Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

صد شکر که آن رفت!!

یس.یادم رفت بنویسم.  امروز دابل عیده!

چون از فردا ما می تونیم با خیال راحت آب معدنی سر بکشیم در ملاء عام.

روز قبل شروع ماه رمضان رو یادم نمی ره. گشنم بود، با حرص ساندویچ گاز می زدم و به خودم می گفتم از فردا نمی شه دیگه. یک غمی گرفته بودم که نگو!

به خدا خسته شدم اینقدر تو این ماه رفتم تو قسمت های نیم ساخته و پرت، به تند تند خوردن و به سرفه افتادن.

از صبحانه خوردن از ترس اینکه دیگه فرصت نیست.

از تعطیلی کافه ها.

از ترس اینکه داری می میری ولی حق نداری چیزی بخوری چون می گیرنت! 

از خشک شدن دهنم. از طوری جویدن آدامس که کسی نفهمه. از حس کاذب  اینکه فکر می کنم دهنم بوی گند گرفته.

گمان می کنم هیچ سالی قدر امسال اذیت نشده بودم. چون بهش دقت کردم و مجبور هم بودم بیرون باشم تو جامعه. به قانونی که زورکی رفته بود تو پاچه م و دوست نداشتم رعایت کنم دقت کردم و واقعا سخت گذشت.

من آب خیلی دوست دارم. شاید مرض استسقا داشته باشم. خیلی بی انصافی بود.

بیشتر از شما روزه دار ها من لاغر و زخمی شدم انصافا!

خیلی خوشحالم. واقعا واقعا خوشحالم که ماه رمضان تمام شد. 

تبریک می گم بابت عید فطر.


* داشتم فکر می کردم احتمالا ظاهرم شبیه پریینگ مانتیده! می دونی امشب فهمیدم مانتید ها موش می خورند. گوشت خوارند. والا فکر می کردم خیلی بی آزار باشند و نهایتا دانه ی گندمی چیزی بخورند. از اون قیافه ی آخوند طوری شون بعیده ولی موش رو مثل چی شکار می کنند.

من هم همیشه اولین کسی ام که همه فکر می کنن چه قدر جوان معتقد و با دین و ایمان و فلانی هستم. هی می آند از من اجازه می گیرند که روزه هستی؟ اجازه هست ما تناول کنیم؟ بنده خدا ها نمی دونند می آم تو وبلاگم جشن اتمام ماه رمضان برگزار می کنم! لعنت به ریاکاری که من بودم.


یه ماه خودشون ثواب می کنند، زندگی ما رو جهنم. ما شدیم وسیله ی ثواب کردن یه عده دیگه. 

راستی می دونستید دیروز عید بود؟ والا اگه واقعا بحث اعتقاد و این ها وسطه، من نمی دونم ج.ا چه گهی می گیره به سرش. عید فطر روزه گرفتن حرامه. تمام کشور های همسایه دیروز عیدشون بود. فقط اینا کور بودن ماهو ندیدن. چرا؟ آخه مردن امام مهم تر بود! ازون لحاظ. ریده. همه چیز تو این مملکت ریده. اعتقاد رو به مسخره گرفتن. دیگه چی می خوای ازین بالاتر؟ روز عید فطر کل ملت روزه بودن. خاک.


پ.ن.حالم حالم حالم به هم می خوره اینقدر این جمله را شنیدم امسال: "حیف که روزه ام وگرنه.." روزه هاتون قبول حق با این طرز فکر.


نظرات 3 + ارسال نظر
shayan پنج‌شنبه 16 خرداد 1398 ساعت 01:17 http://florentino.blogsky.com

من که میرفتم ساندویچی فلافل دو نون میزدم با نوشابه ی مشکی :)

ما دهاتیا این قانون ها یه جاییمونه که خانواده نشسته نمیشه بگم :))))


اتفاقا ظاهر منم یه جوریه که همه فکر میکنن یه روز روزه ی قضا یا ده رکعت نماز قضا ندارم...در حالی که یه روز روزه ی گرفته یا یه روز نماز کامل ندارم :|

خب مگه فلافلی تون بازه؟
والا اینجا همه چی بسته ست. البته مغازه های زیرزمینی بازند ولی خب نظارت زیاده.
خودم هم نمی دونم چرا احترام می گذارم. قانون چرتو باید شکست. ولی دلشو ندارم و رعایت می کنم. یعنی نه اینکه حس کنم گناهه. از اون نظر اکی ام کاملا. صرفا حس می کنم درست نیست شاید روزه دار ها اذیت بشند.

تِف به ریا دیگه. همان.

نارنجی پنج‌شنبه 16 خرداد 1398 ساعت 02:42

عاقا یعنی جدی جدی انقدر بهتون سخت می گرفتن؟
ما که جز تعطیل بودن بوفه و سلف بقیه چیزا سر جاش بود
بچه هامون خیلی راحت از آب سردکن استفاده می کردن و یه قمقمه هم می آوردن سر کلاس
یا خوراکی می آوردن و به بقیه هم تعارف می کردن
حتی از من که روزه گرفتم اکثرشو، می پرسیدن که روزه ای یا نه که چیز میز بهم تعارف کنن
اصا خود من یه روز که روزه نبودم تو محوطه دانشگاه نشستم فلافل سق زدم
یا رفتم سینما و کلی چیز میز خوردیم چه تو سینما و چه بعدش
همه فست فود و کافه و اینام تو شهر بازن و تک و توک بسته ن
اونام احتمالا خودشون روزه بودن و گشادیشون اومده بازش کنن :دی
نمی دونم چطور این همه به شماها سخت گذشته
بچه های ما که فقط از ناهار ندادن سلف شاکی بودن و بعضیام از بسته بودن بوفه

حتی روز امتحان عملی مون یکی از پسرامون به مسئول سالن مولاژ میگفت بهم شوکولات بده حالم بده
اونم می گفت ماه رمضونه اینم میگفت می شکنمش بابا دیگه آخرای ماه رمضون مگه نیست؟
خلاصه که خیلی ملو و صمیمی در کنار هم زندگی کردیم

نه سخت نمی گرفتن،
کسی سخت نمی گرفت، همین روال هایی که نوشتی اینجا هم هست، بدترش هم هست،
ولی من خودم خودم رو اذیت کردم.
نوشتم دیگه حتی همراه مریض به من میوه تعارف می کرد، چشمام دو دو می زد از گشنگی ولی نمی تونستم بخورم.
خلاصه به من سخت گذشته فغان. :دی
اذیت می شم می دونی دچار حس دوگانگی می شم. توضیحش سخته. بدم می آد. پنهان کاری. ریا. دوگانگی. قایم باشک. طوری رفتار کنی که نیستی. حقیقت را پوشاندن. حقیقت را ننمایاندن. تعلق جامعه به یک عده ی خاص. و از این قبیل..

motahare پنج‌شنبه 16 خرداد 1398 ساعت 14:36

اتفاقا منم میبینن میگن روزه ای :)
چقد بهت سخت گذشته. اره ماجرای عید فطرم ک ریده شد اصن امسال.
مامان من چقد حرص میخورد چقد اذیت کرد خودشو!
نمیدونم اخرین بار ک تو وبلاگت اینور اونور میپریدم کی بود. اصن یادم نی. فک کنم تابستون بود. تو همیشه یکی از معماهای زندگیم بودی! الان بعد اینهمه مدت وقتی میبینم زنده ای!(از نظر جسمی نه) و مینویسی خوشحالم میکنه. هیچ وخ نمیر.
دارم اشکامو پاک میکنم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد