Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

چرا آینه ی دو طرفه شکسته بود؟

خب فکر کنم جوابشو بالاخره پیدا کردم،

می گن چون هری بعد مرگ سیریوس زد شیکوندش وقتی دید جوابگو نیست واسه ارتباط،

یه سری ها هم می گن به علت اینکه کف صندوقش بود و خود به خود شکست.

اولی قشنگ تره؛ ولی دومی راسته طبق:


"Harry remained quite still for a moment, then hurled the mirror back into the truck where it shattered. He had been convinced, for a whole, shining minute, that he was going to see Sirius, talk to him again..." (OP38).

 

تا آخر این هفته می رم رفرنس مخصوص (!) باز می کنم. ایف  الله شاء، می خونم می آم اینجا ویرایش می زنم اگه غلط بود.

نظرات 4 + ارسال نظر
شایان سه‌شنبه 15 آبان 1397 ساعت 00:18 http://Www.florentino.blogsky.com

خیلی وقته وبلاگ دال میخونم و هیچی نمیفهمم و هیچی هم نمیگم...الان با این پست حس وبلاگ دال خونی بهم دست داد :||
.
.
اگه هری پاتر ها رو کامل داری هزار سال دیگه ازت می گیرم میخونمشون. نه به خاطر علاقه و اینا...فقط به خاطر این که بفهمم چی میگین شما ها :(

به نظرم هر وبلاگی یه سری مشخصات خاص داره که از بقیه ی وبلاگا متمایزش می کنه. سبک و سیاق بگیم شاید.
مثلا وبلاگ خود من رو هر کی اومد درجا اول یه دور پرت کرد تو صورتم که "چه جوووورییییی اینقدددددر بلند می نویسی؟"
که خب باعث شد طی زمان سعی کنم کوتاه تر بنویسم.
حالا دال هم همینه وبلاگش، هر کی می آد درجا یه دور می کوبه رو دکمه قرمز "من نمی فهمم چی نوشتی". :)))

فرقشم اینه که هری پاتر بخونی صد درصد می فهمی این پست من چی می گه (تو چند تا پست قبلی نوشته بودم این موضوع آینه برام سوال شده بود و یادم نمی اومد، دیشب داشتم چرخ می خوردم و جواب سوال رو پیدا کردم و پستش کردم اینجا که یادم بمونه)، ولی وبلاگ اوشونو خودش بیاد تجویز کنه ببینیم چی باید کرد تا بفهمیم.

و اینکه معلومه که هری پاترا رو دارم. اولین مجموعه ای بود که از نمایشگا کتاب خریدم. به خاطرش یه روز پدرم رو اسیر کردم تو سیزده سالگی. البته زیادم قرض ندادم به کسی این یه موردو چون خیلی حساسم روش. مثل خون توی رگم می مونه. کتابا هی اومدن و رفتن و این هنوز روی کتابخونه به قوت روز اولش باقیه! حالا تا هزار سال بعد شاید تونستم راضی بشم قرض بدم بهت و این رفتار کنس گونه رو دور بندازم.
و راستی با این استراتژی که گفتی باید بری کل زبان های جهان رو یاد بگیری تا بفهمی چی می گن بقیه. بیخیال بابا ارزشش رو نداره، از رو علاقه بخون.

موضوع اینه که جدیدا فیلماشو دوره کردم، بسیار بسیار تحت جو ام الآن و دارم زور می زنم که سر کسی رو درد نیارم باهاش تا گندش در نیاد.

شایان سه‌شنبه 15 آبان 1397 ساعت 10:46 http://Www.florentino.blogsky.com

خداییش تو بلند نمی نویسی. کیبورد زیر دستته راحت مینویسی.
واسه بقیه ش هم صحبتی ندارم. هزار سال دیگه که اومدم و با اشتیاق پک کامل هری رو دادی بهم و خوندمش میشینیم در موردش صحبت میکنیم. مرسی
(این کامنت میتوانست بسی طولانی باشد ولی نگارنده ی آن سر درد شدید دارد و این درد باعث شده حین تایپ مثلا کلمه ی تایپ بعد لمس حرف الف کیبورد با خود بگوید آیییی خدا کی دستش تا ی کیبورد بکشه و تایپش کنه..خلاصه تباه است)

بعد چند سال به این نتیجه رسیدی مسلمون؟
من که از اولش خودم اینو می گفتم هی تو کتتون نمی رفت.
خود تو یکی از منتقد های بزرگ بودی.
به هر حال شما یا بلند نویسی ندیدین یا ذهنتون تحت اثر شبکه های اجتماعی خیلی عادت داده شده به متن های دو سه خطی و حتی تک کلمه ای.

ولی تصمیمم رو گرفتم. بهت کتاب قرض می دم. صرفا برای اینکه بشینیم درباره ش حرف بزنیم! خط و نشان.

شایان چهارشنبه 16 آبان 1397 ساعت 12:56

مرسی بابت قرض

اوایل ذهنیتم نسبت بهت یه چیز دیگه بود. خودمم یه آدم دیگه بودم. الان اوری ثینگ هد چنجد..بیشتر درکت میکنم نسبت به قبل

خِش. :دی

اتفاقا خودم حس می کنم از دوران سیزده چهارده پونزده سالگی دچار یک جور جمود شدم،
دیگه تغییری حس نمی کنم. صرفا شاید تو نمایاندن خودم تو وبلاگ تغییر به وجود اومده باشه که اونم اقتضای مخاطبمه، نه ناشی از تغییرات وجودی خودم.

نارنجی پنج‌شنبه 17 آبان 1397 ساعت 17:05

شت شت شت
حتی اینم یادم نمیاد
و هیچ ایده ای درباره ش ندارم که آینه کدومه
کلا روال زندگیم از دستم خارج شده باید یه گهی بخورم تا بیشتر از این به فاک نرفتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد