Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

به آینده نزدیک می شویم

"همه چی دو روز قبل از نوشتن این پست شروع شد. وقتی که مردم آمریکا خودشون هم نفهمیدن چی شد که اینجوری شد!!!"


من پیشگوی خوبی می شم. آخخخ.

حالا مونده. داشته باشین.

اینجا

دلار می ره رو دوازده تومن؟ آخه من تازه به این دقّت کردم؛ ما تا الآن تحریم نبودیم و وضع این شکلی بود بچّه ها! :)))


ولی خوشم می آد، هرکوفتی هم که باشه کشور، ولی برامون ازین کنفرانس خبری جداگونه ها می گیرن. این یعنی ما مهم ایم؟ به کفش هستیم؟ اینش آرامش بخشه. ما تو کل جهان هستی به کفش یکی هستیم. :)))) فکر نمی کردم مهم باشیم اصلا!


حال می نویسم شِکوه نامه ی خود را به خداوندگار:


"به نام خدا،

برسد به دست خدا،

چرا من ایرانی ام؟!!

خداحافظ خداوندگار."


نوموخوام. [بستنی قیفی را بر پیشانی خود می کوبد و ادای اسب تک شاخ را در می آورد.]


#مثلا بیایید یه مسابقه بزنیم سر اینکه دلار تا چند تا می ره بالا، تش به هر کی نزدیک تر گفته بود یه دلار آمریکایی مفتی جایزه می دیم. من نمی دم ها! گفته باشم که مثل اون دفعه نکنید تو پاچه م. من اصلا خودم تو مسابقه ام. بگردید اسپانسر پیدا کنید واسه اوری تینگ و اینا.

ترول ترول ترامپ

    و در آینده. هر چی که شد، وقتی که همه زدن تو سرشون و چپ و راست گفتن که:"چی شد که اینجوری شد؟" یا "چرا ما اینقدر بدبخت شدیم؟" یا "چرا به اینجا رسیدیم؟" و...

به ازای هر کدوم از جمله های بالا، من می آم پست امروزم رو نقل قول دوباره می کنم، تهش می نویسم :"همه چی دو روز قبل از نوشتن این پست شروع شد. وقتی که مردم آمریکا خودشون هم نفهمیدن چی شد که اینجوری شد!!!"

   همه چی از همون روزی شروع شد که سر کلاس بهداشت، استاد اومد گفت:"بچه ها می خوام یه چیزی تعریف کنم ولی دوست ندارم اوّل صبحی اوقاتتون رو تلخ کنم!!!" و یکی از ردیف آخریا پرت کرد تو صورتش که :"استاد ترامپ رو می گی؟ آره. خبر داریم خودمون." حالا اون حیوونکی می خواست در مورد مرگ یکی از مریضاش سخن وری کنه برامون.


   من از سیاست هیچ چی حالیم نیست! :))) یعنی همیشه خیلی دوست داشتم که حالیم باشه ها. مطالعه هم داشتم تا حدی... دوست داشتم مثل خیلی ها که نقل مجلس می شن باشم و در مورد همه ی اتفاق های جامعه نظر بدم و فلان کشور رو نقد کنم و طرف دار یه گروهی باشم و هی پشتش رو بگیرم. ولی خب واقعا حالیم نیست و نمی فهمم چی میشه و اینکه سختی کار کجا شه و اینکه چرا بیخ پیدا می کنه!

ولی خب. این یارو، از دید یه آدم عامّی مثل من هم حرف هاش پرت و پلاس. حالا جدای از همه ی اینا. چرا اینقدر بی ادب؟ :| اصلا تو کتم نمی ره که چه جوری یه رئیس جمهور می تونه اینقدر راحت تو مصاحبه هاش بی ادب باشه. خب به گند می کشی فرهنگ ملت رو که! :|


+حس مزخرفیه. حس می کنم جوونیم به لجن کشیده شد رفت پی کارش. قمه قمه می کنه مسلمون ها رو. ببینین کی گفتم. منم همه ی آرزو های فرنگ رفتنم گیر می کنه تو حلقومم خفه م می کنه تو کنج بی امکاناتی تو همین ایران جهان سومی می می رم! آه. نفس عمیق.