Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

از ریخت و قیافه ی آدما چیزای زیادی می شه فهمید

مثلا از ریخت و قیافه ی منم،  هر کی رد می شه برداشت می کنه که خر بسیار مطیع و خوبی برای سواری دادن هستم.

کولم شیکست حاجی، نمی آیی پایین؟


نیم ساعته نشستم جلو آینه تو قیافه ی خودم زل زدم و به نتیجه ی خاصی نمی رسم. چرا گوش دراز ندارم پس؟ 


از خانواده م نظر سنجی کردم، می گم به نظرتون مشکل چیه الآن؟ از قیافه س ؟ زیادی بچه می زنم؟

می گه: نچ. به قیافه نیست. از رفتارته. شُلی احتمالا.


خلاصه که آقا پنج شیش ساله دارم آزمون خطا می کنم، تش نفهمیدم باید شل کرد یا سفت. تهشم مطمئنم هر چی که هست، هرز می ره اینقدر به من می گید شلش کن سفتش کن. بدبختی نمی دونم دکمه ی شل کن سفت کنش کجاست اصلا! صرفا رندوم دکمه می فشارم فقط.


خودم که فکر می کنم به خاطر اینه که خب، راستش من هیچ وقت بلد نبودم دست بالا برخورد کنم و خودمو پف بدم و غبغب گنده داشته باشم. بلد نیستم با یه سری رفتار خاص خودم رو بُلد کنم و برای خودم شخصیت بسازم که روم حساب کنن. بلد نیستم خودمو بگیرم.

با هیچ کس. حتّی با گدای سر چهار راه. روشو ندارم و بلد نیستم وقتی خودشو می ماله به ماشینم و نمی ذاره رد شم تا پول بگیره، بهش بگم برو کنار! بر می گردم توام با حس ترحم که نکنه بهش بر بخوره، بهشون می گم "می شه لطفا یکم برید کنار بچه ها؟" و خب گدا ها هم به این ادبیات عادت ندارن دیگه. هی اینجوری می شه. این قدر سعی می کنم احترام بذارم به همه که رسما داره جون خودم کم می شه در سطح جامعه. هیشکی آدم حسابم نمی کنه! یا اگه هم می کنن من این طور حسی ندارم.

از نظر انسانی و ایناش خوبه. شاید خیلی خواستنی و انسان دوستانه باشه از زاویه سوم شخص این رفتار، ولی همون طور که مشاهده می کنید بینندگان عزیز اینجا زاویه ی اول شخصه و آخ کمرم! همه سوارند.


من به شدّت نیاز دارم در حد و حدود یک آدم بیست و تک ساله حرفامو بخونن در سطح جامعه، که البته بیست سالشو نادیده می گیرند مردم. 

چه کنم با چه کنم های دل بی هدفم؟


درس اینکه،

نذارید مثل خر سوارتون بشن،

آخه مگه این رفیقتون مُرده؟ هر کی سواری خواست بگید بیاد در خدمتم، چاکرشم هستم!