Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

از جهت نظرسنجی

آقا این قالبی ک انداختم رو وبلاگم، علاوه بر اینکه دکمه ی لایک و دیسلاک نداره و عکس مورچه طوری رو فقط بلده پشتیبانی کنه و به عکس واید ک می رسه جیغش می ره هوا و  پس زمینه ی صفحات ثابتش سیاه رو به موته و ورژن موبایلش توضیحات زیرعنوانم رو نشون نمی ده که بگه باهاتون حرف می زنه، یه ویژگی گند دیگه ام داره ک کلا از نظر سنجی ها پشتیبانی نمی کنه. یعنی چی؟ ینی من نمی تونم فیلد نظر سنجی بذارم اون زیر با وجودی ک عاشق ایجاد کردن و به تماشا نشستن نتیجه ی فیلد های نظرسنجی ام. (حالا بماند اینکه بلاگ اسکای هم نظر سنجی هاش خیلی تف تفی ه و گزینه هاشو نمی تونی از یه حد طولانی تر بنویسی ولی بازم.)


خلاصه آره قالب خیلی تباهی ه و بسی دست و پامو می بنده ولی هنوز نتونستم با خودم کنار بیام ک عوضش کنم چوون ک خیلی دوسش دارم لعنتی رو و کلا هم اهل این نیستم یه چیزی رو ک انتخاب کردم، پسش بزنم.

اینو نوشتم ک بگم این الآن با یه نظر سنجی ساده هم حل بود، ولی پستش می کنم. چوون ک مجبورم می فهمی؟ مجبووورم!


خب چیزه. قبلا ها یکم واستون اعتراف کرده بودم ک من علاقه ی زیر پوستی وافری دارم به دزدی اطّلاعات و تماشا کردنشون. هک و فلان و چی. خب قضیه اینه ک رمز سیستم اعلام نمره ی  چند نفری از بچه ها رو دارم و از قضا یکی ش دوست صمیمی مه. 

نمره ی یه امتحانی اومده، و خب منم بر طبق عادت همیشگی م رفتم ببینم کی ماکس و مین کلاس شده و اینجور خُنُک بازی های سرگرم کننده...

آقا زد و دیدم این دوستم افتاده! خب قبلا تو سیستمِ خیلی از بچّه ها، این واژه ی مردود رو دیده بودم و با یه پوزخند و گفتن اینکه "وای تو چقد شوتی ، دیگه خودتو واس من نگیر." و فلان و اینا ول می کردم بره. 


ولی این فرق می کنه. شت. چوونکه اخلاق این دوستمو می دونم. طرف شیرازیه و رگ شیرازی ش به طرز وحشت ناکی قلمبه س. تو دانشگاه ک گهگاه درباره ی نمره و امتحان و اینا حرف می زنیم معمولا از خواب بیدار می شه و می گه من نمی دونم چند گرفتم هنوز بذا بعد از اینکه تموم شد همه ی امتحان ها، همه رو با هم چک می کنم و باز می گیره می خوابه.


از زمانی ک نمره ها اعلام شده، با اصرار بچّه ها قرار شد چون ما خیلی بدبختیم، از ترم پنجی های افتاده یه امتحان دوباره بگیرن تا ک پاس شن  بلکه شیش ترمه نشن و جا نمونن از اون امتحان علوم پایه. و الآن همه ی افتاده هامون دارن دوباره می خونن.


آقا  الآن ما اینجا دو تا بحث داریم:


شماره ی یک) این یارو خییلیی خرخونه. وقتی از امتحان اومدیم بیرون، خودش داوطلبانه اومد چند تا از بیخ دارا رو با هم چک کردیم. کامل. همه چی تموم اصن. یعنی یه علّت اینکه کلا بی خیال دنیاس، اینه ک خوب می خونه، مطمئنّه پاسه و نیازی نداره بره اون سیستم مسخره رو چک کنه به جاش می گیره مثل خرس می خوابه دانشگاهم ک نمی آد کلا!خلاصه نمره ش باید از منی ک هیجده گرفتم یکم بالاتر می شد، و حالا اون تو زده هشت و نیم خط فاصله وضعیت مساوی مردود. 


شماره ی دو) این سیستم ها یه قابلیتی دارن ک اگه بخوای بهت نشون می دن آی پی آخرین نفر بازدید کننده رو. من از سه چهار روز پیش ک نمره ها اومده دارم مال اینو هی رفرش می زنم بلکه اون عدد آی پی عوض شه و بفهمم خودش اومده چک کرده و می ره یه خاکی تو سرش کنه! که قربونش برم همه ی ده تا بازدید آخرش آی پی خودمه و طرف معلوم نیس کدامین گوریه الآن.


خب سوال اینه:

شت من الآن چی کار کنم ک نه سیخ بسوزه نه کباب؟

بگم بهش که تو رو جون همون عشقت، برو اون سیستمو یه نگا بنداز؟

آقا بحث یه دوستی هشت  ساله س تقریبا. یکم بو ببره من همچین کار وحشت ناکی باهاش کردم، تمومه فاتحه م خونده س.

اصلا لازمه کاری بکنم؟

بعد اگه کاری نکنم و مثل همیشه بشینم نگا کنم فقط، وقتی دوستم خیلی شیک و مجلسی شیش ترمه شد و از امتحانم جا موند، نکنه نتونم خودمو ببخشم؟

تقصیر منه؟

الآن من رابین هود داستانم؟ 

قضا و قدر الهی ه، چیه این؟

چی کنم؟


تو شهری

بهش می گم- نه، جدی جدی... چند درصد امکان داره اولین بار افسر قبولمون کنه؟

بن میگه- خب اگه بخوام باهات رو راست باشم نهایتش ده درصد.

(به این فکر میکنم که چه قدر خوشم می آد که حرف مفت امیدوارکننده بهم تحویل نمی ده ولی خوب طبیعتا پکر می شم...)

(باز با خودم فکر می کنم به نظرت ازش بپرسم به نظرتون من جزو اون ده درصدم یا نه؟ تو ذهنم کلیک می شه که طبیعتا می گه نه و تو هم روحیه ت طبق اون عادت مسخره ت خورده می شه همون اپسیلون شانسی هم که می تونی داشته باشی رو از خودت می گیری.)

قیافه ی هفت در هشتم رو می بینه، اضافه می کنه- البته خب... کاملا شانسیه... مثلا خواهر خانوم خود من، فقط صد متر بردنش جلو بعدشم بهش گواهی نامه دادن. شاگرد داشتم  بهش گفتم تو شونزده بار هم بری بازم رد می شی رفته بار اوّل قبول شده... راننده داشتم ده ساله تو جاده رانندگی می کرده و رفته ردش کردن... یکی بود آخرش هم نتونستم  بهش دوبل یاد بدم، رفت سر امتحان برای اولین بار دوبل ش رو درست زد...


می ریم تو محل امتحان. طبق معمول با سوالام گیجش میکنم... با آرامش همیشگی ش جواب می ده. فکر کنم برای بار هزارم حتی  مجبورش می کنم بگه:" پس اگه عرض ماشین زیاد بود، دیرتر می شکونیم ، اگه چسبونده بود به جدول زود تر می شکونیم..." واقعا حساب تعداد بار هایی که این دیالوگ رو ازش شنیدم از دستم در رفته...!


وسط حرفام اضافه می کنم که نمی دونم چرا با ماشین خودمون نمی  تونم عین آدم دوبل بگیرم... ازش می پرسم : مثلا به نظرتون به خاطر فرمونشه که هیدرولیک نیست؟

با تکّه کلام همیشگی ش و اون لهجه ی باحالش می گه- صد در صد به خاطر همونه.

ولی وقتی می بینه به خاطرش اخم کردم زمزمه می کنه- اصلا امروز فقط می خوایم دوبل بگیریم....

مجبورم می کنه از تک تک ماشینای محل امتحان پارک دوبل بگیرم. از کامیون و اتوبوس بگیر تا پراید هاچ بک و  ام وی ام و این ماشین ریزه میزه ها. چهار پنج تای اوّلش حسابی خراب می شه...

می گه- خب امروز انگاری روی مود دوبل گرفتن نیستی ها. حالا فردا شاگردام رو می بینی. همچین خوب چهل و پنج می زنن... فعلا برو ازین جا بیرون یکم بریم دور دور... حال و هوات عوض شه.

(حرصم می گیره.)

تو همون دور دورش هم، کل حرصم رو روی فرمون و پدال گاز ماشین بیچاره ش خالی می کنم.

می گه- خب حالا چیزی نمی شه که... فوقش فردا رد می شی. آسمون که به زمین نمی آد این طوری داری می گازی...

زیر لب می گم- ببخشید. حواسم نبود...

 بعدش با خودم فکر می کنم: "خب کیلگ. اگه پنج تا دوبل آخر رو خوب بزنی، فردا دوبلت ریدمان نمی شه." از هول این که هر کدوم از دوبل ها یکی از پنج تای آخر باشه همه ش رو ازون جا به بعد درست می زنم.

بعد از اینکه از یه پژو تو سربالایی دوبل می گیرم با خودم زمزمه می کنم- آه. هیچ وقت فاصله ش درست نمی شه. فکر کنم زیاد تر شد این بار...


در ماشین رو باز می کنه... نگاهش می کنه می گه- کج پارک کرده خودش، نمی بینی؟  دیگه ازین بهتر چی می خوای؟ سخت تر از این نداریم دیگه... می دونی؟ _می خنده از روی تحسین_ فکر کنم تو یکی از همون ده درصد باشی...!

از حرفش به وجد می آم. خیلی وقته هیچ مهارت خاصی نداشتم و تو هیچ گروه خاصی نبودم. از فکر خاص بودن ته دلم قلقلک طور می شه.


بعد یهو جدی می شه- این چی بود دیگه؟

- چی؟

- ماشینت رو نگا!!!

- چشه مگه؟

- خاموش کردیا.

_آخ ببخشید... حواسم پرت شد یه لحظه. داشتم فکر می کردم...

 می خنده- خب اینم حسن ختام مون بود. موفق باشی کیلگ.

- مرسی.

(صندوق رو می زنم که تابلوش رو بذاره صندوق عقب.)

 میگه- خوب منو شناختی تو این مدت ها!

و تموم می شه.

من می مونم، و افسر گوگولی فردا.


+می دونی واقعا نمی دونم کدومش رو بیشتر دوست دارم. اینکه بار اول گواهی نامه بگیرم یا اینکه بن رو بازم ببینم. _حتی شده به زور رد شدن در امتحان شهر_

از آروم بودنش خوشم می آد. خیلی وقته کسی به این آرومی رو تو زندگیم ندیدم. یه آرامش دامبلدور مانند. _البته اگه هری پاتر خوندین!_


+ هفت صبح فردا تو خواب های شیرینتون برام انرژی مثبت بفرستین.


+ چه قدر حس خفنیه که می دونم هیچ کاری از دستم بر نمی آد الآن و با خیال راحت می تونم برم کپه ی مرگم رو بذارم و مجبور نیستم تا صبح بیدار بمونم خر بزنم. کم پیدا می شه از این امتحانا. # این_لاو_ویت_امتحان_عملی_ای_که_واقعا_عملی_باشد_و_ذره_ای_خر_زدن_نخواهد


+ چه قدر حس خفن تریه که الآن اصلا استرس مردود شدن ندارم.  این یکی که به شدت خیلی خیلی کم تر پیدا می شه. خصوصا تو من. فوقش رد می شم دوباره می رم بن رو می بینم دیگه، نه؟ من این بار اصلا از کلمه ی مردود نمی ترسم. فکر:"اگه نشد چی؟" مثل امتحان های  قبلی م نمی تونه هیچ کاری به روح و روانم داشته باشه!!!


+ بن منو اهلی کرده می دونم. آرامش ش منو اهلی کرده. ای کاش بقیه شون هم به اندازه ی بن آروم بودن و وقتایی که تو جاهای خطرناک راه زندگیم خاموش می کردم بهم می گفتن: "چیزی نیست که...هیچ اتفاقی نیفتاده. آروم باش. خلاص... حالا استارت."