Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Your only one day

بیایید فرض کنیم شما فقط یه روز دارید از کل بیلیون ها روز دنیا،

یه روز خیلی خیلی  مخصوص... 

خیلی خیلی... ! ... ! ... !

خیلی تا تهش.

که فقط هم قراره یه بار تجربه ش کنید. 

یک بار؛ برای اوّلین بار و آخرین بار.

یه روز مال خود خودتون،

که منتظرشید مدّت هاست...

یه روز که باید تو ذهنتون ثبت شه به هر روالی ک هست،

و ته دلتون این حسّو دارید ک خب نباید گند بخوره توش چون روز شماست. ایده آله.


مثلا اسمتون کیلگاراست؟

بهتون می گن اکی، ما روز کیلگارا رو در نظر می گیریم. 

یک روز از کل روز های نامتناهی جهان رو اختصاص می دیم به کیلگارا، 

یک بار برای همیشه.


یک بار؛ برای اوّلین بار و آخرین بار.

این روز، روز مرگتون نیست؛

مثل این موضوع انشا معروفه نیست ک می گن آخرین روز زندگی تون رو چی کار می کنید و شما می گید چون تهشه، می زنم به سیم آخر و هیولای درونم رو آزاد می کنم.

روز تولّدتونم نیست ک سالی یه بار احساس تعلّق خاطر کنید به دنیا و یه سال بعد برگرده.


بیشتر مثل رصد یه ستاره ی دنباله داره،

یه روز معمولی از بین هزاران روز زندگی تون،

که باید تبدیلش کنید به روز خودتون...

چون این ستاره ی دنباله دار هر ده هزار سال یک بار قابل رصده.

یعنی با توجّه به عمر انسانی تون، این روز یه جورایی اوّلین و آخرین شانستونه. دنباله داره اگه بره، رفته.


حالا سوال اینه... here's the question:


شما واسه این یه روز که قراره یک بار برای همیشه روز خودتون باشه و هیچ وقتم قرار نیست برگرده، چی کار می کنید؟


از هر ژانگولری ک به ذهن هر کسی ک از این جا رد می شه برسه، استقبال می کنیم.


عزیزانم شما اگه قراره روشن بشید هر کدومتون، همین یه باره. یعنی اسمم ننوشتید مشکلی نیست. شناس بودن حتّی در همین حد مجازی خودمون، قوه ی تخیل و ذوق آدم رو محدود می کنه تا حدّی. نیس؟  من کامنتای این پست رو با چنگ و دندون  می خوام می فهمید؟ شرم آورانه ترین هاشو حتّی، چرت ترین هاشو حتّی. خل وضعانه ترین هاشو حتّی. معمولی ترین هاش رو حتّی. 


درسته کائنات هیچ وقت در اون جهتی که ما می خواییم پیش نمی ره،

ولی بازم...

من می خوام بدونم شما تو روز خودتون چی می کنید؟ می رقصید؟ سیگار می کشید؟ نماز می خونید؟ می رید نوک کوه؟ ستاره های آسمون رو می شمارید؟  سوت می زنید؟ می رید تو جمع و فک و فامیل؟ مامان باباتونو بغل می زنید؟ می رید پیش صمیمی ترین دوستتون؟ یه روز از خونه فرار می کنید ک تنها باشید؟  روزه می گیرید؟ فیلم می بینید؟ آهنگ گوش می دید؟ بازی کامپیوتری می کنید؟ فوتبال می بینید؟ حموم می رید؟ از درخت آویزون می شید؟ تو پنکه فوت می کنید؟ هسته ی زردآلو می شکونید؟ می خوابید؟ عشقتون رو می بوسید؟ دست می کنید تو پر مرغ؟ چی واقعا؟ چی کار می کنید؟ و نیازی نیست لزوما شادی آور یا انرژی بخش یا کار بزرگی باشه. من تمام گزینه های ممکنی ک تو ذهنتون هست رو می خوام. یعنی حتّی یکی واسم بنویسه کل روزم رو گریه می کنم بازم می گم اکی اینم یه آپشنه. یکی بگه من فقط یه لیوان چای می خورم پشت پنجره، بازم با وجودی که می دونم کلیشه س، ولی خب یه آپشنه و می خوامش. 


می خوام بدونم، تهش وقتی اون روز تموم شد، به واسطه ی کدوم سلسله از کار هایی ک انجام دادید این شجاعت رو به دست آوردید ک برگردید به خودتون بگید :" عح پسرررر، امروز واقعا روز من بود!"


ولی قابل باور بنویسید. رئال همچین. مثلا من خودم اگه بخوام تخیلی بنویسم می گم ک یه تفنگ هفت میلیارد فشنگه بر می دارم و بین همه ی آدمای کره ی زمین، بازی ژوزفیوس رو برقرار می کنم و داور می شم و مجبورشون می کنم هر کس کناری شو بکشه و تفنگ رو پاس بده کناریش تا تموم شه بالاخره صف آدما و به عنوان نفر آخر هم داور خودشو می کشه ، :دی ولی خب این عملی نیس دیگه. عملی شدنی هاشو بنویسید. یعنی اگه من بگم همین فردا عملی ش کن، بتونید بلا فاصله واکنش نشون بدید.


و چون می دونم این اشتراک عقاید و کامنتی که دستتون رو گذاشتم توش (اگه افتخار بدید)، انرژی زیادی می طلبه، منم سعی می کنم تو این مدّت تعطیلات تپل مپل جیگر، کامنت های خالی یکی دو ماه پیش رو جوابگو باشم ک بیشتر از این حسّ عذاب وجدان نداشته باشم. خوندم ها، ولی نیازه یکم واکنش نشون بدم ک باور کنید می خونم نظر ها رو و چی می گذره تو مغزم. الآن با لقد دارم می زنم زیر خودم واقعا بابت این کار. شد پس؟ خیلی منتظرم که روزتونو بخونم. مرسی ک به حرفام گوش می کنید. والّا دیگه راه دیگه ای بلد نیستم واسه اینکه تحریکتون کنم کامنت بفرستید. فحشم ک مجاز نیست و به دور از شان ماست. ولی حالا صفر تا کامنت نگیره صلوات. جون کیلگ...!


نظرات 23 + ارسال نظر
مهرزاد جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 21:15

محدودیتایی که تو روزای عادی سال داریم رو هم تو اون روز داریم؟یا اینکه ازادیم از هر قانون و ارزش دینی و اجتماعی؟

فکر کنم باید بگم که آره محدودیت دارید مگه اینکه خودتون انتخاب کنید بشکنیدشون.
مثلا دلت می خواد بستنی بخوری تو اون روز ولی ماه رمضونه، باید ببینی تو ذهنت اون بستنی خوردنه اون قدر مهم هست ک سعی کنی قانون رو بشکنی یا نه.
بعضی محدودیت ها رو هم ک بشکنی از گشت ارشاد و پاسگاه و اینا سر در می آری تو ایران و چون گفتم روز مرگ نیست پس باید بعدش به زندگی ادامه داد و هیچی ولش کن اصلا.
آره محدودیت های روزانه رو داریم کاملا!

شهرزاد جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 21:24

هووووف چه سوال هیجان انگیزی. ولی خب! عملی از چه نظر؟ مثلاٌبالقوه شدنیه ولی من نمیتونم انجامش بدم و تو اون روز به خصوص قدرت و اجازه انجامش بهم داده میشه؟ اگه اینجوری نباشه و عملی بودن یعنی همین کارایی که الانم مجازم انجامشون بدم، که هیچی. میشینم تو خونه بقیه سریالمو میبینم! :)))

آقا تا تو بری جوابی رو ک به کامنت قبلی دادم ک دقیقا همین سوال رو پرسیده بود بخونی تا دوباره نویسی و هدر ریز کلمه نشه، من خاطر نشان کنم ما جوانان ایرانی چقد خوشبختیم ک در عرض چند دقیقه باید همچین کامنت های مشابهی درباره ی این پرسش وجود داشته باشه.
وای ببخشید ولی ما خیلی اسف ناکه وضعمون تو این کشور. حالا شایدم منظورمون از محدودیت با هم انطباق نداره ولی واقعا شووووت. من همه ش رو از جانب این مملکت می بینم.
یه روز معمولی تو "ایران" رو باید به خصوص کنید واسه خودتون و هیچ توانایی و سوپر پاوری بهتون داده نمی شه همونید ک همیشه هستید و ازتون انتظار می ره باشید و باید سعی کنید خاصش کنید. یا مثلا قایمکی قوانین رو دور بزنید حتّی؟! نمی دونم ایده ای ندارم. همینه ک سختش می کنه.

