Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

یک نفر در صدای باران مُرد...

و بیدار شویم با صدای باران

و بخوابیم با صدای باران

و خواب ببینیم در صدای باران

.

و به سهراب فکر کنیم

که نیست

تا باران را واژه کند...


سهراب بیا که

باران های این شهر تو را کم دارند

بیا که 

کرور کرور 

به صدای  قطره های ناگزیر

بدهکاری

بیا که دیگر کفایت نمی کند مرا

"زیر باران چیز نوشتن

حرف زدن

و نیلوفر کاشتن"


بیا که چتر بسته ها

زیر باران رفتند

و اسید تنشان را خورد!

(همون ورژن شاعرانه ی جمله ی مدرن: با دست ماست خوردم و نشد که بشه)


سپهری... سپهری...

ب ب ب ( مخفف بیا بریم بمیریم. :دی)


و بخوابیم با صدای باران...

و بخوابیم با صدای باران...

و بخوابیم

با

صدای 

باران...

نظرات 2 + ارسال نظر
نامبرده دوشنبه 7 اسفند 1396 ساعت 01:12

اون وسطا شاعر الکن شده بود؟ :)))

نه خب هم زمان هوس ببعی بودن ریخته بود تو رگ هاش...
شاید زبون ببعی ها رو بهتر بفهمه این سپهری...
بادبادک خوردنشونو که دیده. کسی چی می دونه...
هی!
چهار هزارمین نظر. اوووف.

نامبرده دوشنبه 7 اسفند 1396 ساعت 01:37

هزارمین*
اووووف دردناکی بود حس میکنم.

همون دیشب درستش کردم. /D:\

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد