Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

بیابان بود و تابستان و آب سرد و استسقا و فلان

براش نوشتم: درک می کنم، پیش می آد به هر حال...
در حالی ک بچّه ها من دیگه هیچ کدوم از قوانین روابط انسانی رو درک نمی کنم حقیقتش.

این هفته ی گذشته خعلی خراشیده شدم. خیلی خطم انداختن.
و البتّه یه مقلّد تمام عیار بودم. دیدم دارم می شکنم و متقابلا زدم خیلی ها رو شیکوندم. 


توی اون نظریه بازی تکامل اعتماد هم گفته بود ک مقلّد ها همیشه برنده ان. 

نظریه بازی یه فیلدی از المپیاد ما بود ک تو مسئله هاش سعی می کردیم حالت نهایی رو با مدل سازی یه بازی خیلی ساده مثلا با مهره و تاس پیش بینی کنیم. این لینکی ک الآن می ذارم واستون الآن فیلد نسبتا پیشرفته ترشه ک حالا من نمی دونم می شه گفت آیا می ره تو فیلد بیوانفورماتیک یا نه (یعنی مثلا ترکیب زیست و کامپیوتر)  ولی هدفش اینه ک رفتار انسانی رو با استفاده از همون نوع مدل سازی کامپیوتری پیش بینی کنه و به نتیجه های جالبی برسه،

یه مدّت تو تابستون، این نظریه بازی  لینک ترجمه شدش رفت رو تله و دست به دست شد حالا نمی دونم زیر دست شما ها هم اومد یا نه.

اینجا : 

https://hamed.github.io/trust/


ببین وقت می خواد. حداقل یه ساعت. می خواین امتحانش کنین یه ساعت خالی رو داشته باشین. از طرفی حوصله می خواد و آدمای کم حوصله اصلا نمی فهمن چی می گه و باش حال نمی کنن. یکم حوصله سر بر باشه شاید...

تو مرحله ی اوّل ش خیلی راحت ثابت می کنه باس با آدما همون جوری ک باهات تا می کنن، تا کنی وگرنه باختی. ک باید مقلّد باشی.


ولی بازم،
خداوندگار اگه واقعا وجود داره،
منو ببخشه.
خودم احساس گناه می کنم.
فکر کنم همین کافیه.
کثافت ترین بودم. و لاشخور ترین.
حال خودم از خودم به هم می خوره حقیقتش. 

ولی بیشتر از اون حالم از آدم ها به هم می خوره. ازینایی ک این قدر ازشون خنجر خوردم ک مقلّد بودن برام شده یه واکنش غریزی. کثیف باش، چون کثیفن. 

کلا هفته ی پیش تا خرخره رفته بودم تو کثافت. بیشتر از این نمی شه توضیح داد نه درک می شم و نه حتّی می خوام براش تلاشی بکنم ک دیگه واقعا برام مهم نیست. هر تیکه شو واس یه نفر تعریف کردم و یکی مثلا بهم گفت:"خخخ" یکی دیگه  گفت :"چه مسخره" و یه واکنش هم نسبت به اون تیکه ی نهایی داشتم ک گفت "چقد عوضی!" کلیّتش همین بود.


من این قدر همیشه تو برهه های متفاوت از زندگیم خنجر خوردم، ک الآن کاملا تبدیل شدم به یه روبات بی احساس. 

کلا از بچّگی خوشم می اومد از اعتماد بی حد و مرز داشتن نسبت به افراد ک تقریبا رویاست خوب.

و تکرار این اتفاقات باعث شده ک نسبت به همه ی آدم ها جهت گیری داشته باشم و نمی تونم خوبی ها ببینم. وجود داره اصلا؟ باورم نمی شه گاه اتفاقی مسخره ترین چیز هایی می آد زیر دستم ک به خودم می گم: " آخه از این همه آدم چراااا من؟ چرا باید بیاد زیر دست من؟ چرا من باید اینو کشف کنم؟ منی ک عاشق مثبت دیدن دنیا و سفید دیدن آدما هستم؟"


خب اینم از آخرین پست دی ماه.


می گه ک از دی ک گذشت هیچ ازو یاد مکن. حالا می دونم معنیش دیروزه، ولی دوست دارم ماه دی برداشتت کنم بر حسب نیاز.

درسم ک نخوندم، ذهنم خیلی درگیر شد و حیف نمره هام. شونزده اینا می شم مثلا.


+ امروز حدود یه کیلومتر پشت سر یه ماشین عروس رانندگی کردم. توش هم عروس داش!!! :))) اوّلینِ بسیار قانع کننده ای بود.

+ و یک برفی اومد ک فکر می کنم حاصل توهم خودم بود فقط.  به حالت قندیل از دماغ آویزون رسیدم سر برگه م ولی از امتحان ک اومدم بیرون هیچی نمونده بود.


و زندگی هم همینه. به خیلی چیزا می رسی ولی به خودت می آی و می بینی هفتاد و هفت هزار و هفتصد و هفتاد و هفت از زیر دستت رد شد رفت. می خواستم وبلاگمو غیر فعال کنم ک بگیرمش ولی بعد به خودم گفتم عح یکم بزرگ باش کیلگ مردم واس خاطر همچین چیز هایی وبلاگ غیر فعّال نمی کنن یکم ادا شاخا رو در بیار اقلّا. والا اصلا نفهمیدم دیشب چی شد ک یهو اینقدر بازدیدش غیر عادی بالا رفت. مگه شما هم شب امتحانتون بود ک اینقدر بازدید کردید؟ ساعت ده شب یه صد تایی مونده بود عدده. صبح ساعت نه چک کردم رد شده بود و دویستا بازدید گرفته بود یهو. هی به خودم می گم شاید یکی دیگه گرفته باشش! هی یکی؟ هستی؟ به سخن بیا اگه هستی. فکر کنم واسه هیچ عددی به اندازه ی این هیجان نداشتم. ک تموم شد رفت. چه پوچ.

نظرات 4 + ارسال نظر
شایان یکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت 00:21 http://florentino.blogsky.com

ساعت ۱۶ بامداده گوشیمم ۱۶ درصد شارژ داره. این واسه تو!
.
.
ربات شدن جبر مقدر زندگی شده کیلگ. چه میشه کرد. یه جاهایی حس میکنم میخوای احساسی رفتار کنی و اعتماد کنی ولی یهو جلو خودت میگیری. درکت میکنم. منم تقریبا دیگه کشتمش. سخت میتونم اعتماد کنم یا واقعا یه کسی رو دوست داشته باشم. گاهی دلم میگیره از این سنگ شدن ولی چه میشه کرد..دو شب پیش بود دلم گرفته بود. همون پسته رو گذاشتم که توش گفتم رفتم انیمه اژدها سواران واسه ان امین بار دیدم. یه واکنش غریزه در برابر تغییر شخصیت به نظرم. فرار از لجنی که هستم به کودکی دور که از نظر من الان یه زمان خوب بود..و انیمیشن تداعی کننده و حس دهنده ی اون زمانه..
ولم کن باباع. ..هزارتا بدبختی دارم این تسته هم حل نمیشه..فکر اسیدی تو رو کم داشتم فقط.
برم دنبال مگسه بگردم...لامصب دیوونه م کرد بس که ویبره زد ://

۱۰۰۰۰۰ من واسه تو. نزدیکاش رمزیش میکنم رمزش فقط میدم به تو..خوبه؟

بابا شما مهربانی رو لوله کردید،
مرسی هم دردی، ولی نمی تونم صد هزارو بپذیرم تاج سری خودت. :)))

تازه این نوشته الآن ضریب رقّت اسیدیته ش با حدّت گذر یک هفته ای زمان تخفیف یافته.
بازم خورد تو ذوق؟ چه خوب کردم جیک نزدم هفته ی پیش. والّا خیلی دوست دارم تو خودم بریزم. حس های باحالی بهم می ده از درد ها و ضعف ها ننوشتن. انگار ک سوپر من باشی. :دی
ماچ به مگسه. ؛)

شن های ساحل یکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت 00:39

من الان فقط 2 درصد مغزم فعال اونم با معجزه..نه می تونم تست بزنم نه دلداریت بدم نه شعار بدم نه مخالفت یا موافقت کنم این چند روز هم گفتی امتحان داری زیاد سر نزدم اینجا فقط ببخشید نتونستم اون چند تا 7 برات بگیرم فعلا اینو داشته باش صد هزارو ولی میگیرم
http://p30up.ir/uploads/f127519062.png

چه مهربان. مرسی شن ها...

+ آخه دیگه واقعا اینقد سختش نکنید با نوشتن ببخشید. من کی باشم ک ببخشم؟ الآن با ببخشید های تو مغز خودم درگیرم. ینی ببخشید رو هم از کسی می گیریم ک نباس گرفت.

نامبرده یکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت 01:20

واسه کاستن درد :)))
http://s9.picofile.com/file/8317256226/kilgharrah.png


یه نفر گرفتدش حتما 77777 رو.

عی وای من مرسی،
۷۷۵۷۷
و
۷۷۶۷۷
رو هم خودم گرفتم از قبل.
منم می گم حتما یکی گرفته ش...

نامبرده یکشنبه 1 بهمن 1396 ساعت 19:52

عهههه تو بودی واسه ۷۷۶۷۷؟
وقتی رسیدم شده بود ۷۷۶۷۸.

احتمالا این هم به دردت میخوره:
http://s9.picofile.com/file/8317319676/kilgharrah.png

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد