Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

قلبمو چند تیکه می کنید؟

چه خبره خب؟!

امروز که بازی آخر بوفون با یووه س،

فردا ک بازی آخر اینیستا با بارساس،

ازون ور که ژاوی دیشب اونجوری زد زیر گریه،

ازینور ک خود بوفون نامه ی احساسانه نوشته واسه طرف داراش،

ازونور تر اون فرانچسکو توتی ک داغونم کرد با اون متنی ک نوشته خطاب به بوفون،

خب اصن مگه من چند تا قلب دارم لعنتیا، 

آهسته عزیزان، خب دارم منفجر می شم از حجم دلتنگی و چروک خوردگی قلب! 


نمی شه یه دو دقیقه از بازی های آخر و آخرین اتفاق هایی که داره می افته بکشیم بیرون؟ 


بعد می دونی کیلگ دارم فکر می کنم چه فایده، اون نسلی ک من باهاش فوتبالی شدم داره تموم می شه... دیگه اون اندک بارقه هایی که ازش مونده داره سو سو می زنه و به زوال می ره و نمی تونم جلوشو بگیرم. و حتّی نتونستم تشویقشون کنم!!! حتّی یک بار! حتّی یکی شونو! دیگه واسم چه فرقی می کنه چه قدر در آینده شغل ایمن و موفّقی داشته باشم و مثلا جراح چی بشم و درآمد روزانه م رو چه عددی باشه که بهم حال بده. اصلا مگه مهمه اینا؟ اون نسل داره تموم می شه. دوران طرفداری منم داره تموم می شه. 

احساسی ک به اینیستا... بوفون... یا ژاوی داشتم رو دیگه نمی تونم عمرا نسبت به این جدیدا داشته باشم. حالا هر قدر هم ک بخوام پولدار شم. پولام به چه دردم می خوره وقتی دیگه اینا نباشن؟ وقتی دیگه نمی تونم تو اون ورزشگاه ها باشم و اون قدر فریاد بکشم واسه تشویقشون ک مزه ی خون رو ته تار های صوتی گلوم حس کنم.

از کل بازی هایی که بوفون تو این هیفده سال کرده، از شیش صد و شصت و نه تا بازی که اینیستا تو بارسا کرده، یکی شم سهم من نبود؟! یه بلیط از اون نود و هفت هزار تا صندلی ضرب در شش صد و شصت و نه تا! حتّی یکیش؟!! این چه دنیایی ه؟ پس اصلا این دنیا به چه دردی می خوره؟ من به چه دردی می خورم اگه قرار نیست به هیچ کدوم از چیزایی که پشت چشمامو گرم می کنه برسم؟ اصلا چرا به وجود اومدم پس؟ همین طور بر بر نگاه کنم؟ من برای بر بر نگاه کردن آفریده شدم؟ اینا همه ش باخته! باختای گنده س. 


زر زد هرکی ک گفت خواستن توانستنه. دیشبم اون لحظه ای ک رامبد تو خندوانه گفت کی اعتقاد داره با تلاش نمی شه به هر چی که بخوای برسی، فقط من بودم که دستم رو برده بودم بالا. اینور تلویزیون البتّه، ایزوفاگوسم بربر نگام می کرد فکر می کرد خل شدم ک وقتی رامبد اون تو می گه دستا بالا من ازین ور تو خونه جواب می دم دستمو می برم بالا! تو استودیو هم بودم با همین سرسختی دستم رو می بردم بالا. چون خواستن واقعا توانستن نیست.

زمانی به توانایی ه می رسی که دیگه خواسته هات مُردن. تک تک شون کشته شدن.

شایدم واسه اونایی خواستن توانستنه ک از اوّلش یادگرفتن معقولانه بخوان. نه مثل من، تو وهم و خیال و  یه مالتی ورس بدون محدودیت. 


براتون نامه ی توتی رو می ذارم به بوفون، 

بعدش هم نامه ی بوفون به یوونتوسی ها،

تا ک یکم رقیق شید.

خودمم کم کم برم دوباره با هزار تا زحمت از یه گوری بازی یووه ورونا رو پیدا کنم تا نگاه کنم. شایدم پیدا نشد اصلا. به قول اون دوستم زندگی اصلش مال این باکلاساس، ماها همین جوری اومدیم یه بلایی سرمون بیاد و بریم،،،




# توتی، اسطوره باشگاه رم به همین مناسبت و در نامه ای احساسی برای بوفون نوشت:

« همیشه با مقوله های متضاد احساس راحتی کرده ام. من که به طرز شگفت انگیزی نمی توانستم خودم را از رم جدا کنم و تو که همیشه سعی داشتی با عقلانیتت به من کمک کنی. برای من پایان یک چرخه فوتبالی، دشوار و غیر قابل تحمل بود و حالا که بوفون عزیز،  خبر خداحافظی تو از یوونتوس را شنیدم، به یک سال پیش برگشتم و همان احساسی که زمان وداع از رم داشتم، برایم زنده شد.

نمی توانم به تو بگویم که فردا چه احساسی را تجربه خواهی کرد و حتی نمی دانم که در فکر تو برای روزها و ساعات آینده چه می گذرد. اینکه بازنشسته شوی یا در جایی دیگر به فوتبال ادامه دهی. هرکسی به شیوه خود برای آینده اش تصمیم گیری می کند.

 

 

 

 

اطمینان دارم که در این روزها به گذشته نگاهی می اندازی و دوران فوتبالت را مرور خواهی کرد و خوشحالم که هر دوی ما در این قصه، سرفصل های مشترکی داشته ایم. وقتی کوچک بودیم، یکدیگر را شناختیم و باهم بزرگ شده، به کاپیتان و یک مرد تبدیل شدیم. باهم از پیراهن آتزوری ایتالیا دفاع کردیم و هر کدام نیز برای غرور و افتخار باشگاه های مان تلاش کردیم. تو برای یوونتوست و من هم برای جالوروسی.

یادآوری گذشته، موجی از احساسات را در من زنده می کند. به یاد جام جهانی و آن شب فراموش نشدنی برلین که جام جهانی را بالای سر بردیم. یا آن چیپ و چندین لایی که به تو زدم و البته واکنش های تو که مانع گلزنی من شدند. از تو به خاطر اینکه رقیب و هم تیمی من بودی متشکرم.

در روزهای آتی اگر نیاز به مشاوره داشتی، یک تماس با من بگیر. من همیشه برای تو وقت دارم.»



.:. خیلی خوب هم دیگه رو درک می کنند ها... تهش به بوفون گفته بهم زنگ بزن حرف بزنی سبک شی، گوش شنوا خواستی هستم! تهشه ینی.


# بوفون اکنون با انتشار پستی در صفحه اینستاگرامش که عنوان آن "6111" است، از هواداران یوونتوس خداحافظی کرد. او نوشت:


" شش هزار و صد و یازده لحظه از شور خالص، لذت، اشک، شکست و پیروزی ها. متشکرم. از تک تک شما متشکرم.

زیرا هر یک از شما در اینکه هر لحظه از زندگی من با پیراهن یوونتوس به اتفاقی ویژه تبدیل شود، نقش داشتید. پیراهنی که به پوست دوم من تبدیل شد. پوستی که آن را می پوشیدم، عاشقش بودم و به آن احترام می گذاشتم. پوستی که ارزش زیادی برایم داشت و مانند بدنم از آن مراقبت می کردم. با همه محدودیت هایی که داشتم و البته با همه شور و اشتیاقی که همیشه همراه من بود.

با رسیدن فردا، یک سفر به پایان می رسد. یک کتاب که با هم آن را نوشتیم، تمام می شود. احساسات زیادی در وجود من است؛ خیلی زیاد. و البته یک سفر جدید آغاز خواهد شد. یک کتاب جدید که باید آغاز شود.

یوونتوس همیشه فراتر از هر بازیکنی باقی خواهد ماند. و برگ های مهمی در کتابش نوشته خواهد شد و من فکر می کنم که بی انتها خواهد بود زیرا این باشگاه دی ان ای منحصر به فردی دارد که نمی توان با آن برابری کرد. چیزی غیرقابل تکرار که باشکوه است.

 

 

 

یووه یک خانواده است؛ خانواده من. من هرگز دست از دوست داشتن آن برنخواهم داشت؛ از این باشگاه متشکرم و همیشه آن را خانه خودم خواهم دانست. زیرا هر چیزی که دارم، این باشگاه به من داد. بی تردید بیش از چیزی که من به این باشگاه دادم.

 

من یاد خواهم گرفت که به آینده به چشم دیگری نگاه کنم. زندگی چالش های جدیدی را پیش روی من قرار خواهد داد و من با کنجکاوی کسی که نمی خواهد احساس در بازی بودن را از دست بدهد، این چالش ها را دنبال می کنم.

 

با احساس کسی که ترس مطبوعی از تجربه چالش های بسیار دارد؛ از پیروزی ها و شکست های بسیار که در عین حال می داند هر چالشی با آنچه قبلا تجربه کرده، متفاوت است؛ و بنابراین دشوارتر.

وقتی خیلی کوچک بودم، با دوچرخه به ورزشگاه رفتم. و فردا می خواهم به شکلی استعاری، از آن پیاده خارج شوم بنابراین می توانم هر لحظه را در ذهنم ثبت کنم، درد جدایی را لمس کنم و البته لذت تشویق ها را بچشم؛ و این احساس که چیزی در وجودم تکان می خورد.

و این را درک کنم که هرگز نمی توانم از جایی که آن را "خانه" می دانم، برای همیشه دور باشم. و از تشویق کردن هم تیمی ها و دوستانی که هرگز نمی توانم آنها را برادرانم صدا نکنم، دست بردارم.

ارادتمند شما

جان لوئیجی بوفون."


.:. من نمی دونستم تو اینستا می شه عنوان هم زد واسه پست. باید مال این ورژن جدید ها باشه... فقط اینو بگم که ۶۱۱۱ که عنوان پستش گذاشته تعداد روزهایی ه که تو یووه بوده. 

اینیستا و ژاوی اینا رم فردا می ذارم. الآن دیگه به قدر کافی رقیق القلب باید شده باشید. خونتون ک نمی خوام بیفته گردن من. 


 

نظرات 2 + ارسال نظر
t شنبه 5 خرداد 1397 ساعت 01:07

ازش خوشم نمیاد.
تازه فوتبالی شدی یا بودی؟
یچیزی من ی حس بدی دارم.
میگم اگه ب قول خودت اپسیلون درصد حس میکنی دوس نداری کسی ب اسم t تو وبلاگت کامنت بذاره بهم بگو برم خونمون.
نمیدونم همش حس میکنم اضافم :)
نکنه ازین حس متقابلاس. ینی تو هم بدت میاد از من ک من حسش کردم؟ امواجه؟

Ey xoda!!!
Mishe bepor3am
Asan chera hamchin fekR mikoni axe,
???????
Shadid eshtebah mikoni
Beriz doooooor
Hich moshkeli nist,
Qadamet ru cheshme ma
Vali mnm hamash aksaran hesse ezafi budan daram,
in hesseto hastam :))))
Hala dar avvalin for3at miam b zaban e shirin e parsi ina ro barat minevi3am,
Aln goftam shayad narahat shi force major shod
Fingilishi

t چهارشنبه 9 خرداد 1397 ساعت 17:26

اینقد خوشالم ک نمدونم چی بگم.
هیچ دلیلی ندارم برا فکرام.فک میکنم امواجه. چون بش اعتقاد دارم :|
این حسم ک اضافیم، حس میکنم خیلی جاها تو زندگیم بودم! دیگه حس ثابته.
نمیخاد دیگه دوباره پارسی.
حتی اگه میگفتی اره. برو خونتون هم ناراحت نمیشدم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد