Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

Everything but Nothing

#خب عنوان با آدم حرف می زنه دیگه#

محض بیست و یک سالگی

"با نام و یاد خدا،

امروز بیست و یکم فوریه ی سال  دو هزار و هجده،

من کیلگارا،

بیست و یک سال سن دارم..."



پارسال فهمیدم که در اصل دوم اسفند همیشه می افته روی بیستم فوریه. تا قبلش فکر می کردم بیست و یکم فوریه س.

از هم آرایی عدد ها نوشته بودم. از تنها روزی که تو زندگی هر انسانی، یه بار اتّفاق می افته: روزی که عدد سنّت با با عدد روز تولّدت یکی می شه. گفتم که هم آرایی تاریخ شمسی ش رو خیلی وقت پیش از دست دادم. تو دو سالگی. برای همین رفتم سراغ میلادی.

تا سال ها فکر می کردم دوم اسفند برابر بیست و یکم فوریه س و انتظار سالی رو می کشیدم بیست و یک ساله بشم تو تاریخ بیست و یکم. 

خیلی اتفاقی یک ماه قبل از بیست سالگی م فهمیدم دوم اسفند بیستم فوریه س نه بیست و یکم. زدم زیرش! گفتم یعنی چی؟ من واسش آماده نیستم. قرار بود تو بیست و یک سالگی اتّفاق بیفته. حال گیری بود. 

ده پاراگراف در موردش نوشتم تو پست سال پیش همین روزم. که نمی خوام! که قرار نبود!!! نمی خواستمش.

فائزه اون روز اومد واسم کامنت کرد:

   "بذار یه چیز جالب بهت بگم کیفور بشی:)) 

2 اسفند 95 که امروز باشه 20 ساله شدی و 20 فوریه بود 
این که هیچی 
ولی 2 اسفند 96 که 21 ساله میشی 21 فوریه است:))) 
حالا میتونی عدداتم داشته باشی:)) "

و خودش بدون اینکه بدونه، یکی از گنده ترین یادگاری های جهانو بهم داد...
انگار که یه فرصت سوخته ت رو بهت برگردونن و بگن حالا آدم شو و درست استفاده کن.
و من ممنونشم. خیلی.
نمی دونم الآن کجاست، 
گاهی فکر می کنم مجازی هایی که دیگه یهو ازشون خبری نمی شه مُردند، و این خراشیده م می کنه.
ولی این یادگارش، همیشه تو ذهنم یادگار مونده.

یک سال  واسه رسیدن به همچین هیجانی.
و الآن بومب. امروز فقط همین جمله رو داشتم که به خودم بگم. فقط همین.
دیگه ازین احساس ها که امروز روز منه... امروز عجب روز محشریه... امروز تولدمه... امروز منم. اینا رو نداشتم. یعنی هر سال هر چه قدر هم انکارش می کردم ولی ته دلم شوق داشتم و فکر می کردم چه روز خاصیه ... چه کوفت خاصّی ام مثلا. چه اتفاق مهمی افتاده. حس منیّت داشتم. باش می تونستم برم قلّه ی اورست فتح کنم حتّی. 

ولی امروز اون حسّه نبود. معمولی. معمولی از بیرون و برای بار اول معمولی از درون.  فقط داشتم از این هم آرایی که رسما دیگه تا چهل و هشت دقیقه ی دیگه واسه همیشه می پره به درک لذّت می بردم.
فکر کنم شاید این از عوارض بزرگ شدنه. 

دفعه ی بعدی اگه زنده باشم، هفتاد و پنجه. هم آرایی سال تولد با عدد سن. که خب رو راست باشیم. فکر نمی کنم ببینم اون روز رو. واسه همین این آخریش بود. 
به غیر از اینی که نوشتم دیگه چیزی ندارم بیام بنویسم ولی خب دلم نیومد از امروز یه یادگاری یه یادداشت واسه خودم نداشته باشم. یه چیزی باشه دیگه.

+ و واقعا دلتون بسوزه. نمی دونم تو بقیه ی ماه ها هم ازینا می افته یا نه. ولی من دو بار تجربه ش کردم. دو بار! یک بار تو بیست سالگی م و یک بار امروز. 
و تموم شد
و رفت...

+ دیگه نمی خواید تبریک بگییییید؟

پ.ن. 
نه خب از بیرون معمولی نبود؛ شما بسیار قانع کننده مورد عنایتم قرار دادید که ممنونم (ولی ناموسا سال بعد بودم و بودید نکنید ازین حمله ها. من تو دیوانه ترین اوربیتال ممکنم قرار می گیرم تو این روز. سخته درخور و کول برخورد کردن با اون همه کامنت.)،
از اینور هم اینا یه گوشت کوب خنگ محض به اسم اس هشت پلاس گذاشتن جلوم که دادام بفرما!!! تولدت مبارک.

دلم می خواد ماشه ی شات گان بکشم الآن رو لوب تمپورالم خونم بپاچه فقط.

درد من خیلی بزرگ تر از این حرفاس. که دیگه نه حوصله ی بیانش رو دارم، نه احتمالا شما درک کنین و یه نر و ماده می زنین تو صورتم که : 
"تو واقعا روانی ای کیلگ! سر اس هشت پلاسی که مفت گیرت اومد امروز دعوا راه انداختی؟"
ببین یک کلام اینکه سال سی صد و شصت و پنج روزه. با کارت کشیدن از تو کارت بانکیت توی یه روز، نمی تونی اون سیصد و شصت و چهار روز بقیه ش رو جبران کنی...

و من مفعول نیستم! من دارم سعی می کنم رو پای خودم بایستم. با پول این می دونی چی کارا می شد بکنم؟ دارم از تک تک چیز هایی که هیجان زده م می تونن بکنن، تو این سن می زنم، و حالا انتطار دارن به خاطر این گوشی دستشون رو ببوسم؟

اصلا شد از من بپرسید فرزندم ما قصد داریم این مبلغ از پولمون رو بریزیم تو جوب باهاش گوشت کوب بخریم، آیا تو راه مناسب تری جهت تلف کردن سراغ نداری؟
 
من اسمم. راهم. شغلم. منشم. رفتارم. سیر فکری م. مذهبم. دینم. مدل موهام! لباسام!!! و حتّی مدل گوشی لعنتی م باب میل خانواده م هست. عروسک خیمه شب بازی ام اینجا رسما.
کاش می ذاشتین امروز خیلی عادی فقط بیاد و بره... مثل حسّی که خودم بهش داشتم. 

اصلا مگه اون دوست لعنتی من تیکه پاره نشده تو هواپیما؟ مگه الآن هر تیکه ی بدنش تو کوله ی یکی از اون کوه نورد ها نیست؟  این همه سال ما هیچ تولّدی به کفشمون نبود! همین امسال؟ واقعا؟ ضرورتی داشت؟ می خواید منو تیکّه کنید؟ 

پارسال دوست داشتم تو یه قاب کنار چند تا از دوست داشتنی هام باشم. گفتن عه؟ مگه چیه؟ بیسته دیگه! چیزی نیست که. وقت نداریم مهمون دعوت کنیم.
و حالا این رو دلشون سنگینی می کنه. اومدن درستش کنن که فقط کور و کورتر شد.
واسه من ارزش اون یه عکسی که می تونستم کنار عزیزانم داشته باشم تو اون روز به خصوص هزار برابر بیشتر از اینیه که رفتن براش کارت کشیدن و تمام!

یه بار نشد یکی بیاد به من بگه لعنتی دردت چیه؟ ته دلت چه رنگیه؟ زنده ای یا اداشو در می آری فقط؟

بهشون می گم لامصبا حداقل چرا قبلش با من یه مشورت نکردین؟
می گن چون اگه تو بودی نمی ذاشتی!
بله نمی ذاشتم، چون نمی خوام منّت یه گوشت کوبی که حتّی تو انتخاب رنگش سلیقه م لحاظ نشده سال ها روی سرم باشه...
من اینو فقط به شکل یک انجام وظیفه می بینم، و همین قدر داغونم می کنه که مجبور شم بیام ادامه ی پستم ویرایش بزنم و اینا رو اضافه کنم.

پدرم مادرم! شما حتّی درک نمی کنید این حقیقت که من دلم می خواد گوشیمو تو جیب شلوارم بذارم، خیلی مهم تر از قیمت یا مدلشه واسم. تا وقتی سطح درک اینه، وضع ما هم همینه.

علوم پایه تموم شه، یه راست می برم می فروشمش.

+ و اینکه! حیف شد. اگه علوم پایه تمدید نمی شد، همین فردا آزمون بود. فرض کن چه عشقی می کردم امروز. کاش واقعا عوض نمی شد.

نظرات 32 + ارسال نظر
شایان چهارشنبه 2 اسفند 1396 ساعت 23:32 http://florentino.blogsky.com

کیلگ دهنتو....

من فک کردم ۱۹م تولدته... برنامه داشتم :(
حالا ول کن... اونایی که دادم بهت کادو حساب کن تا بعد ببینم چه گلی به سرم بگیرم

بازم دهنتو...
حالا تولدتم مبارک =/

هی نیا اینو به من بگو. عصبی م می کنی.

تجربه ثابت کرده من نسبت به اعمال غیر قابل پیش بینی هیچ وقت واکنش مناسب و درخوری نشون نمی دم،
خودت یخ می کنی اونجور.
بهتر.

الآن پدر مادرم به خاطر به اصطلاح برنامه ای که ترتیب داده بودن جلوی پدر بزرگ و مادر بزرگم قهوه ای کردم و پدر بزرگ داره نصیحتم می کنه ک غلط کردی که دندون اسب پیشکشی رو شمردی. منم دارم بهش تو ضیح می دم که بابا به خدا این اسب نبود، گوشت کوب بود.

شایان چهارشنبه 2 اسفند 1396 ساعت 23:41 http://florentino.blogsky.com

حالا دلت بسوزه من هنوز تجربه ش نکردم. ۲۷م ام هنوز ۲۷ سالم نشده :دی
یوهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاهاها

یه آهنگ بگم دانلود کنی قشنگ گند بزنم تو حالت؟؟
حتی گند تر از اینی که هست
متنفر ام. شاهین نجفی!!

بمیر. بیست و بیست و یک خیلی قشنگ ترن. اون موقع اون قدر سرت شلوغ شه که حتّی نتونی بخارونیش.
فکر کنم برای اولین بار آهنگ پیشنهادی رو از قبل شنیدم. واستا برم ببینم.

نارنجی پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 00:01

کیلگ تولدت مبارک
هر چند به نظرم همینجور خشک و خالی خیلی به درد نخوره
اما زندگی خوابگاهیه دیگه
امکانات ندارم که برات یه حرکتی چیزی بزنم :/

ام. تو تبریک نگفته بودی یه دور؟
دارم رو کاغذ آچار چوب خط می زنم ببینم به هرکس چند بار باید تبریک بگم و بک بدم به اصطلاح.

ی پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 00:20

تولدت مبارک بچه جان ...

اینم یه تقارن دیگه ... تنها کاری که از دستم بر میومد....

مرسی.
یای مخوف!
راستش اصلا ناراحت نمی شم وقتی بهم می گی بچه جان.
یاد یکی از معلم هام می افتم.
اونم وقتی بهم می گفت بچه جان ناراحت نمی شدم.
لذت بردنی بود حتّی.

ی پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 00:21

چرا ساعت من جلو

این درست بود ولی. دمت گرم. :))))

نارنجی پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 00:56

آخه خودت گفتی دوست داری روز تولدت بهت تبریک بگن
منم دوباره گفتم :)

واسه من چوب خط نزن من تولدمو رو نمیکنم :/

ببین من کلا با خودم درگیرم.
تبریک می گیرم می گم ولم کنید راحت باشم چیه این همه تبریک...
تبریک نمی گیرم می زنم تو سرم که وای یعنی یک نفر نبود بیاد به من تبریک بگه؟
از آدم روانی انتظار رفتار معقول نداشته باش.

و خب نگو. زحمت من کم تر! :)))))
به هر حال حفظ کردن این همه تاریخ تولد هم داره سخت می شه کم کم.
مرسی دهقان فداکار.

(بر روی لیست ردیف شماره ی شش را خط ممتد می کشد.)

شایان پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 01:02 http://florentino.blogsky.com

کیلگ چشاتو ببند بیا تهویه

مقادیری گُه گنده تر از دهانمان خورده بودیم زیر این کامنت،
که به درک واصل شد.

شایان پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 01:15 http://florentino.blogsky.com

بستمش تا بعد

شرمنده... یه دنیا یه دریا!

واجب شد که بگم،
شوخییییی بود همه ش خیلی خری!

بازش نکنی،
خودم آپلودش می کنم در چند روز آتی. ؛)

+ببینید کی در چند ساعت ابتدایی تولدش گند های عظیم زده. اینم می شه یه هدف. امسال گل بگیر در اون لامصبو کیلگ. گل بگیر ناموسا. آدما رو از خودت نرنجون. بفرما. بفرما. الآن نوبل گند دماغ ترین اژدهای قرنو باس بهت بدیم.

شهرزاد پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 02:18

در راستای تمام این دیزستری که ازش حرف زدی، تنها چیزی که می‌خوام اینه که سال دیگه این موقع احساس بهتری نسبت به همه چی داشته باشی. البته که امیدوارم کلاً احساس بهتری نسبت به همه چی داشته باشی همیشه! یعنی می‌گم تولد و غیره مهم نیست چندان. بکوش که احساس بهتر در فلان و بهمان. ای بابا میتونی کامنت منم فرو کنی اصن! :))))

نه خب تا وضعیت اون شمشیر mamaryan مشخص نشه، من رول مدلی ندارم که بدونم چی رو کجا باید فرو کنم. :)))

کاملا منطقی بود، سپاس گزارم. خیلی درخور بود اصلا!
ولی گوشتو بیار جلو،
آره یکم جلو تر،
یکم بیشتر...
"...درست نمی شه."
واقعا زور زدم واسه این احساس خوب داشتنه. نمی شه. مثل یک آهن ربام که فریاد می زنم:
افسردگی ها! بلایا، و بقیه ی خانواده. بشتابید. با آغوش باز پذیرای شما هستیم.
جلو رفتن تو زمان چیزی رو درست نمی کنه کلا. گند بالا می آره فقط.
فردا پس فردا همین پدر و مادرم می میرند، و من تا آخر عمر پشیمان و حیران خواهم بود.
کاش من دوباره پنج شش سالم می شد شهرزاد. کاش هیچ وقت بزرگ تر از اون سن نمی شدم. الآن یکم افسرده ام گلوم فشرده شده و دیگه ولش کنم رسما چرت و پرت نوشتم برات... می بندمش.

یعنی مثال کامپیوتری هم بزنم...
تو روی اون کامپیوتر غوله که اولین بار ساخته شد، نمی تونی ویندوز 10 بریزی حالشو ببری. دم و دستگاهشو نداره چون. زورم بزنه نداره.

نامبرده پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 10:19

یاد تبلیغ یکی از گوشت کوبای GLX افتادم.
راحت میره تو جیب،راحتم در میاد ازش :)))
پیشنهاد منم تحریم سامسونگ و حمایت از تولیدات وطنیه.

و به عنوان یه کفتار پیر؛
ضریب اصطحکاکت رو بیار پایین.
پیر میشی :(

جی ال ایکس مارک موبایلم هست؟ :))))
نشنیده بودم...
سرچ زدم، تولید وطنم هست انگار! :))))))))))

ببین کفتار عزیز من،
تو دبیرستام خوندیم ضریب اصطکاک هر ماده ای ثابته. من دیگه خیلی زور بزنم N رو به حداقل برسونم... ولی این میو کا تا ابد بیخ ریش ورژن خودمه.
حالا هی بیاریم روغن و یخ و اینا بریزیم لاش، یه مدّت دیگه ای دووم بیاره بلکه.

شهرزاد پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 10:32

حرف زیاده. گفتنی بسیاره ولی متاسفانه اینجا جای گفتن نیست. کاش قدرت داشتم که تا یه حدی حالتو بهتر کنم. برم فکر کنم یه کم چرت و پرت بنویسم تو وبلاگم شاید خندیدی و اینا؟ هوم؟ بریم سراغ گزینه‌ی آرنج و حلق؟ گزینه‌ی بغل کوتاه‌مدتم هست! چون بلندمدت بشه باز میشه همون آرنج و حلق! :))) قلقلکت بدم؟ نون بخرم؟ نفت؟

مهربانی هم حدی دارد.
دم شما جیز بابا.
آرنج قبلی گیر کرده هنوز ولی...
نفت...
می گم که نفت!

آیدا پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 11:08

بهشون گفته بودی که چه هدیه ای برات بخرن که الان برای خرید این گوشی اینقدررر اعصاب خردی برای خودت و اونا درست کردی؟!
اکثرا تو روز تولدشون یکم مهربونتر میشن تو برعکسی انگار....چندتا کشته و زخمی داد تولد بیست و یک سالگیت:))))غلاف کن اون شمشیرت رو باباااااااا..

سوال اینه که ازم پرسیده بودن؟
اصلا گفته بودم که هدیه می خوام؟
اصلا از کی تا حالا قراره من هدیه بگیرم؟ از کی تا حالا چنین افتخاری نصیب بنده ی حقیر شده؟

روز تولد هم هیچ چیز اتفاق خاصّی نیست. من دقیقا تا دیشب که اعصابم رو جمعا گوگور مگوری کنن در آروم ترین اوربیتال خودم قرار داشتم. مثل همیشه.
ولی دیگه شمشیره خطری شده.
بردم گذاشتمش تو دهن سوسمار.

آیدا پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 11:41

چرا گذاشتیش تو دهن سوسمار بیچاره؟!

بعد مگه باید بیان بپرسن ازت؟!خودت بگو فلان چیز رو برام بخرید؛)
ولی من اگر جای مامان یا بابات بودم گوشی رو ازت میگرفتم خودم ازش استفاده میکردم(هر چند از سامسونگ خوشم نمیاد).دیگه نمیذاشتمم کار به اینجا بکشه ک بخوای بری بفروشیش...

ولی جدی هرشب یه دم نوش گل گاو زبونی چیزی بخور...اخر میزنی با این دم اتشینت خودت وبقیه رو می سوزونی:))

سوسمار قابلیت خودترمیمی ش بالاست. چیزی ش نمی شه. ندیدی همه ش دندوناش می ریزه در می آد دوباره؟

خب من هیچ وقت داوطلبانه هیچ چیز به اصطلاح مادی ای رو طلب نکردم ازشون. یعنی یادمه، پنج سالم بود با بابام می رفتیم سوپر، می گفت چیزی می خوای واست بخرم؟ و من رسما تو دلم اینجوری بودم که کل سوپر مارکت رو می خواستم بریزم تو حلقومم، ولی می گفتم نه مرسی!
الآنم همونه.

اپلم که خیلی گرون شده دیگه با این طرح رجیستری ک گذاشتن، حالا ببینیم تا کی وسعتون می کشه گوشی گرون بخرید دل ما رو سوز بدید. :))

این ایده فروش رو هنوز بلند تو روی خودشون نگفتم. تو سرم هست، ولی بلند اعلامش نکردم هنوز. وگرنه رسما شب تولدم به قتل می رسیدم.
من هنوز دارم نصیحت می شم. خدا صبر بده.

نامبرده پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 12:20

آره بابا.سوژه بود.
زمانی که اول-دوم دبیرستان بودیم گل کرده بود.


و در مورد ضریب اصطحکاک.
آره درست میگی،ثابته.
ولی من به عنوان ابر ماده اینا روت حساب باز کردم :))
اونم راه نداره؟

ولی لب مطلب این بودش یه جاهایی ساده رد شو.

[شرمسار از روی جوامع علمی فیزیک،نامبرده توی دینامیک ادعا هم داشت :دی]

پاد ماده بگو اصلا.
مرسیییی انرژی.
آره باشه سعی می شه،
بطالتم بس ازین به بعد ساده تر رد خواهم شد...
هرچند حس می کنم این روان مریض الآنم دقیقا به خاطر ساده رد شدن های گذشته م بوده.

آیدا پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 12:26

قربون تو که گوشیت ارزونه؛))))))))#چقدر_ساده_زیستی_تو

ببین بیا و به جوونیت رحم کن و بیخیال فروشش بشو..یا اینکه قبلش خیلی نررررم به مامان و بابات بگو که چنین قصدی رو داری،چون پشت سرشون چنین کاری رو بکنی خیلی ناراحت میشن احتمالا،خصوصا اینکه میبینن تو پوست بستنی رو هم بعنوان یادگاری از دوستات نگه میداری اما هدیه ی مامانت اینا رو رفتی فروختی...

یعنی یه دره هم وسوسه نشدی که برش داری؟
حالا یه چند روز ازش استفاده کن مسلما ازش خوشت میاد،گوشی خفنیه:)مبارکت باشه:))فقط امیدوارم گلد نباشه؛))

نه خب من منظورم اینا نبود،
در ساده زیستی من که شکی نیست. :)))
ولی واقعا آیفون به طرز غیر قابل درکی قیمتش رفته بالا! یکی بهم گفت هفت میلیون؟
حالا با اجازت همین سامسونگم گویا قراره برسه به اون قیمت با این طرح جدیدی که زدن.
حالا باشه با توجه راهنمایی ت قبلش باشون صحبت می کنم که البته از الآن نتیجه ش مشخصه...

وسوسه هم نه واقعا چون همین تبلتی که سه سال پیش خریدم آپشن های خیلی بهتر از همونو بهم ارائه می ده و وجود این گوشت کوب یه جورایی بی استفاده می زنه برام.

ممنون واسه تبریک، استفاده کردم که می گم خنگه. واقعا خنگ و گنده س. و ببین این سری سامسونگ ر رو نمی دونم دیدی از نزدیک یا نه ولی من سه تا رنگش رو دیدم... گلد که نداره فکر کنم. میپل گلد داره مثلا. و حالا واقعا گلد و ارکید بلکش خیلی فرق خاصی نداره همه ش یه رنگن به چشم من تو نور شاید یکم عوض شه رنگاش. شایدم کور رنگم... ولی خب اگه نکته مثبتیه، گلد نیست.

نامبرده پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 18:18

اگه لنگ آیفونی که صبر کن.
شنیده ها حاکی از آنست که سازمان تامین اجتماعی امتیاز وارد کردنش به کشور رو گرفته.
احتمالا یه اتفاقایی در راستای کاهش قیمت و ترکانیدن حباب می افته.
پایان خبر.
نقطه :))

عه؟
چه خوب.
به آیدا بگو که آیفون دوس داره. :دی
آیدا بیا خوش خبری.
نه من لنگ اونم نیستم. بیشتر واسم مهمه بتونم کابل و او تی جی و این چیز میزا بزنم به گوشیم و اپ های مختلف رو سریع تست کنم و بلوتوث بگیرم بفرستم و بیسار چیز های دیگر، که عطای آیفون رو به لقاش بخشیدیم.
آیفون مدلش اینجوریه که: عح عح عح پیف پیف پیف بقیه ی مدل ها و گوشی ها هیچ وقت سمت من نیان مرسی اه.

آیدا پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 18:25

اقا ایفون و سامسونگ فک نکنم خیلی فرقی داشته باشنااا..یا حداقل این پچم داراشون تا حدود زیادی در یه حدن...حالا یکی با اندروید حال میکنه یکی دیگه با ios سلیقه اس...
نه ندیدم..حالا اما میرم سرچ میکنم ببینم چه طوریه..

منم این چیزی که نامبرده شنیده رو شنیدم و مث اینکه تا دو سه ماه دیگه قیمتا متا حد معقولی میاد پایین..

+چی بود که دوست داشتی برات بخرن؟!!میخوای این رو بفروشی اون رو بخری؟!

تو ایران به نظرم اپل یکم محدود کننده س با توجه به اینکه دست و پات رو می بنده. ولی اگه برات راحته هست دیگه چی بگم.
منم یه سری از فرمولای سخت و دست و پا گیر فیزیک واسم راحت بود معلم می زد پس سرم که مریضی ازین راه می ری؟ می گفتم من راحت ترم با این فرمول. حس تو هم همینه دیگه.

خیلی چیزا می شه با پولش خرید. نمونش همون ویس ریکوردره.

آیدا پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 18:36

اقاااا یه حوری گفتی خودم حس کردم از اینام که عقده ایفون دارن دیگه بقیه چ فکری میکنن با خوندن ج کامنتت ب نامبرده خدا داند....
اقا من جدا عقده ندارم فقط اینکه کار کردن با اندروید برام سخته و بنظرم پیچیده اس یکم...همین..

غلط کردم. ای بابا. شوخی نمی کنم دیگه. حتی :دی هم گذاشتم تش. :))) نه همچین منظوری نبود.
صرفا سلیقه س دیگه، یکی اینو حال می کنه یکی اونو.
حالا اینم هست که کلا تو سطح جهان طرف دار های آیفون و سامسونگ واس هم مدام دارن کری می خونن. مثل جریان استقلال پرسپولیس.

منم که اصن ولم کنی همون موبایل دکمه ای ها رو عشق می کنم باهاش با ویندوز موبایل ، چراغ قوه ش هم خیلی مشتی ه.

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 18:39

https://www.mobile.ir/phones/specifications-38124-samsung-galaxy-s8.aspx
اینجا زده گلد هم داره ک..

نوشته بودم ک فکر کنم.
خب دیگه فکر نمی کنم. :)))
از نزدیک ندیدم والا.

نامبرده پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 19:04

@آیدا
:))
Ios ساده و شکیل و خوشمزه به نظر میرسه...
اما واسه کوچیکترین کار باید قاشق رو دور سرت بپیچونی :))
اشکال زیاد بهش وارده.
بزرگترین مزیتش امنیت بالاش نسبت به اندرویده، که اونم واسه محدود کردن بی حد و اندازه کاربراشه.
نعمت شخصی شازی کردن گوشی توی اندروید رو اپل از کاربراش گرفته.
یه مدت برات جذابه در کل.
اما توی اندروید هیجان به اندازه کافی هست.
یه عیب دیگه آی او اس هم اپ ستورشه.
خیلی از اپلیکیشنای به درد بخور رو باید بخری.
اونم به دلار!
در حالی که توی اندروید رایگانن.
اشکالای دیگه ای هم داره مثه رنج زیاد واسه یه موزیک گوش دادن.دانلود کردن.
باید واسه موزیکای بلاد کفری که ماهانه یه مقدار پول بپردازی تا بتونی از
سرویساشون استفاده کنی...
[البته یه میانبرم هست که همه جا جوابگو نیست]
و و و...
جیل بریک کردنم که دیگه...
در این مقال نگنجد :))))

اما با همه اینا طرفدارای خودشو داره :))

کاملا دارم موفّق می شم یه سامسونگی رو بندازم به جون یه اپلی و بحثشون رو به نظاره بنشینم.
طرف دار هوآوی نداریم اینجا؟

نامبرده پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 19:38

من خودم اپلیم :)))
دوسشم دارم :دی
قبولشم دارم :دی
ولی عیبم داره دیگه.
اینام عیباشه.

شخصی سازی*

نونم رو از روغن انداختی رسما. :)))
ولی ایول، اوّلین اپلی ای هستی که می بینم معترفه به عیب های اپل و اپل رو الهه ی تکنولوژی یونان باستان نمی دونه.
خوشمان آمد از این منش...

آیدا پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 19:42

اممم کیلگ من حس میکنم خود نامبرده بقول تو یه اپلیه:))
و اینکه مارک و مدل گوشی سلیقه اس و اصن جای بحث نداره...من از سیستم عامل ios خوشم میاد و باهاش راحتم ...اگر تا فردام بحث کنیم نه کیلگارا نه نامبرده و نه من نمیریم بازار که یه گوشی جدید بخریم،بنابراین بحث کاملا بیهوده ایه:))

بابا ما که گفتیم تسلیم. دستا بالاس به نشانه ی صلح.

آیدا پنج‌شنبه 3 اسفند 1396 ساعت 19:43

بیا گفتم خود نامبرده اپلیه:))))قبلا فک کنم یه اسکرین شات برات فرستاده بود:))

دقت نکردم خوب. :)))

آیدا جمعه 4 اسفند 1396 ساعت 11:19

اقا این عکسه رو جدیدا اضافه کردی؟!من ندیده بودمش:/
اقا تصورم از اژدها رو بهم ریختی.همیشه تو تصورم رنگ اژدها ی چیزی بین بنفش و قرمزه و زیر شکمش هم یکم سبز رنگ...
بعد رژ لب داره اژدهاهه؟!
ولی در کل نقاشی بامزه ایه:))

آره تازه اضافه شده. کادو تولده. :)))
نیگا اینا می ذارن از کادوی تولدشون در فضای عمومی رو نمایی شه!

والا رژ لبش رو مخ خودم هم هس کمی. :-" :))))
دندون مندونم که نداره... یه قالب دندون مصنوعی دم دستشه می ندازه تو لیوان آب کنار دستش لابد.
رنگش هم که نزده بدونیم چی رنگیه می تونی هر رنگی که باش راحت تری تصور کنی فک کنم.
حالا بابابزرگم دو روزه داره اسکی می کنه که فرزندم غلط کردی دندون اسب پیشکشی رو نمی شمارن. ما هم نمی شماریم دیگه من بعد. شماردیم هم تو ذهنمون می شماریم چوب خط می زنیم بره پی کارش. حالا ولی اینکه کلا از بیخ الآن دندون نداره که بخوام بشمارم کارمو راحت کرده تا حدی... :)))

ولی بالاش. آخخخخخ نیگا بالاش خیلی خوب و شاخه.

آیدا جمعه 4 اسفند 1396 ساعت 13:43

نقاشی تهویه اس نه؟؟!

من فکر میکردم خودت کشیده باشی...

بله بله اثر ژنرال شیکاسو - اسکیسه.
فردا پس فردا همینو میان ده هزار یورو ازم می خرند، می زنم به زخمام پولشو.

نه بابا من خودم نقاشی کشیدنم تا این حد خوب نیست. در واقع خوب نیست اصلا فقط اشکال هندسی رو حال می کنم گاها بکشم ولی مقایسه با این که بماند این الآن از نظر آناتومیکی واقعا قانع کننده س!

رنگ آمیری م خوبه ولی. بکشید بهم بدید رنگ می کنم. :))))

لیمو شنبه 5 اسفند 1396 ساعت 00:35

الان تبریک بگم قبوله؟ :-(

بِرو آقا جان، اتفاقا الآن خیلی کیفش بیشتره.
برو با خیال خوش ازینا :))))) شو که کیف داد.

لیمو شنبه 5 اسفند 1396 ساعت 01:37

عه چه خووووووب *..*
پس بذار درست و حسابی بگم تووولدت مبارررککککک و کللللی ارزوی خوب دارم برات
دلت شاااد شاااد :)

مرسی،

خدایا،
خط آخر رو بخون تو رو قرآن!

Bluish دوشنبه 7 اسفند 1396 ساعت 23:45

منطقی بود پی‌نوشتت
درک میمنم حستو چون خودم که نوکیا یازده دهمو میخوام :/
یا کاش ئِن نود و شیشم به طرزم معجزه‌آسایی درست شه...
کاش بفهمن بقیه

واقعا؟!!
بالاخره یه نفر....!
خداوندگارا....!
خب من خیلی سرکوفت خوردم سر همین پی نوشت. سعی کردم آدم شم اینقد بهم گفتن نیستی.داشتم کم کم آدم می شدم که بوم، بلو آمد! :)))) الآن حس حمایت خیلی خوبی بود مقابل این همه آدمی که به ضدم هستن و مجددا حس می کنم حق با خودم بوده. :)))

یه لاشه شصت هشت دو صفر نگه داشتم خودم اون روزی که مهندس نرم افزار شدم درستش کنم. مال تو رم درست می کنم اون روز.
یازده ده رو نمی شه خرید دیگه؟ خیلی محبوب بود بابا حسم می گه قطعا خیلی ازش هست اگه بخوای بخری. حتّی فکر کنم یکی داشته باشیم تو خونه اگه بگردم...

[ بدون نام ] پنج‌شنبه 10 اسفند 1396 ساعت 16:17

بنظرم طبیعیه که آدم ناراحت شه ولی ازون طرف من بعد چن روز وجدانم تنبیه‌م میکنه که بلو این چه حرفایی بود، اونام با ذوق و شوق رفتن واست فلان چیزو خریدن، میخواسن خوشحالت کنن و... و اینگونه حس خودبیشعورپنداری بهم القا میشه.
ولی بازم سری بعد روز از نو، مسخره.بازیای من از نو.

مهمدس نرم افزار شدی بگو حتمنا، من به ئِن نود و شیشم عشق میورزم.
آره هس هنوز یازده ده ولی همون نیس :(
واسه من ساخت هند بود، مسخره هم بودا ولی باهاش خاطره دارم. اینایی که هستن فرق دارن، یکی نور زمینه‌ش فرق داره، یکی دس دومه رنگ دکمه‌هاش رفته و... ولی اگه بگردم میشه پیدا کرد شبیهشو.

Bluish پنج‌شنبه 10 اسفند 1396 ساعت 16:17

اسمم جا موند!

شن های ساحل پنج‌شنبه 25 بهمن 1397 ساعت 15:52

محض بیست و دو سالگی:)
میریم برای شمارش معکوس ۷ روز دیگه: )
فکر کنم امسال دیگه نپرسم چی میخوای ولی خودت اگه چیزی خواستی برای تولدت بگو

آقا ما چاکریم.
حجم خوبی شما رو نمیشه پیمانه زد.
شرمنده می فرمایید هر سال.
هیشکی ازین شانس ها نداره که خواننده ی وبلاگش هفت روز قبل، تولدشو یادش باشه.
خجل شدم به خدا!
مفتخرم حقیقتا!

شن های ساحل پنج‌شنبه 2 اسفند 1397 ساعت 01:00

اینم از دوم اسفند. تولدت مبارک ایشالله 120 ساله باشی و شاد و سلامت باشی

گُلللللللللللل
گُلللللللللللللللللللل
گُلللللللللللللللللللللللللللل از همه رنگ.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد