه جهنم دره ای تو تهران خودمون پزشکی قبول شم.
الان هر چه قدر بیشتر میگذره بیشتر به این نتیجه می رسم که حتی شاید مجاز هم نشم برای انتخاب رشته. و می ترسم از روزی که تیتر روزنامه ها بشه این: "کیلگارا از شهر تهران قانون مجاز شدن برای انتخاب رشته رو بعد از سال های متمادی شکست. این بشر حتی مجاز به انتخاب رشته هم نشد. :((( "
البته این تیتر روزنامه ی آخری دیگه جدا شوخی بود دلمون وا شه!

عبور یکشنبه 14 تیر 1394 ساعت 01:06

مگه اطرافیانت محتاج فداکاری تو ان؟! :/

+ خیلی وقتا ک یه بلاهایی سرم میاد یادم میاد ب کسایی که بهشون خورده گرفتم یا حتی همون مسخره کردم متاسفانه! اون موقع درکشون میکنم و میگم حقم بود!!!
ولی طی بلاهایی ک سرم اومده درک اندکم کمی بالا رفته خدا رو شکر! و کمتر قضاوت میکنم بازم خدا رو شکر!

یه تصمیم نبوده که به خاطر دل خودم گرفته باشمش!
به خاطر فلانی فلان کردم،
به خاطر فلانی دیگر بهمان!
این نمی شه فداکاری آیا؟!
آقا ما خیلی خیره سریم.
بلائه سرمون اومده ولی بازم مسخره می کنیم اونا رو. این دفعه به علاوه ی خودمون! :|

عبور چهارشنبه 17 تیر 1394 ساعت 05:31

آره. اینا اسمش فداکاری ان... منظورم اینه که خب چرا فدا کردی؟
اونم انتخاب هاتو...
اونا ک احتیاج ندارن.

دیگه از حق فرزندی محرومم می شدم اگه ازین فداکاریا نمی کردم!

مهرزاد جمعه 13 اردیبهشت 1398 ساعت 02:30

خب الان کامنت عبور رو خوندم و جا داره اعتراف کنم یه بازه ای از زمان بنظرم یه ادم لوس می اومدی که الکی نق میزنه و ایراد میگیره...الان ایستا م جایی که از بیرون کسی ببینه فکر میکنه یه دختر لوسم که خوشی زده زیر دلش و بهانه های بیخود میگیره!!!نمی دونم احتمالا کارما دست بکار شده تا من ادم شم بازم...به هر حال حلال کن کیلگ!!!
و امیدوارم همونطوری که تو تونستی با مشکلات کنار بیای منم کنار بیام...
و بنظرم میاد چقدر تو از نظر روحی ادم قوی ای بودی.هستی حتی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد