Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

دامداران

وقتی داره می گه تو بازار میوه تره بار،

فقط شیر و ماست دامداران مونده بود که بخرم.


واقعا؟ اثر داره روتون این حرفا؟

حالم گرفت.

دارم فکر می کنم یه مثال درخور پیدا کنم...

که نچ پیدا نمی شه.

مثلا یکم تلاش کنم می شه تو مایه های اینکه تو از فلان فایلی که روی فلان پوشه ی فلان درایو دویست گیگی کامپیوترت هست خوشت نمی آد، به خودت می گی نچ نشد، اصلا باید درایوراشو پارتیشن بندی کنم از اوّل.


البتّه آره می دونم، حق می دم شاید... چوون تجربه ش کردم... تنفّر آدمو به جاهای وحشتناکی می کشونه. بوده به خاطر یه حرف کوچیکی که از کسی شنیدم راحت حذفش کردم، با وجودی که قطعا ویژگی های قابل ستایش هم داشته واسم. 

خب انسان ها صفر و یکی نیستن. بعد دارن. به قول شرک لایه لایه اند. منتها گاهی تنفّر، به اونجایی می رسونه ت، که دیگه واسه ت مهم نیست تو لایه های بالاتر یا پایین ترش چی وجود داره.مهم همین لایه س که دیدی و تجربه ش کردی... و اونقدر متنفّرت می کنه که دیگه تمایلی به گشتن تو لایه های دیگه رو نداشته باشی.

ولی آخه تو این مورد؟ دامداران نخریم؟ واقعا؟! چ م دانم والا.

ما بریم شیرمونو بنوشیم! نووش.