مهرزاد جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 21:41

خب بقول شهرزاد میشینم همون سریالم رو می بینم.اونام ب خودشون زحمت ندن که یه روز به اسم من بزنن:/
ولی خب این کارای زیر رو هم بکنم حس خوبی خواهم داشت:
1.صبح زود عین ادم بیدار شم
2.با دوستم برم بیرون و از همهههههه چی حرف بزنم
3.یه فیلم یا کتاب خوب ببینم یا بخونم
4.بیخیال حرفای چرت و پرت ادمایی ک خودشون علامه ی دهر میدونن برم و به حیوونای خیابونی کمک کنم.
5.ادمایی که بدم میاد از شون رو نه ببینم نه باهاشون ارتباطی داشته باشم
حیف ک میگی تموم قوانینی که هر روزه داریم تو تون روز مثلا ب خصوص هم هستن!

آره منظورم همینه، حالا ولی اگه خواستی بدون قانونش هم بنویس ببینم اسب خیال تا کجا پرواز می کنه.

مهرزاد جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 21:43

اهان شاید سعی کردم سیگار یا قلیون هم بکشم علی رغم اینکه واقعااااااا از دوتاشون بدم میادو این رو برای اولین باره که دارم میگم!

مرسی آقا بازم بود بنویسیییید.

مهرزاد جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 21:52

نه خب دیگه اونا مریوط ب پست نمیشن و برای خودم نگهشون میدارم.
و اینکه چرا از روز کیلگارا چیزی ننوشتی؟

من هم می نویسم، عمری اگه بود...
ولی اوّل می خوام مال شما رو بخونم تا ببینم لذّت بخش ترین کار ها از نظرتون کدومان و اینکه امکان تقلید هست یا نه...

شهرزاد جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 22:14

عه چه جالب من هیچوقت کامنتای بقیه رو نمیخونم :))))
خب اگه اینجوریه، صرفاً همه رو از خونه بیرون میکنم! تمام وسایلمو پهن میکنم در وسط ترین نقطه خونه و سریالمو تو تلویزیون نگاه میکنم به جای لپ تاپ! :))))

درباره ی اون تیکه ی اوّل، منم قدیما این طوری بودم ک فقط جواب کامنت خودمو بخونم.
بعد چند بار خیلی زشت شد،تو کامنتا صدام می زدن و توقع هم پایی می رفت ازم ولی من اصلا خبر نداشتم و احتمالا فکر می کردن خودمو می گیرم یا توجه نمی کنم یا بی ادبم یا چی، هنوزم نمی فهمم وقت رو چه جور باید مدیریت کنم ک بتونم بخونم کامنتای بقیه رو. واسه همین وبلاگ نزدیک ها رو ک با هم رفت و آمد داریم، همه ی کامنتاشون رو سعی می کنم نگاه کنم حداقل یه بار ک خیلی داغون نشه.
و اینکه مرسی بازم بود بنویسیییید.

لیمو جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 22:16

چه جالب
من تو فکرم بود روزم رو در یکی دوماه اینده بسازم و بعد ازش بنویسم
یه بلیط رفت واسه صبح و یه بلیط برگشت واسه شب بگیرم
بپرم برم تنها "رفیق"م رو ببینم و برگردم
یا بتونم اونو دعوت کنم شهرم و چند روز اینجا باشه
این میتونه یک روز من باشه

مرسی آقا بازم بود بنویسیییید. هر چی به ذهنتون اومد.

شن های ساحل جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 22:52

اگه من کیلگارا بودم اگه من کیلگارا بودم و یه روز خاص میخواستم بسازم احتمالا می رفتم مدرسه قدیمم از همه معلم هایی که دوستشون داشتم تشکر میکردم و بعدش از تمام استادهای خوبم تشکر میکردم بعد میرفتم خونه به مادرم میگفتم بعضی وقتا ضدحال بهم میزنی ولی دوست دارم به پدرم میگفتم یکم بداخلاقی ولی باحالی پدرمی دوست دارم با ایزافاگوس ایکس باکس یا پی اس بازی میکردم.مرغ نوازشش می کردم می رفتم کوهنوردی یه گروه از دوستان دعوت می کردم بریم گردش دربند یا درکه یا حتی جمشیدیه کل روز میخندیدم یکم داستان فانتزی می خوندم می رفتم استادیوم فوتبال می دیدم شاید سعی میکردم یه رستورانی که همیشه دلم میخواست برم سعی کردم واقع گرایانه باشه

مهرزاد جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 23:00

ولی کیلگ درستش این بود که بگی خبری از باید و نبایدهایی که تو زندگیمون داریم نیست.چیزی از قبل-مثل فرهنگ خانواده،قانون،هنجارهای اجتماعی و دینی-درست یا غلط بودن چیزی رو برای ما تعیین نمیکنه و تو اون روز بخصوص هر کس ازاده که چیزایی ک دوست داره رو تجربه کنه بی اونکه نگران باشه تو این دنیا یا اون دنیا بخواد بابتشون به کسی جواب بده..حالا می خواستی رئال باشه هم می تونستی بگی اما محدودیتای عادی یه انسان رو داریم مثلا قرار نیست پرواز کنیم یا همچون چیزایی..

شن های ساحل جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 23:37

و خودم اگه میخواستم یه روز خاص برای خودم بسازم خب من یه رویاپردازم همیشه کاری که بخوام انجام بدم زیاد دارم فقط الویت بندی فرق می کن مثلا میرفتم کاشان چون واقعا دوست دارم اون خونه های شیشه رنگی کاشان ببینم مثل خونه بروجردی ها و عامری ها که پر از رنگه یا دوست دارم برم کرمان و کاروانسراهاشو ببینم یا برم شیراز حافظیه یا برم کیش با ساحل تمیز و قشنگش شنا کنم تا دورترین علامت و هی از ترس کوسه بلرزم یا برم غواصی دوباره یا از این هواپیماهای تک نفره یا یه ماشین کروک کرایه کنم با یه ابجو بدون الکل یکم سرعت برم. برم به همه دوست های سابقم بگم خوشحالم که الان توی زندگیم نیستین و اصلا ناراحت نیستم که کنارتون گذاشتم خوشحالم انقدر عاقل شدم که تونستم بزارمتون کنار.به مادرم بگم دوستش دارم به دوست هام بگم برام خیلی ارزش دارن .برم کوهنوردی نزدیک قله بشینم به دره سبز نگاه کنم حس کنم چقدر زنده هستم برم استرالیا چون نرفتم و دوست دارم ببینم .یه عروسی محلی برم و تا صبح بگیم و بخندیم. به چند تا بچه کمک کنم. یه کتاب فانتزی بخونم که بخوبی هری پاتر باشه.اگه یه روز خاص داشته باشم همه نگرانی ها از ذهنم پاک میکنم کل روز لبخند میزنم و خدارو شکر میکنم که انقدر سلامتم که اینهمه فعالیت می تونم انجام بدم

یاقوت جمعه 11 خرداد 1397 ساعت 23:42

راستش هیچ فرقی با روزای دیگه م نداره ... خوب تو سن من دیگه چیزا اون جاذبه و زیبایی قبل و نداره تو جوونی شاید اگه این سوال ازم می شد چیزای که تجربه نکردمو می گفتم ... یه روز مثل همه ی روزای دیگه مه مسلما ولی اگه بشه خانواده نباشن و نهار و شام هم برام آماده کرده باشن .. میشینم پشت سیستم تا حدی که چشمام دراد فیلم می بینم بدون هی چک کردن اینکه کسی نیاد تو اتاق .. با لپ تاپ خوشم نمیاد فیلم ببینم.... خیلی داغون بود روز خاص م ....

ایاقوت شنبه 12 خرداد 1397 ساعت 00:51

آقا من می خوام بازم بگم اشکال نداره که ... شاید حتی بازم بیام دوباره کامنت بدم خوشم اومده انگاری....
من تو دنیای واقعی خیلی خجالتی م وقتی تو خیابون راه می رم به کسی نگا نمی کنم مگه اینکه چشمم تصادفی به چهره فرد روبرویم بخوره .. یه ایراد بزرگه دیگه که دارم تنهایی بیرون نمی رم مگه اجبار باشه مثل رفتن دانشگاه ... ولی اگه بسه تو روز خاص خودم این جرئت و پیدا کنم می رم یه کافه تنهایی و چندین ساعت بدون اینکه هی خودمو سیخونک بزنم که پاشو الان کافه چیه دربآرت چی فکر میکنه بشینم و زل بزنم به افراد تو کافه و هی آمد و شد آدما رو ببینم.. دوس دارم ادم ای مختلف و ببینم بدون ترس و خجالت ....

هیچ اشکالی. حقیقتش این پست، قراره تا یه مدتی پست آخر وبلاگم بمونه... هر کدومتون، در گذر زمان هر چی هر چی ک به ذهنتون رسید رو اگه دوست داشتین باهام به اشتراک بذارید و بدونید از ته قلبم ممنون می شم واقعا.

دال شنبه 12 خرداد 1397 ساعت 01:24

اگه بخوام زیادی با رؤیا قاطیش کنم، احتمالن می‌گم برم کنسرت یه گروهی که خیلی دوست دارم رو ببینم. یا اینکه چند روز برم یه مسافرت خارجکی. ولی در همین لحظه جواب کامنت دوم (که الکی می‌گه، بقیه کامنتا رو می‌خونه هر از گاهی!) رو خوندم و خب از این بخش صرف نظر می‌کنیم. :))
دوم هم تشدید نداره.

اگه بخوام تا حدّ قابل قبولی رؤیا قاطیش کنم، احتمالن می‌گم سازمو بزنم زیر بغلم(!)، به همراه بقیه آدما (که ترکیبشون می‌تونه مختلف باشه) بریم کویری جایی، یه شب تا صبح ساز بزنم در حالی که از شدت آسمون داریم کف می‌کنیم. به نظرم اگه این اتفاق بیفته من فی‌المجلس چیز می‌شم. همون.

اگه بخوام یه‌کم کمتر رؤیا قاطیش کنم، احتمالن می‌گم باز سازمو بزنم زیر بغلم (!) برم یه جا واسه خودم یه اجرای تکی بذارم - و این، کاریه که واقعن دارم به انجامش فکر می‌کنم.

اگرم نخوام رؤیا قاطیش کنم، احتمالن می‌گم یه برنامه چندروزه زمین-آسمون گردی بذاریم(و خب تو این بخش، آدما خیلی مهمّن) و مغزمون تمیز بشه از کثافتای روزمره-اند بلیو می، واقعن این کارو می‌کنه. آدم تمیز و سبک می‌شه؛ صد البته به شرطی که خب دوستش داشته باشی.

می‌دونم خیلی شخصی بود، ولی شاید به کار بیاد. :دی

نارنجی شنبه 12 خرداد 1397 ساعت 04:44

اممممممم چرا انقدر سخت شد سوالت
فکر میکردم ساده باشه اما هرچی بیشتر فکر میکنم گیج تر میشم
اما خب بذار همه کارایی که دوست دارم رو باهم انجام بدم
مثلا اینکه یه شلوار جین کوتاه با یه کت جین و یه تیشرت سفید بپوشم و با یه کلاه اسپرت برم بیرون
یا نه یه پیرهن کوتاه با گل های ریز یا....
کلا اولش رو می‌خوام با پوشیدن چیزی که دوست دارم شروع کنم
بعدشم برم دنبال چندتا از دوستای بوقم مثل دوران نخالگی مون راه بیفتیم تو خیابونا و به امید اینکه پشت مون به هم گرمه ملت رو سوژه کنیم
به فلان پسر تیکه بندازیم
اون یکی رو مسخره کنیم
و بلند بلند تو خیابون شعرررررر بگیم
و مثل مستا از این ور خیابون بزنیم اون ور
بعدشم پاشیم بریم ذرت مکزیکی بخوریم در حد مرگ
با سس تند فراوون
و حتی هویج بستنی و آلوچه جنگلی و پیتزا پیراشکی و...
در خونه ها رو بزنیم فرار کنیم
و حتی یه ماشین که سانروف داشته باشه بدزدیم(اینکه میگم بدزدیم واسه اینه که طبیعتاً نمی‌تونیم خودمون یه روزه همچین چیزی داشته باشیم)
همین دیگه کلا خوش باشیم و حال کنیم
واسه شب مونم فک کنم دیسکو پیشنهاد بدی نباشه
دیگه به جز اینا چیز دیگه ای فعلا به ذهنم نمی‌رسه حالا اگه رسید میام میگم

