از گابریل گارسیا مارکز پرسیدند اگر بخواهی کتابی صد صفحه ای درباره ی امید بنویسی، چه می نویسی؟
گفت: نود و نه صفحه را خالی می گذارم. در صفحه ی آخر، خط آخر می نویسم:
"یادت باشد دنیا گرد است! هر وقت احساس کردی به آخر خط رسیدی شاید در نقطه ی شروع باشی."
امید آخرین چیزی ست که می میرد.
خب خب ببینید چه جمله ی امید بخشی براتون شکار کردم.
می فرماد که:
"زخم مکانی است که از آن، نور به تو وارد می شود."
گویا از یک فیلمی هست به نام a wrinkle in time. چروکیدگی ای در زمان یا همچو چیزی. که من ندیدمش ولی اون قدر آدم ماهی هستم که می آم دیالوگشو آپلود کنم واستون اینجا که به زخم هایی که بر می دارید امیدوار باشید. نیمه های پر لیوان شدیدا در حلقومتان. فرت. پایان پیغام.
جدا ها. چه دیدگاه باحالی.
ما یه مشت هیولاییم که وقتی زخم برمی داریم، این شانسو پیدا می کنیم نور بیاد داخل وجود کریه مون. هر کی بیشتر زخم برداره، وجودش بیشتر خالص سازی می شه. تهش چی می شه؟ ن م دانم ولی شاید اگه اون قدری که لازم هست نور خورده باشیم، تبدیل به یه ستاره ای، کرم شب تابی چیزی بشیم.