Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

مذاکرات هسته ای 1+1 سری اوّل

خب. بعد از اون بلایی که سرم اومد نیمه ی شب و در واقع فکر می کنم از عرفا و صوفیان پشمینه پوش هم بالا تر رفتم در آسمان ها(!!!) تصمیم گرفتم حداقل واسه ی این دو ماه باقی مونده به یه سری فکر ها که از مغزم عبور می کنه فکر نکنم. نه این که کم اهمیت باشن!!! نه! قضیه این جاست که بیش از حد مهم هستن و الان وقتش نیست که من بزنم تو جاده خاکی...


بهمون می گن تو این دو ماه رتبه تون رو می تونید نصف کنید. با توجه به شناختی که از خودم دارم و عملکرد دقیقه نودی مغزم... این دو ماه برای من خیلی با ارزشه! توان من بیشتر از نصف کردن رتبمه! من ِ تغییر رشته ای که تمام سال با رشته م می جنگیدم. منی که همیشه شب آخر امتحان هام رو جمع می کردم  (به استثنا ی سال پیش که جو المپیاد داشتم و همون شب آخر رو هم نخوندم چون مطمئن بودم 99% قبولم تو المپیاد و این خریت محض بود!!!) و هر سال نفر یک پایه مون شدم!!! حالا وقت یه آشتی مسالمت آمیزه. در نتیجه وقتی نمی مونه واسه مسائل جانبی که از مغز دل انگیزم می گذره.


در نتیجه من و مغزم یه عهد نامه امضا کردیم. هر فکر غیر کنکوری و ماورایی ای که از مغز عزیز گذشت، به سرعت به این وبلاگ منتقل می شه. تا کنکور هم دیگه وارد مغز نمی شه. چون حداقل مسیر جاده تا اون موقع مشخصّه برام و بعد از کنکور می رسیم به پیچ معروفی تو جاده که نمی دونیم پشتش چیه! پس تا اون موقع لازم نیست روی این مسائل فکر کنم. بله.

تاپیک پست ها هم داد می زنه که " طرف خود درگیری داره با مغزش!!! " ...


+فقط امیدوارم وقتی به پیچ رسیدم یهو نبینم که "ا...! جاده تموم شد!" یا " ا... جاده در دست تعمیر است!".

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد