خیلی داغونه؟
والا خودم حس می کنم خیلی داغونه،
از یک تا ده چند تا داغونه؟
اعتراف می کنم دوباره خودم رو انداختم روی فاز "بخواب تا خواب چیزی که دوست داری رو ببینی."
چه موجود ضعیفی. به یک تخیل تکیه می زنه. به یک مجاز تکیه می زنه. به یک وهم.
خب من حالم از این ضعف به هم می خوره، ولی وقتی حال می ده، سخته از خودم دریغ کنم. نمی دونم درسته این رویه. درست نیست. چیه.
بخدا ترک کرده بودم از پیش دانشگاهی.
دوباره برگشته.
اولاش که رفته بود از رفتنش ناراحت بودم،
الآن که برگشته از برگشتنش ناراحتم.
کاش همه چیز اینقدر راحت بود. به راحتی چیدن سناریوی یک خواب.
کاش من مجبور نبودم اینقدر تحت فشار باشم، که مغزم بیفته به همچین کاری. به توهم. به تخیل.
چیزی که وجود نداره و نمی تونه وجود داشته باشه، ولی بیشتر از واقعیت حال می ده.
واقعا حس اعتیاد می کنم. اگه بدونی با چه شوقی این پتو رو می کشم رو سرم تا خواب ببینم.
یعنی یکم دیگه ادامه پیدا کنه، من مسئولیتی قبول نمی کنم در قبال بقیه ش.
همه ی دور و برم بک هو پر شده از عوامل اعتیاد آور.
و منی رو داریم این وسط، که کم کم ضعیف بودن براش مهم نیست.
هر شب یک دور با خودم حرف می زنم که حالا کیلگ کام آن واقعا ضرورتی نداره قبل خواب به فلان موضوع فکر کنی و بدون فکر بگیر بخواب،
و جواب خودمو می دم که زر نزن بابا، دلم می خواد، تایم خواب خودمه، به تو چه. خواب هر کوفتی که دلم می خواد رو می بینم، به هیشکی هم ربطی نداره..
تو آدم ضعیفی نیستی
به کل که نه مهربانم،
تو این یه مورد چرا. :دی
خواستم بنویسم ضعیف نیستی که فلور نوشته دیگه...
آره حالا نوشته محض امید دادن.
وایسا وایسا!
قبل از خواب به هرچی فکر میکنی خوابشو میبینی؟! همیشه؟
آره دیگه، تو پست های قدیم زیاد تر ازش می نوشتم.
متاسفانه یا خوشبختانه.
یه حدی فراتر از موضوع خواب حتی،
خواب سناریویی که بخوام رو می بینم.
مثلا دلم می خواد بستنی سه اسکوپ وانیل و شکلات و موز بخورم و بعد برم شهر بازی، خب می رم خوابش رو می بینم!
از پیش دانشگاهی به بعد این حالتم رو از دست داده بودم، الآن فکر می کنم دوباره برگشته.
ویرچوآل ریالیتی ای می سازم برای خودم، بیا و ببین.
که خب درست نیست و نشانه ی اعتیاد و ضعفه به نظرم.
پیشنهاد میکنم پست قبل خودتو بخونی
آره پست قبلم رو بسیییی آر می دوستم، ولی به هم مرتبط نیستند که.
این که مجشره!!! سفت بچسب بهش. سفت.
نه خب درست متوجه منظورم نشدی،
آره یکی دو بارش بد نیست،
ولی با این رویه بعد یه مدت، ترجیح می دی تو خواب و خیال زندگی کنی و هیجاینت برای خواب بیشتر از میلت برای زندگی تو دنیای واقعیه.
یه چیزی می مونه مثل همین اینترنت و دنیای مجاز خودمون، ولی شخصی شده تر.
یک تخیله و توهم.
چیزی که ما میبینیم اینه که تو قوی هستی؛یا حداقل ضعیف نیستی.
شاید تعریفت از ادم قوی نادرست و تخیلیه که فکر میکنی ضعیفی.
خب منم معتقد نیستم به طور کلی ضعیف باشم، اصلا اینقدر مغرورم که اگر هم باشم نمی آم اعلام کنم. :)))
اینجا موردی اشاره کردم. نسبت به وسوسه ی خوابیدن ضعیفم. :دی
حالِت که به هم مرتبط هست
از این زاویه بهش ننگریسته بودم. حق با توست.
اره منم این روزای زندگیم اینجوریه1 نمیدونم قراره همینجوری بمونه یا نه. البته واسه من اینطوری نیست ک یجیزیو بخام و همونو ببینم هرچی بخام نمیبینم و بعد یهو ی شب غافلگیر میشم و اون چیزی ک میخاستم رو میبینم. و جالبه ک تو خواب متوجهم ک الان داره چی میشه و این همونه ک خیلی مدت بود میخاستم ببینم و چن شب بعد اون خواب رو دقیقا با همین ذوق پتو رو خودم میکشم و وقتی بیدار میشم دقیقا مث ب قول خودت لوزر ها ب خودم فحش میدم و میگم بی عرضه! حتی نمیتونی خوابشم ببینی!