beny20 شنبه 12 خرداد 1397 ساعت 04:45 http://beny20.blogsky.com


بسیار عالی این پست حرف نداشت
ولی خب باید حداقل می گفتی
بهترین کامنت رو توی پست بعدی می نویسی
اینجوری انگیزه بیشتری داشتیم واسه نوشتن :) دی ...

روز من ! اولین کاری که می کنم
همه ادمای اطرافم رو وادار می کنم بخندن
یعنی باید آره بخندن بی خیاله غم بشن
هرجوری شده بخندن فقط بخندن
چون مطمینم اگه نخندن روز منم خراب میشه
و مطمینم وقتی همه بخندن
دیگه خنده های من رو اعصاب کسی نمیره √

بعدش دیگه اگه واقعا روز من باشه پس خیلیم پول دارم
میرم تمام اونایی رو که دوستشون دارم رو می بوسم
و میلیون ها پول واسشون میذارم که اونام توی روز من
حال کنن و حداقل یه روز طعم پولداری و بچشن

بعد از اینااا دیگه فقط دنبال یکی میگردن که بتونه
همجوره راضیم کنه پایه باشه واسه دیوونگی هام
و این یک روز رو جوری عشق و حال کنیم
که خاطراتش تا صد سال بعدش بمونه :)

و دیگه آره خیلی چیزای دیگه هم هست
که چون روز من هست به تو مربوط نمیشه
برو دخالت نکن برووو

لیمو شنبه 12 خرداد 1397 ساعت 13:34

میگما
اگه یه روز بتونم کاری کنم احساس خواب الودگی نداشته باشم و کلا شب هم نخوام بخوابم , اون روز هم رپز خیلی خوبی میشه:-\

t یکشنبه 13 خرداد 1397 ساعت 18:13

میگم مثلا اگه یکاری کنیم اثرش تا روز بعد می مونه؟
منورم فقط ی کار هم نیست، حتی اگه حرفی بزنیم . اصلا دیگران یادشونه دیروز ما رو؟

t یکشنبه 13 خرداد 1397 ساعت 18:32

دوس دارم تو یه روز زمستونی باشه. ولی خبری از برف نباشه، حوصلشو ندارم.صبح خیلی زود بیدار میشم مثلا 7. مثل فیلما پا میشم میرم لباس ورزشی میپوشم میرم پارک. بعد از یکی دوچرخشو قرض میگیرم دوچرخه سواری میکنم.کلی هم میدوم.بعد میام دوش میگیرم.صبحونه هم نون تست با یه عالمه مربا(آلبالو) و کره میخورم.از چن روز قبل بلیط گرفتم.حالا اونروز هر بازی ای ک باشه تو اسپانیا میرم میبینم.کلی جیغ و داد و تخلیه. اخرشم میپرم تو زمین و میدوم میدوم و ی عالمه سرباز دنبالم.با بازیکنا هم بای بای میکنم.حالا نمیدونم این قراره ساعت چند باشه اگه صبح بود دوباره برمیگردم ایران.همه پس اندازامو ورمیدارم مامانمو میبرم رستوران مس.البته بابا و داداشمم هستن.بعدشم برا داداشم هرچقد لباس ورزشی ک خواست میخرم.بعدشم بعداظهر یکم میخوابم.بعد پا میشم میرم خرید. هرچقد لباس دلم میخواد رو با پس اندازام میخرم.شب میشه دیگه.بعد میرم دم خونه یکی از فامیلامون ک باهاش خیلی رو دربایستی دارم(و نمیدونم دوسش دارم یا نه) ازش میخوام ک یذره با هم قدم بزنیم.(وای خدا از محالاته ک یروز معمولی اینکارو بکنم)حالا بازم بسته به شرایط بستنی چیزی میخوریم.بعد باهاش خداحافظی میکنم و اخرشب میرم سیگار میکشم! از بچگی به سیگار علاقمند بودم شدید. خیلی دوس دارم یه بار برای همیشه که اینکارو میکنم تو روز t باشه!چون هوا سرده. پتومو میارم بیرون تو حیاط ساختمونمون ی بالش پتو میذارم و میخوابم.

تنها فیلتری دوشنبه 14 خرداد 1397 ساعت 02:01

خب راستش کاری نبوده که نکرده باشم ..پرواز ..کشتی رانی...تیراندازی...شبگردیای خطرناک...دزدی ...بچه به سرپرستی گرفتن ..خوانندگی...نقاشی ...رقاصی...مقاله ی علمی دادن ....قدم زدن زیر نور مهتاب همراه با سیگار ... خوردن مشروب..سفرای مجردی .اکثر کارارو انجام دادم ...
از طرفی هم چون از زندگی روتین بدم میاد دوس دارم تو اون روز یه حسه فوق العاده داشته باشم
شاید اینکه برم دسته پسری رو که دوسش دارم رو بگیرم و ساعتا باهاش برقصم یا تروریست بشم و برم یه تیر تو مغز رو.ح.انی و دارودستش خالی کنم تا یه ملت از دستشون راحت شن!

شن های ساحل سه‌شنبه 15 خرداد 1397 ساعت 17:01

سلام کیلگ خوبی؟چه خبرا؟خبری ازت نیست.تعطیلات چطوره؟

سلام و علیک و رحمت و برکات.
تعطیلاتم خوبه، سلام می رسونه، ارادت داره خدمتتون.
دقیقا از همون وقتی ک تعطیلات شروع شد، دارم روی بیت کوین سرمایه گذاری می کنم ببینم تهش چی در می آد. :دی :-"
مادرم هم هر چند وقت یه بار دو تا می زنه پس کلّه م می گه وای تو چرا دیگه وقتی تو خونه بیکاری کتاب نمی خونی. :))))

مهرزاد پنج‌شنبه 17 خرداد 1397 ساعت 00:27

داری هم چنان به روز ایده الت فکر میکنی که اینقدر سکوت کردی؟

اونو ک فکر می کردم قبلش و می کنم هم چنان و درگیرشم.
ولی کلّا قرار بود پست جدید نذارم تا وقتی ک یه حرکتی واسه کامنتا بزنم و این پست آخری رو هم یکم دقیق تر از بقیه باید جمش کنم تو ذهنم. و آره دیگه دلیل های زیادی برای سکوت.
ولی اگه می خواستم پست بذارم امروز فقط یه چیزو اعلام می کردم!
استوارت - پتینسون به هم بازگشتند. :)))
دقیقا سه سال بود اصلا حوصله نکرده بودم سرچ کنم کریستن استوارت رو و هیچ خبری از هیچ کدومشون نداشتم، ولی همین امروز ک سرچ دادم یه خبری بعد ماه ها همین دیشب بوووومب ترکیده درباره شون. حال کردم از دست به سرچی ک داشتم.

مهرزاد پنج‌شنبه 17 خرداد 1397 ساعت 03:45

کامنتای اواخر اردیبهش به اینور رو هم جواب بدی کافیه...کسی دیگه نمیاد بره ج کامنتای یه ماه قبلش رو بخونه!!!
و اینکه امسال یکم زودتر از همیشه پروژه ی پاسخ دهی به کامنتا رو شروع کردی،عموما جز برنامه ی تابستونت می بود:)))

مرد پاییزی یکشنبه 20 خرداد 1397 ساعت 02:02 http://unheardarias.blogsky.com/

من دوست داشتم چندتا از سیاستمدارای به درد نخور که سرمنشأ تمام جنگ ها و بدبختی های خاورمیانه هستند رو به درک واصل کنم ... میدونم که با روحیه لطیفم سازگار نیست ولی واقعا اگه نبودند، دنیا خیلی جای بهتری بود ...
منظورم ترامپ نیست ... از ترامپ به دلایلی خاص خوشم میاد ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد