Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

چگونه در زمستان انار خریدم

انار هایی خریدم، در زمستان،

که سگش شرف داره به انار های پاییزی که این ها می خریدند. (درست اصطلاح رو به کار بردم؟!)

پاییز فصل اناره، ولی یک انار های زاغارتی می خریدند که من به عنوان انار دوست خانواده بهشون گفتم خواهشمندم! این انار رو نخرید سنگین ترید. 

من تو زمستون نزدیک به بهار، دقیقا وقتی پوست آمیخته به ترک های سیاه و نازکشون رو لمس می کردم می دونستم این انار ها، واقعا انارند. حسش می کردم.

خیلی خوشم می آد پشت سرم بگند این یارو هرچی بلد نباشه، خیلی خوب بلده انار بخره.

دوست دارم پشت سرم بگند این یارو انار شناسه. رمز دل انار ها رو می فهمه.

الآن دارم فکر می کنم فردا صبح قبل اینکه بارش تموم شه برم بازم ازش انار بخرم.

احتکار انار. احتکار انار. احتکار عشق. احتکار شادی. احتکار احساس.

باورم نمی شه، چه قدر دیر این انار ها دست من رسید تو سال نود و هفت. من خیلی زود تر از این ها بهش نیاز داشتم. واقعا دیره. سنگ دل، این زود تر می خواستی... حالا چرا! نوش دارویی و بعد مرگ سهراب آمدی.


الآن خود سپهری رو از تو قبر احضار روح می کنم، بنشینیم دست بندازیم گردن هم، تا صبح انار بخوریم و شعر بخونیم. 

سپهری...؟

سپهری...؟!!

بیا! انار آوردم لامصب.

دم بهار، انار اصل پاییز آوردم...

نظرات 1 + ارسال نظر
استا چهارشنبه 22 اسفند 1397 ساعت 23:30

پس زمستون رو با انار داری به پایان می رسونی...چه خوب.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد