Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

عاشورای زود هنگام

آقا پست قبل من طلسم شد و به یک روز نرسید تو خونه ی ما دعوا شد چه دعوایی.

سر صبح صحرای عاشورا راه افتاد.


تا قبلش داشتیم با جدیت و یکم تنش بحث می کردیم، یک هو پشت هم قطاری این جمله ها رو شنیدم که :"این مراسم خصوصا تو این دوره مال امّل هاست."

و منو می گی انگار که برق منو گرفته بود، انتظار نداشتم چنین قضاوت بی رحمانه ای رو از زبان خانواده ی به اصطلاح فرهیخته ام بشنوم.

پشت بندش بهم گفتن :" یک دانشجوی رشته ی فلان خودشو درگیر همچین چیزی نمی کنه، مثل کوچه بازاری ها... یکم پرستیژ داشته باش. این هیئت ها مال بی کلاس هاست دانشجوی رشته ی فلان هستی خیرات سرت."

نقطه ضعف دومم، اینکه بگیری از رو شغل قضاوت کنی کسی رو.

و بعدش که :" تو اصلا بزرگ نمی شی، ما هر سال منتظریم بزرگ شی ولی نمی شی. افکارت خام و بچگونه مونده فقط سنت بالا رفته."

" تو حتی دو تا کتاب درباره ی محرم نخوندی، به چه حقی شرکت می کنی اصلا؟ اول بشین کتاب بخون. فقط ظاهر بینی. چقد تکرار... هر سال همین وضعه. خسته نشدی؟ یه کاری که نمی دونی اصلا فلسفه ش درسته یا نه رو انجام می دی صرفا به خاطر جوّش."

" عقلت به چشمته! رفتار هات با هم تناقض دارن، ادعات می شه."

" یک پدیده ای هستی مشابهش هیچ جا پیدا نمی شه."



من بهشون گفتم این مراسم بدون تاکید روی هیچ اعتقادی به چشمم زیباست... سعی کردم کلمه هام رو در راستای رسیدن به این مفهوم انتخاب کنم ولی گویا که کافی نبود. منظورم رو نفهمیدن. یا که بد فهمیدند...

"تو دلش رو نداری بریده شدن سر گوسفند رو ببینی ولی از زنجیر زدن لذت می بری؟ اینا کارای جاهل هاست. تو دنیای مدرن امروز دیگه جایی نداره. خود زنی کردن؟ این قدر پستی و جاهلیت؟"

"یک هفته س مثل لات های کوچه خیابون شدی، بسّت نبود؟"


سعی کردم بهشون بفهمونم که من حسم بهش مثل اینه که شما بری بشینی دریا رو نگاه کنی. غروب آفتاب رو نگاه کنی. تو جنگل بشینی و حرکت برگ ها با باد رو دید بزنی. آقا اصلا فرض کن یک قبیله ی سرخ پوست هستن و دور آتش می چرخند و طبل می زنند. شما برای لذت بردن از همچین منظره ای باید دلیل بیاری؟ چون از من انتظار دلیل آوردن می رفت تو اون لحظه. مثل یک کنسرت خیابونی رایگان می مونه اصلا. مطمئن باش یک توریست رو بیاری اینجا، این جو براش جذاب هست بدون اینکه بدونه فلسفه ش چیه می شینه نگاه می کنه! خب آقا جان منم در همون حدم. در حد همون توریسته. کجا ادعام می شه. کجا کردم تو بوق و کرنا که اعتقاد دارم، تا الآن بشینند دور هم تناقض های رفتاری م رو بررسی کنند؟


عشقم می کشه یک کیسه ی پر از تناقض باشم و همه رو شگفت زده کنم که این حجم از تناقض چه شکلی تو این وجود جا شده. به کسی چه مربوط؟دوست دارم بی اعتقاد ترین با اعتقاد ها باشم. با اعتقاد ترین بی اعتقاد ها. بی دین ترین با دین ها. با دین ترین بی دین ها.

فوقش اینه که نه امتیاز کافی برای بهشت رو جمع می کنم نه نمره منفی لازم واسه جهنم رو و تهش هیچ جا رام نمی دن دیگه و مجبور می شن یه سرایی برای وجود لامصبم درست کنن. یه جا که بهشت نباشه جهنمم نباشه. مشکلتون چیه. من قراره با این وجود پر تناقضم برم توش شما ها که یا بهشتی اید یا جهنمی دیگه.


برگشت بهم گفت :" شما که بچه ی من هستید اینجوری باشید بقیه می خوان چی باشن."


دیگه با شنیدن اینا و چند تا بدتر از اینا که جای نوشتنش نیست، ما داغ کردیم. آمپر رفت بالا، آقا دعوا شد.

دعوا شد.

بدم دعوا شد.


بهشون گفتم شما هیچ فرقی با اون افراد خشک مذهبی که بچه ی خردسالشون رو می ندازن تو کالسکه و حیوونکی رو زجرش می دن با لباس پوش های سیاه تو ظهر گرما، تا بهش اعتقاد بخورونن و تهش بچه رو گرما زده ش می کنند ندارید،

تنها فرقی که می بینم اینه که شما اون ور طیفید و اینا این ور طیف اند.

و هر دو ور طیف به یک اندازه مخشون تعطیله.


و من می خوام وسط پشت بوم باشم. اگه که دیگه ولم کنید.


دیدید ته این نوحه ها دعا می کنن و مردم هر چی باشه آمین می گند رو به مداح؟

اگه بخوام اداشون رو در بیارم می گم:

خدایا ایران را کمپلت تبدیل به فرانسه بفرما. (آزاد ترین کشوریه که از نظر عقیدتی سیاسی می شناسم.)

بگید آمییین.

می گم:

خدایا همه ی مردم را از لبه ی پشت بام دووووور بفرما.

بگید آمییییییین.


اینم از عاشورای امسال. سال ها منتظر همچین فرصتی بودم، که بفرما اینجور شد. گند خورد به حالم. احساس می کنم توان از مغز استخوانم پریده رفته بیرون.

سال های بعدم که هیچی. لابد زنجیر و قمه می برم تو بخش بیمارا رو باهاش رنده می کنم این عقده های روانی م وا شه...

نظرات 4 + ارسال نظر
علی پنج‌شنبه 29 شهریور 1397 ساعت 17:31 http://ap97.blogsky.com/

سلام
چرا وقتی پت جدید زدم وبلاگ من ص اول بلاگ اسکای نیومد؟
با تشکر

سلام از همه داری می پرسی ها ناموسا.
بیا اگه بهم ثابت شد اینو خوندی، تو کامنت بعدی منم یه دور دیگه بهت می گم.

شهرزاد جمعه 30 شهریور 1397 ساعت 00:29

پت چیه؟ حیوون خونگیو میگه؟ :))))

چه جالب منم به این فکر کردم. :)))
واژه ی "پست" مقصود محترمشون بود ولی. وقتی سین ها قورت داده می شوند...

شایان جمعه 30 شهریور 1397 ساعت 00:46 http://Www.florentino.blogsky.com

از تو هم پرسیده که

یعنی به یه درد تو این دنیا نخوردیم. کامنتامونم کپی یکی دیگه س.

هیچی آقا چک کردم اول واسه من فرستاده روانم شاد شد. :دی
سی و سه دقیقه مال تو رو فرستاده. سی و یک مال اینجا رو...
ظهری وبلاگامون با هم آپلود شد، تو صفحه ی به روز شده ها به همه پیام دادن دوستمون.

شایان جمعه 30 شهریور 1397 ساعت 02:07 http://Www.florentino.blogsky.com

من رفتم وبش دلم هم سوخت یه کامنت هم دردی بهش دادم :||

ما که تازه کار بودیم کسی نبود دل بسوزونه چرا تو صفحه به روز شده ها نمی آییم. ببین کار دنیا رو...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد